تبیان، دستیار زندگی
همانگونه كه در مقالات گذشته دیدیم قرآن با گزارش اقدامات جسورانه و شجاعانه جوان، نوعى از تبیین و تعریف براى «قوت» در فصل جوانى، ارائه داد. ما براى تفصیل و تشریح بیشتر دیدگاه قرآن ناگزیریم به سنت كه حقانیتش را از قرآن مى‏گیرد و نیز تحقیقات روان‏شناسان در سد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جوان در قرآن

(3)

جوانی

حقیقت نیروى جوانى

همانگونه كه در مقالات گذشته  دیدیم قرآن با گزارش اقدامات جسورانه و شجاعانه جوان، نوعى از تبیین و تعریف براى «قوت» در فصل جوانى، ارائه داد. ما براى تفصیل و تشریح بیشتر دیدگاه قرآن ناگزیریم به سنت كه حقانیتش را از قرآن مى‏گیرد و نیز تحقیقات روان‏شناسان در سده‏هاى اخیر، مراجعه كرده و ویژگى‏هاى مثبت زمینه‏هاى آسیب‏پذیرى جوان را در پرتو این دو منبع به مطالعه بگیریم، آنگاه برخورد بایسته با این سرمایه خدادادى را كه پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم سفارش كرده است، مورد شناسایى قرار دهیم.

قرآن نمى‏گوید در فصل جوانى انسان داراى قدرت و قوت است، بلكه مى‏گوید كه جوان چیزى جز قوت نیست و قوت در قرآن، اختصاص به توان جسمى ندارد و شامل نیرومندى روحى نیز مى‏شود. به همین دلیل قرآن، در توضیح ضعف و نقصان پیرى، زوال توان علم آموزى و حفظ علم را به عنوان مصداق آن دو مطرح مى‏كند: «لكیلا یعلم من بعد علم شیئا» (نحل /70) در روایتى نیز آمده است:

«عن اسحاق ابن عمار قال سألت ابا عبداللَّه،علیه السلام عن قول اللَّه «خذوا ما آتیناكم بقوة» (بقره /63)، أقوة فى البدن ام قوة فى القلوب؟ قال فیهما جمیعا»1

«از امام صادق‏علیه السلام پرسیدم كه مراد از قوت در آیه كه مى‏گوید: «آنچه را به شما داده‏ایم یا قوت بگیرید» قدرت جسمى است یا توان روحى؟ امام‏علیه السلام فرمود هر دو مراد است».

امام صادق‏علیه السلام در رابطه با تفاوت برخورد حضرت یعقوب‏علیه السلام و حضرت یوسف‏علیه السلام با برادرانش پس از ندامت و طلب استغفار و این كه یوسف بى درنگ از خود، گذشت نشان داد و یعقوب تنها وعده داد كه در آینده براى آنها طلب مغفرت خواهند كردفرمود: «لان قلب الشاب أرق من قلب الشیخ»«بدان دلیل كه همانا دل جوان نازك‏تر از دل پیر است».

تعدادى از مفسّران نیز ذیل آیه 54 سوره روم، در بیان معناى قوت مى‏گوید: مقصود توان اندامى، روحى، عقلى و علم آموزى است.2

واقعیت این است كه توان جسمى، با بلوغ، به رشد نهایى نمى‏رسد، تا تعبیر قوت را توجیه كند. آنچه در این مقطع فعالیّت دارد، خستگى ناپذیرى در برابر فعالیت جسمى است كه خود منشأ روان شناختى دارد. خستگى ناپذیرى تا سالها ادامه دارد و از داشته‏هاى ارزشمند انسان به حساب مى‏آید.

بنابراین نیرومندى جوان را باید در شخصیت انسانى او جستجو كرد كه «بر ساختار كلى روانشناختى فرد دلالت دارد و خوى (تمایلات عاطفى فطرى)، منش، هوش، حساسیت‏ها، گرایش‏ها، علایق، عقاید، آرزوها و آرمان‏هاى او را در بر مى‏گیرد. تمایلات و نحوه برخورد با آنها، نشان‏دهنده شخصیت فرد هستند».3

جوان در گذشته، كودكى بود كه با آمیزه متشكل از جسم، روح و فطرت، قدم به دنیا یعنى محیط خانواده، هسته‏اى مركب از پدر و مادر، قدم گذاشت، تا فطرتش در بستر آن شكوفا شود یا گرد و غبار آلاینده بر آن بنشیند. در روایتى از پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم آمده است:

«كل مولود یولد على الفطرة حتى یكون ابواه یهوّدانه و ینصّرانه»4

«هر كودكى، با فطرت توحیدى به دنیا مى‏آید. این پدر و مادرش است كه او را یهودى یا نصرانى بار آورد».

