حتماً برای شما هم پیش آمده که کودکی در اطرافتان، چه فرزند خودتان و چه بچههای فامیل و همسایه، داستانی تعریف کند که خیلی زود بفهمید حقیقت ندارد. گاهی بچه با جدیت میگوید تکالیفش را انجام داده، در حالی که دفترش هنوز سفید است. یا قسم میخورد که شیرینی آخر را او نخورده، در حالی که جای خالیاش روی سینی پیداست!
این موقعیتها برای بیشتر والدین و مربیان همزمان هم خندهدار است و هم نگرانکننده: «چرا بچه دروغ گفت؟»، «آیا این نشانه مشکلی در شخصیت اوست؟»، «اگر همینطور ادامه پیدا کند، در آینده چه خواهد شد؟»
واقعیت این است که دروغگویی در کودکان از نوع خیالپردازی و داستانگویی، بیشتر از آنکه یک «مشکل اخلاقی» باشد، پدیدهای طبیعی و مرتبط با رشد روانی و اجتماعی آنهاست. پژوهشهای روانشناسی رشد نشان میدهد بسیاری از کودکان در سنین مختلف به دلایل متفاوتی دروغ میگویند؛ از خیالپردازیهای بیضرر سالهای اول کودکی گرفته تا تلاش برای حفظ آبرو یا فرار از تنبیه در سالهای بعد. بنابراین، پیش از آنکه با نگرانی و قضاوت به کودک برچسب «دروغگو» بزنیم، لازم است بدانیم ریشههای این رفتار کجاست و چطور میتوان به شکلی سازنده با آن برخورد کرد.
توسعه نظریهی ذهن (Theory of Mind)
وقتی کودک به این مرحله از رشد میرسد که میفهمد دیگران دیدگاه، باور یا اطلاعات متفاوتی دارند، قادر به گفتن دروغ میشود. این پیشنیازی اساسی برای فهم دروغ است. مطالعات نشان دادهاند که در کودکان ۳ سالهای که در این حوزه آموزش دیدند، تمایل به دروغ گفتن افزایش یافت.
تواناییهای اجراییِ لازم برای دروغ مؤثر
مهارتهایی مانند کنترل تکانه، حافظه کاری، و نظریهی ذهن سطح بالا (مثل درک آنکه دیگران فکر میکنند که من چه میدانم) لازم است تا کودک بتواند دروغ را طراحی و نگه دارد. پژوهشها نشان میدهند که توانایی مدیریت این توهم ذهنی ارتباط نزدیکی با توانایی حفظ دروغ دارد.
ردههای سنی و سبکهای دروغگویی
دروغگویی در کودکان بسته به سن و مرحله رشد آنها شکلها و انگیزههای متفاوتی پیدا میکند.
در سالهای ابتدایی زندگی، یعنی حدود دو تا سه سالگی، آنچه ما «دروغ» مینامیم در واقع بیشتر نوعی خیالپردازی است. کودک در این سن هنوز بهخوبی میان واقعیت و تخیل فرق نمیگذارد. وقتی داستانی میسازد یا اتفاقی را با جزئیات خیالی تعریف میکند، الزاماً قصد فریب ندارد بلکه در حال تمرین قدرت تخیل و بیان است.
با رسیدن کودک به سنین سه تا پنج سالگی، نخستین دروغهای عمدی شکل میگیرد. در این دوره کودک میفهمد حقیقت چیست و عمداً آن را تغییر میدهد، مثلاً برای فرار از تنبیه یا جلب توجه. این مرحله همزمان با رشد توانایی ذهنی «فهمیدن دیدگاه دیگران» یا همان نظریهی ذهن است و به او اجازه میدهد تشخیص دهد دیگران چه چیزی را میدانند و چه چیزی را نمیدانند.
در سنین پنج تا هفت سال، دروغها رنگ و بوی اجتماعی بیشتری پیدا میکنند. کودک ممکن است برای حفظ اعتبار خود در جمع، جلوگیری از شرمندگی یا حتی برای خوشحال کردن دیگران دست به تحریف حقیقت بزند. در این مرحله دروغ گفتن هدفمندتر میشود و کودک به پیامدهای اجتماعی آن آگاهتر است.
