در بسیاری از خانوادهها هنوز «نمره ۲۰» نماد موفقیت است؛ شاخصی که قرار است مسیر آیندهی کودک را تضمین کند. اما واقعیت این است که بچههایی هستند که همیشه درسخوان و شاگرد اول کلاساند، اما وقتی مدادشان گم میشود یا یک مشکل کوچک پیش میآید، نمیتوانند با آن کنار بیایند و مینشینند و گریه میکنند.
دنیای امروز، بیش از آنکه به دانشآموزانِ کامل نیاز داشته باشد، به انسانهای توانمند نیاز دارد. توانمندی یعنی کسی که بتواند احساساتش را بشناسد و مدیریت کند، بتواند در برابر ناکامی بایستد، با دیگران ارتباط مؤثر برقرار کند و از پس حل مسئلههای زندگی بربیاید.
این تغییر نگاه، یعنی حرکت از نمرهمحوری به مهارتمحوری، یکی از مهمترین توصیههای روانشناسان تربیتی در دهه اخیر است.
البته مهم است تأکید کنیم وقتی میگوییم «فرزندمان توانمند باشد»، منظور ما این نیست که کودک درس نخواند یا نمره نگیرد، یا اینکه بگوییم «اگر نمرهات پایین شد اشکالی ندارد». آموزش و یادگیری همچنان اهمیت دارد، اما تمرکز اصلی باید بر رشد مهارتهای واقعی زندگی باشد؛ مهارتهایی که به کودک کمک میکنند مستقل، خلاق و تابآور باشد. به عبارت دیگر، درس خواندن بخشی از مسیر توانمندسازی است، اما تمام مسیر نیست. وقتی مهارتهای اجتماعی، هیجانی و تفکر نقادانه در کنار یادگیری کتابی رشد کنند، کودک هم شاگرد خوبی در کلاس خواهد بود و هم انسانی توانمند در زندگی.
محدودیت نمرهگرایی
نظام آموزشی سنتی، موفقیت را در قالب عددی به نام «نمره» تعریف میکرد. این عدد، اگرچه به ظاهر معیار سنجش یادگیری بود، اما در عمل، بسیاری از ابعاد رشد کودک را نادیده میگرفت.
اما چند سالیست در نظام آموزشی دورهی اول، به طور رسمی دیگر از نمرهی عددی استفاده نمیشود و جای آن را ارزیابیهای کیفی مانند «خیلی خوب»، «خوب» و «قابل قبول» گرفته است. این تغییر، بخشی از تلاشها برای کاهش فشار روانی و تمرکز بر رشد مهارتها و توانمندیهای کودک است. با این حال، برخی مدارس همچنان در امتحانات کلاسی یا فعالیتهای روزانه از نمره عددی استفاده میکنند و به این ترتیب، فشار نمره و مقایسهی کودک با دیگران تا حدی باقی میماند.
پژوهشها نشان دادهاند تمرکز افراطی بر نمره، با افزایش اضطراب تحصیلی، کاهش انگیزهی درونی و ترس از شکست همراه است. کودکی که همیشه با معیار «کامل بودن» سنجیده میشود، به مرور یاد میگیرد که خطا نکردن از یاد گرفتن مهمتر است. چنین ذهنیتی، به جای خلاقیت، محافظهکاری میسازد.
در گزارش «Raising Resilient Kids» از مؤسسهی Child Mind Institute آمده است:
«کودکانی که صرفاً برای نمره تلاش میکنند، معمولاً تابآوری و خودکارآمدی پایینتری دارند و در برابر فشارهای آینده آسیبپذیرترند».
چگونه کودک توانمند تربیت کنیم؟
رشد مهارتها در کودکان تصادفی نیست؛ به نوع نگاه، روش تربیتی و محیط یادگیری بستگی دارد.
روانشناسان توصیه میکنند والدین و معلمان هر دو نقش اساسی دارند. خانه، نخستین کلاس زندگی است؛ جایی که کودک میآموزد چگونه احساسش را بیان کند، چطور اشتباه کند و دوباره برخیزد.