مطالعات روانشناختى كودك نیز حقیقت یاد شده را تأیید مى‏كند:

«همه بچه‏ها پاك و معصوم متولد مى‏شوند، بدین لحاظ است كه مى‏گوییم: بچه‏ها بهشتى هستند»5

قرآن حامى روایت فوق بوده و فطرت را معادل كل دین (سوره روم /30) معرفى مى‏كند. به این معنا كه تمام تمایلات، منشها، باورها و آرمان‏هاى ارزشى كه دین بدآنهافرا مى‏خواند، ریشه در آفرینش انسان دارد.

در فصل جوانى، به رغم تمام كنش‏هاى محیط خانواده و جامعه، فطرت با تمام توان به خود نمایى مى‏پردازد. گویا كودك در عالم كودكى غرق دنیاى خود بوده، اصلاً توجه جدى به تخریب‏هاى تربیتى نداشته و اینك كه دوره ضعف را پشت سر مى‏گذارد، با ظهور بلوغ به خود آمده، به باز خوانى منشور فطرتش رو مى‏آورد و آهنگ زندگى را بر اساس آن سر مى‏دهد تا در بزرگسالى در دام محافظه‏كارى نبایسته علایق مادى، اخلاق فاسد، فكر انحرافى و آرمانها و تصمیم‏گیرى‏هاى باطل، گرفتار نیاید.

شفافیت نسبى آینه فطرت كه آمیخته با آزادى معنوى و اجتماعى است، به جوانان فرصت انتخاب و عمل مناسب با خود را، مى‏دهد، الهام‏هاى فطرى حساسیتى را در آنها به وجود مى‏آورد كه بر اساس آن، نمى‏توانند در قبال تعطیلى عمل به ارزشها و خودنمایى ضد ارزشها، بى تفاوت بمانند.

بر این اساس، در صفحه زندگى جوان، سر فصل‏هایى جلب توجه مى‏كند، كه در فصل كودكى و پیرى به نظر نمى‏آیند، عمده‏ترین آنها عبارت اند از:

الف( كمال‏طلبى و آرمان گرایى)

سنت، در ارزیابى‏هاى جوان، از پاكى دل و شفافیت فطرت و فضیلت پذیرى آن تعبیر به رقّت قلب مى‏كند و دانشمندان نیز با قاطعیت، درباره تأثیر پذیرى‏ها و الهام‏گیرى‏هاى جوانان، از صفاى سرشت، سخن مى‏گوید.

خیرخواهى یكى از سر فصل‏هاى عمده زندگى جوان است، كه بر اساس بیان سنت، ریشه در رقت قلب او دارد.

طبق روایتى كه قبلاً به مطالعه گرفته شد، پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم مى‏فرماید:

«شما را سفارش مى‏كنم كه با جوانان برخورد نیك داشته باشید كه آنها قلب پاك و فضیلت پذیرى دارند و بر پایه آن - وقتى خداوند مبعوثم كرد تا بشارت دهم و بترسانم - جوانان با من هم پیمان شدند و پیران به مخالفت برخاستند سپس این آیه را خواند: «فطال علیهم الامد فقست قلوبهم» (حدید /16)6

امام صادق‏علیه السلام در رابطه با تفاوت برخورد حضرت یعقوب‏علیه السلام و حضرت یوسف‏علیه السلام با برادرانش پس از ندامت و طلب استغفار و این كه یوسف بى درنگ از خود، گذشت نشان داد7 و یعقوب تنها وعده داد كه در آینده براى آنها طلب مغفرت خواهند كرد8فرمود:

«لان قلب الشاب أرق من قلب الشیخ»9

«بدان دلیل كه همانا دل جوان نازك‏تر از دل پیر است».