وقتی کودکان به هشت سالگی و بالاتر میرسند، دروغهایشان پیچیدهتر میشود. آنها میتوانند جزئیات داستان را حذف کنند، بخشی از حقیقت را پنهان سازند یا روایتهایی بسازند که باورپذیرتر باشند. انگیزهها نیز تغییر میکند؛ از تلاش برای داشتن استقلال بیشتر و حفظ حریم خصوصی گرفته تا مدیریت روابط اجتماعی با دوستان و همسالان. در این دوره، دروغ دیگر فقط واکنشی به تنبیه یا ترس نیست بلکه ابزاری برای تعامل و گاهی حتی استراتژی ارتباطی محسوب میشود.
پژوهشها درباره انگیزههای روانشناختی دروغگویی کودکان چه میگویند؟
۱) اجتناب از تنبیه و کاستن از شرمندگی
یکی از قویترین محرکها برای دروغ گفتن، فرار از پیامد ناخوشایند است. در یک آزمایش مشهور با ۳۷۲ کودک ۴ تا ۸ ساله (پارادایم «مقاومت در برابر وسوسه»، منتشر شده در sciencedaily)، تیم «ویکتوریا تالوار» نشان داد وقتی به بچهها هشدار تنبیه داده شد، کمتر حقیقت را گفتند؛ برعکس، وقتی با “دلیل اخلاقی” یا “درخواست همدلانه” به صداقت دعوت شدند، راستگویی بیشتر شد. این یافته مستقیم میگوید ترس از تنبیه، انگیزهی دروغ را بالا میبرد.
در پژوهشی دیگر، مقایسه دو مدرسه با شیوههای انضباطی متفاوت نشان داد کودکانی که در محیطهای تنبیهیتر درس میخوانند، بسیار بیشتر برای پنهانکردن خطا دروغ میگویند؛ یعنی خود بافت تنبیهی، دروغگویی را به راهبرد بقا تبدیل میکند.
۲) جلب توجه، حفظ آبرو و ارتقای عزتنفس
بچهها گاهی برای «بهتر جلوهدادن خود» یا گرفتن تأیید اجتماعی، واقعیت را دستکاری میکنند. منابع بالینی و آموزشی مانند Child Mind Institute توضیح میدهند که بخشی از دروغها برای گرفتن تحسین یا دور کردن تمرکز دیگران از ضعفهای ادراکشدهی کودک است. این الگوی «مدیریت برداشت» مخصوصاً وقتی عزتنفس پایین یا اضطراب اجتماعی در کار باشد، پررنگتر میشود.
از سوی دیگر، پژوهشهای دانشگاهی درباره «دروغهای نوعدوستانه/مودبانه» نشان دادهاند بچهها هرچه همدلی و فهم هیجانیشان بالاتر باشد، احتمال دارد برای حفظ احساسات دیگری مثلاً نگفتن اینکه هدیه را دوست ندارند، به دروغ مودبانه متوسل شوند. این یعنی انگیزه میتواند «اجتماعی و رابطهای» باشد، نه صرفاً خودمحور.
۳) آزمایشگری و کنجکاوی رفتاری («ببینم چه میشود…»)
در سالهای پیشدبستان، بخشی از دروغگوییها آزمایشی است: کودکان یک رفتار تازه را امتحان میکنند تا ببینند سیستم اجتماعی چگونه واکنش نشان میدهد. یک مرور پژوهشی نشان میدهد دروغگویی در این سنین رفتاری «هنجاری» و مرتبط با رشد شناختی است؛ کودکان دارند قواعد تعامل اجتماعی را میآزمایند، نه اینکه الزاماً قصد فریبکاری پایدار داشته باشند.
راهنمای بالینی Child Mind Institute نیز صراحتاً همین انگیزهی «تستکردن مرزها و پیامدها» را بهعنوان دلیلی رایج برای دروغهای ابتدایی کودکان توصیف میکند.
۴) حفاظت از استقلال و حریم شخصی
با بزرگتر شدن بچهها، انگیزهها پیچیدهتر میشود: حفظ حریم خصوصی، داشتن اختیار در تصمیمها و مدیریت روابط همسالان. پژوهشهای رشدی نشان میدهد از اواخر کودکی تا میانهی نوجوانی، پیچیدگی دروغها افزایش مییابد و کودکان یاد میگیرند با حذف گزینشی اطلاعات یا تغییر روایت، هم استقلالشان را حفظ کنند و هم پیامدها را مدیریت. این تغییر همسو با رشد کارکردهای اجرایی و برنامهریزی ذهنی است.