۱. بازی، بستر طبیعی یادگیری
پژوهشهای متعددی نشان دادهاند که یادگیری از طریق بازی، مؤثرترین روش رشد مهارتهای شناختی و اجتماعی است. در مقاله «Learning through Play» آمده است که بازیهای آزاد، کودکان را درگیر حل مسئله، مذاکره و خلاقیت میکنند و موجب رشد مغزی پایدار میشوند. بنابراین، حذف بازی از زندگی کودک برای درس خواندن، نوعی حذف یادگیری واقعی است.
۲. گفتگو و بازتاب
پس از هر تجربه یا فعالیت، از کودک بپرسیم: «چه یاد گرفتی؟»، «اگر دوباره تکرار شود، چه کار میکردی؟» این روش، کودک را از یادگیریِ حافظهمحور به سمت تفکر و تحلیل میبرد.
۳. الگو بودن والدین
کودکان از رفتار والدین بیش از گفتارشان یاد میگیرند. اگر پدر و مادر بتوانند در موقعیتهای دشوار آرامش، همدلی و صداقت را نشان دهند، کودک نیز بهطور ناخودآگاه همین مهارتها را درونی میکند.
۴. تمرکز بر فرایند، نه نتیجه
وقتی به کودک میگوییم «آفرین بیست شدی»، در واقع ارزش را به نتیجه میدهیم؛ اما وقتی بگوییم «آفرین به تلاشی که کردی»، ارزش را به کوشش و رشد شخصی میدهیم. این تفاوت ظریف، پایهی انگیزهی درونی است.
۵. فضای امن برای اشتباه
کودک باید بداند خطا بخشی از مسیر یادگیری است. وقتی در برابر اشتباه او واکنش تند نشان ندهیم، اعتمادبهنفسش حفظ میشود و یاد میگیرد از تجربهها برای رشد استفاده کند.
«کودکانی که صرفاً برای نمره تلاش میکنند، معمولاً تابآوری و خودکارآمدی پایینتری دارند و در برابر فشارهای آینده آسیبپذیرترند».
نقش مدرسه و معلم در تربیت مهارتمحور
مدرسهها در این تحول نقشی کلیدی دارند. آموزش مهارتمحور به معنای حذف درس نیست، بلکه تغییر روش است. معلمی که به جای حفظ فرمول، کودک را تشویق به سؤال پرسیدن، کار گروهی و پروژههای عملی میکند، در واقع دارد تفکر و خلاقیت را تمرین میدهد.
مدارس نوآور دنیا مانند «PALS Learning Centers» آموزش را به پنج بُعد رشد کودک تقسیم میکنند: شناختی، اجتماعی، عاطفی، جسمی و زبانی. در چنین نظامی، کودک فقط شاگرد نیست، بلکه «یادگیرنده فعال» است.
در ایران نیز، نمونههایی از مدارس با رویکرد پروژهمحور و مهارتمحور در حال شکلگیریاند؛ هرچند هنوز در دوره دوم نظام نمرهمحور غالب است، اما تجربهها نشان میدهد تغییر ممکن است، اگر والدین، معلمان و مدیران آموزشی نگاه خود را همسو کنند.
یکی از موانع اصلی، ذهنیت فرهنگی دربارهی موفقیت است. در بسیاری از خانوادهها، نمره هنوز معیار ارزشگذاری است و موفقیت در آزمونها، نشانهی هوش و آیندهی روشن تلقی میشود.
برای تغییر این ذهنیت، باید دربارهی فایدههای تربیت مهارتمحور آگاهسازی کرد؛ از طریق رسانهها، کارگاههای آموزشی و روایت داستانهای موفق.
به بیان دیگر، تغییر از «نمره» به «رشد»، نیازمند همدلی جمعی بین خانه و مدرسه است.
در جهانی که هر روز مهارتهای جدیدی خلق میشود، آرزوی نمرهی بیست، کوچک است. به جای آن، باید آرزو کنیم فرزندمان در ده مهارت زندگی، نمرهی قابل قبولی بگیرد.
اگر محیطی بسازیم که در آن کودک بتواند بیاموزد، تجربه کند، اشتباه کند و رشد کند، در واقع بستر موفقیت واقعی را فراهم کردهایم.
چنین فرزندی شاید شاگرد اول کلاس نباشد، اما قطعاً در زندگی، انسانی موفقتر، آرامتر و مؤثرتر خواهد بود.




پیام شما به ما