و نیز آن حضرت در پاسخ به ابوجعفر احول كه از اندك بودن اجابت كنندگان دعوت به مكتب اهل بیت شكایت داشت، فرمود:

«علیك بالاحداث فانّهم اسرع إلى كل خیر»10

«باید به سراغ جوانان بروى زیرا آنها با شتاب بیشتر به هر امر خیرى رو مى‏آورند».

خیرخواهى جوانان در حد یك توقع و آرزوى ساده نیست؛ بلكه «این اخلاق شخصى، اخلاق احساساتى نیز هست یعنى بر پایه عشق به خیر قرار دارد»11و احساسات اساسى تمایلات و تصمیم‏گیرى‏ها را تشكیل مى‏دهد26 و حتى بر تندرستى، حافظه، نیروى ادراك و استدلال ما نیز اثر مى‏گذارد.12

نگاه گذرا و سطحى به پاره‏اى از رفتار جوانان ممكن است، ادعاى فوق را زیر سؤال ببرد! مثلاً از والدین فاصله مى‏گیرند، گروه هم سن و سال خود را به جاى آنان بر مى‏گزینند،13 و به جاى گوش دادن به اندرزهاى پدر و مادر، برخورد نقادانه را پیشه خود مى‏سازند.14خود پرستى در دوران بلوغ به شدیدترین شكل خود ظاهر گشته و به وسیله توجه زیاد به بدن و آرایش خود، هویدا مى‏گردد،15 ولى بر پایه تحقیقات به عمل آمده، خیرخواهى و برخوردهاى به ظاهر منفى، ریشه در واقعیت‏هاى روحى عمیق‏تر و ارزشمندترى دارد كه در قالب كمال‏طلبى و آرمان‏خواهى قابل مطالعه مى‏باشد.

جوان در پى مبارزه با خاطره دوران كودكى است؛ یعنى مى‏خواهد احساس ناتوانى، احساس ضعیفى در برابر بزرگسالان و احساس وابستگى به آنها را كه وضعیت دیروزش را رقم مى‏زد، از میان بردارد.

«جوانان، خواه ناخواه اما به طور لزوم به سوى یك نوع زندگى جدید متفاوت با زندگى دوران كودكى میل مى‏كنند، آنان عادات كهنه كودكى را كنار گذارده فعالیت‏هاى جدیدى آغاز مى‏نمایند... خود را براى كوشش‏هاى دوران كمال و مردى آماده مى‏سازند.

میل به استقلال، جز بیان این تكامل، چیز دیگرى نیست. هر قدر كه نیرو زیاد مى‏شود، شخص در مقابل یوغ اسارت بى تاب‏تر مى‏گردد، هر نوع حاكمیت دیگران، سنگین‏تر به نظر مى‏رسد و هر نوع فشار و مضیقه، غیر قابل تحمل‏تر به نظر مى‏آید».16

«به ترقیات خود علاقه‏مند مى‏شود و با كمى و كاستى‏هاى خود به مبارزه بر مى‏خیزد و مى‏كوشد تا در دید خود، به ترقى و تعالى نایل گردد. از طرف دیگر فعالیت او صورت انطباق با زمان حال را از دست مى‏دهد و متوجه آینده مى‏شود؛ یعنى نوجوان نقشه‏هاى دور و دراز، طرح مى‏كند. بارى، میل به كمال مطلوب، جانشین علاقه عملى و آنى مى‏شود».17

«در سنین نوجوانى، در وهله اول میل به زندگى پاك‏تر و سخاوتمندانه و بى غرضانه‏تر پیدا مى‏شود. اما در دوره بعد، این نگرانى در راه خیر به تحسین و تمجید پر شورى از خیر مبدل مى‏گردد. خلاصه سرانجام به اخلاق ارزش‏ها مى‏رسیم، در مركز این اخلاق، انواع رفتارى قرار دارد كه در نظر نوجوانان بسى گران‏بهاست و آن عبارت است از فداكارى و یك رنگى و پاكدلى و رحم و شفقت و قهرمانى و حالاتى مانند این‏ها».18

قرآن نمى‏گوید در فصل جوانى انسان داراى قدرت و قوت است، بلكه مى‏گوید كه جوان چیزى جز قوت نیست و قوت در قرآن، اختصاص به توان جسمى ندارد و شامل نیرومندى روحى نیز مى‏شود. به همین دلیل قرآن، در توضیح ضعف و نقصان پیرى، زوال توان علم آموزى و حفظ علم را به عنوان مصداق آن دو مطرح مى‏كند: «لكیلا یعلم من بعد علم شیئا»