۵) همرنگی با الگوها: نقش خانواده و فرهنگ
کودکان از الگوهای مهم زندگیشان یاد میگیرند. مجموعه پژوهشهای «Parenting by lying» (فرزندپروری با دروغگویی) نشان دادهاند وقتی والدین برای «کنترل رفتار» یا «آرامکردن کودک» خود دروغ میگویند، این الگو میتواند با پیامدهای منفی روانی-اجتماعی در سالهای بعد همراه باشد؛ به بیان ساده، خانوادههایی که در آن «دروغ مصلحتی» رایج است، ناخواسته هنجاری برای دروغگویی میسازند.
علاوه بر آن، همانطور که پژوهش تالوار دربارهی محیطهای تنبیهی نشان داد، سبک انضباطی هم مهم است: فضای سختگیرانه نهتنها امنیت اعتراف را از بین میبرد، بلکه دروغ را به ابزار مقابله تبدیل میکند.
۶) تنظیم هیجان و کاهش اضطراب
بعضی کودکان برای کم کردن اضطراب، حس شرم یا جلوگیری از نگرانی دیگران دروغ میگویند («نه، من ناراحت نیستم»، «خوابم خوب بود»). گزارشهای بالینی Child Mind Institute این انگیزه را شایع میدانند؛ کودک میکوشد فشار هیجانی را از خود و اطرافیان دور کند. البته اگر این الگو پایدار و همراه با افت کارکرد باشد، ارزیابی تخصصی توصیه میشود.
۷) «تعادل اخلاقی» بین صداقت و مهربانی (دروغهای مودبانه)
کودکان خیلی زود میآموزند که صداقتِ بیپرده همیشه اجتماعیترین گزینه نیست. آزمایشهای «هدیهی نامطلوب» نشان دادهاند حتی ۳–۴ سالهها هم در موقعیتهای مؤدبانه، گاهی برای حفظ احساسات دیگری دروغ میگویند و با افزایش سن، این «حساسیت به ادب و اقوام» بالاتر میرود. این خط پژوهش توضیح میدهد چرا بعضی دروغها ریشه در هنجارهای فرهنگی/رابطهای دارند نه صرفِ نفع شخصی.
۸) ظرفیت شناختی که «انگیزه را عملی» میکند
انگیزه بهتنهایی کافی نیست؛ کودک باید بتواند واقعیت را نگه دارد، پاسخ صادقانه را مهار کند و روایت دیگری بسازد. همینجاست که «کارکردهای اجرایی» (مهار پاسخ، حافظهی کاری) و «نظریهی ذهن» وارد میشوند. مطالعات آزمایشگاهی پیوند توانایی دروغپردازی مؤثر را با این مهارتهای شناختی نشان دادهاند؛ هرچه مهار و ذهنخوانی اجتماعی بهتر باشد، اجرای دروغ (نه لزوماً تصمیم به دروغ) ماهرانهتر است.
حتی یک مطالعهی مداخلهای نشان داد آموزش کوتاهمدت «نظریهی ذهن» میتواند باعث شود کودکانی که پیشتر راست میگفتند، توان و تمایل به دروغ گفتن پیدا کنند؛ این یعنی با افزایش فهم ذهن دیگران، امکان استفاده از دروغ بهعنوان راهبرد اجتماعی نیز بالا میرود.
چه زمانی باید نگران شد؟
مرورهای علمی تأکید میکنند که دروغگویی اولیه، هنجار رشدی است؛ اما اگر دروغها مکرر، بیملاحظه و همراه با رفتارهای پرخطر باشند یا کودک از دروغ بهعنوان الگوی غالب تعامل استفاده کند، باید ارزیابی تخصصی انجام شود. راهنماهای بالینی نیز توصیه میکنند به جای تشدید تنبیه، بر ایجاد احساس امنیت برای اعتراف، مدلسازی صداقت، و پیامدهای منطقی تمرکز شود.




پیام شما به ما