روان شناسان در این نكته وحدت نظر دارند كه در سنین جوانى در كنار ایده‏آلهاى اخلاقى و در راستاى كمال خواهى، حس مذهبى نیز به صورت فعال به سراغ جوانان مى‏آید، حتى كسانى كه قبلاً به مسائل مذهب اهمیت قایل نبوده و در آینده نیز به بى بند و بارى كشانده مى‏شوند، در فصل جوانى به نهضت مذهبى رو مى‏آورند. جوان در پرتو باور به خداوند، آرامش روحى، توضیح علل امور، سلسله مراتب ارزشها و جایگاه و موقعیت خود را در هستى بازمى‏یابد. از این رو، عنایت او به مذهب به گونه‏اى مطرح است كه اوگوست كنت، دوران بلوغ را سنین ماوراء الطبیعه نامیده است.19

جوان تنها به جنگ با كاستى‏ها و نقصها در وجود خود نمى‏پردازد؛ بلكه در كنار آن به تبدیل محیط موجود به محیط آرمانى نیز علاقه‏مند است، آینده‏اى كه فعلاً وجود ندارد، در فضاى ذهن او به تصویر كشیده مى‏شود، صورت ذهنى جامعه آرمانى، تصمیم‏هاى بلند پروازانه‏اى را به وجود مى‏آورد، به همین دلیل نسبت خیال‏پردازى به او داده مى‏شود.20موریس دبس مى‏گوید:

«در حدود پانزده تا هفده سالگى اینان به نداى تقدس یا شجاعت به لرزه در مى‏آیند، آرزومند مى‏شوند كه جهان را از نو تشكیل دهند، بدى را محو و نابود سازند و عدالت مطلق را حكم فرما نمایند».21

پی‌نوشت ها:

1- بحرانى، هاشم، البرهان فى تفسیر القرآن، چاپ اول، بیروت، مؤسسة الاعلمى، 232/1 1419.

2- سید، قطب، فى ظلال القرآن، چاپ اول، بیروت، دار الشروق، 2776/5 1405؛ مكارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، چاپ چهاردهم، تهران، دار الكتب الاسلامیه، 479/16 1376

3- لئونورام. تى. درویل، چه چیز به زندگى ارزش مى‏بخشد، ترجمه مهدى پرتوى، انتشارات بهزاد، 221/ 1372

4- صحیح مسلم بشرح النووى، 207/16 و مجمع البیان، 33/8-7.

5- جان گرى، بچه‏ها بهشتى هستند، ترجمه مهدى قراچه داغى، چاپ اول، نشر البرز، 21 / 1379.

6- هیجودى، رشید الدین، كشف الاسرار و عدة الابرار، به اهتمام على اصغر حكمت، چاپ سوم، به نقل از جوان، محمد تقى فلسفى، 248/2

7- یوسف /91.

8- همان /98.

9- قمى، عباس، سفینة البحار، چاپ اول، دار الاسوة، 1414 ه ، 343/7

10- كلینى، محمد بن یعقوب، روضه كافى، چاپ چهارم، تهران، دار الكتب الاسلامیة، 93/1 1348.

11- موریس دبس، مراحل تربیت، ترجمه على محمد كاروان، چاپ دهم، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه، 102/1374

12- چه چیز به زندگى ارزش مى‏دهد. /113

13- همان /116

14- جان برناردشاو، خودشناسى، ترجمه داود محب على و همكاران، چاپ دوم، تهران، انتشارات علمى، 290/ 1376

15- چه چیز به زندگى ارزش مى‏بخشد، /212-213

16- موریس دبس، بلوغ، ترجمه حسن صفارى، كتابفروشى و چاپخانه على اكبر علمى، 86/ 1328

17- بلوغ /76.

18- مراحل تربیت، /98.

19- همان /103 و پاول هنرى ماسن و همكاران، رشد و شخصیت كودك، ترجمه مهشید یاسایى، چاپ دهم، تهران، كتاب ماد، 599/ .1357.

20- بلوغ /118 و 119

21- خودشناسى /293 و چه چیز به زندگى ارزش مى‏بخشد /216.

منبع:

سید ابراهیم سجادی، فصلنامه پژوهشهای قرآنی، شماره چهل و شش