در سالهای اخیر، سلامت روان مادران بهعنوان یکی از مؤلفههای کلیدی رشد سالم هیجانی و اجتماعی کودکان مورد توجه قرار گرفته است. به گزارش واشنگتن پست یافتههای یک مطالعهی بزرگ ملی در ایالات متحده (۲۰۱۶–۲۰۲۳) نشان داده که درصد مادرانی که سلامت روان خود را «عالی» گزارش میکردند، از ۳۸٪ به ۲۶٪ کاهش یافته؛ همزمان گزارش «متوسط» و «ضعیف» بودن سلامت روان نیز افزایش معناداری داشته است. این روند در تمام گروههای جمعیتی مشاهده شده و هشداری جدی برای پیامدهای میان و بلندمدت بر نسل جوان محسوب میشود.
مکانیسمهای تأثیر سلامت روان مادر بر کودک
سلامت روان مادر از طریق مسیرهای متعددی بر رشد هیجانی کودک تأثیر میگذارد:
کیفیت مراقبت و دلبستگی
مادران با سلامت روان خوب معمولاً قادرند بهطور حساس و پاسخگو به نیازهای کودک واکنش نشان دهند. این تعاملات به ایجاد دلبستگی ایمن منجر میشود که پایهای برای اعتمادبهنفس و تنظیم هیجانی کودک در آینده است. اما مادران مبتلا به افسردگی ممکن است کمتر لبخند بزنند، تماس چشمی کمتری برقرار کنند یا در پاسخ به گریهی کودک تأخیر داشته باشند. این موارد میتواند به دلبستگی ناایمن منجر شود که با مشکلاتی مانند اضطراب یا پرخاشگری در کودک همراه است.
محیط خانه
سلامت روان مادر بر فضای عاطفی خانه تأثیر مستقیم دارد. استرس یا تنشهای روانی او میتواند محیطی ناپایدار و پرتنش ایجاد کند که برای رشد هیجانی کودک مضر است. در مقابل، مادری که از نظر روانی متعادل است، میتواند فضایی آرام و حمایتی فراهم کند که به کودک احساس امنیت و ثبات میدهد.
الگوبرداری عاطفی
کودکان از همان سنین پایین از رفتارها و واکنشهای عاطفی مادر خود یاد میگیرند. مادری که بتواند خشم یا ناراحتی خود را بهطور سالم مدیریت کند، به کودک میآموزد که چگونه احساساتش را تنظیم کند. اما مادری که درگیر مشکلات روانی است، ممکن است الگوهای ناسالمی مانند انفجار عاطفی یا انزوا را به کودک منتقل کند.
تأثیر در مراحل مختلف رشد کودک
اثرات سلامت روان مادر بر کودک در سنین مختلف متفاوت است و به مرحلهی رشدی او بستگی دارد:
نوزادان (۰-۲ سال)
در این دوره، دلبستگی حرف اول را میزند. مطالعات نشان دادهاند که مادران افسرده کمتر با نوزاد خود تعامل مثبت دارند، مثلاً کمتر او را در آغوش میگیرند یا با او صحبت میکنند. این میتواند به مشکلات دلبستگی و تأخیر در رشد هیجانی منجر شود.
کودکان نوپا و پیشدبستانی (۲-۵ سال)
در این سنین، کودکان شروع به یادگیری مهارتهای اجتماعی و تنظیم هیجان میکنند. مادری که از نظر روانی سالم است، میتواند به کودک کمک کند تا احساساتی مثل خشم یا ترس را مدیریت کند. اما مادران مضطرب ممکن است ناخواسته این اضطراب را به کودک منتقل کنند.
نوجوانان (۱۲-۱۸ سال)
نوجوانان به دلیل تغییرات هورمونی و رشدی خود، نسبت به وضعیت عاطفی مادر حساسترند. اگر مادر دچار افسردگی یا اضطراب باشد، ممکن است نوجوان این احساسات را درونی کند و با مشکلاتی مثل انزوای اجتماعی یا کاهش اعتمادبهنفس روبهرو شود.
پیامدهای افسردگی مادر بر کودک
متاآنالیز منتشرشده در پایگاه PMC (مخفف PubMed Central که یک بایگانی رایگان از متن کامل مقالات علمی در زمینه علوم زیستی و پزشکی است)، ارتباط معناداری بین افسردگی پیش از زایمان و پسازایمان مادر و مشکلات هیجانی–رفتاری کودک یافته است. طبق این بررسی:
افسردگی مادری در دورهی آنتناتال (پیش از زایمان) با نرخ بالاتر مشکلات برونریختی و درونریختی در کودک همراه است و افسردگی پسازایمان با مشکلات تنظیمی و نوسانات خلقی شدید در نوزاد پیوند دارد.
همچنین متاآنالیز ۲۶ مطالعه در کشورهای کمدرآمد و متوسط که در ساینس دایرکت منتشر شده و همچنین متاآنالیز در Journal of Child Psychology and Psychiatry نشان داد فرزندان مادران دارای اختلالات افسردگی، اضطراب یا استرس، تقریباً دو برابر احتمال بیشتری برای تجربه مشکلات اجتماعی-عاطفی، مشکلات هیجانی و رفتاری مانند اضطراب یا بیشفعالی دارند. این اثر عمدتاً از طریق افزایش رفتارهای تنبیهی و کاهش پاسخگویی عاطفی مادر بر کودک واسطهگری میشود.
تحقیقی در مجله علمی Lancet Psychiatry که بر تأثیرات بلندمدت اضطراب مادران تمرکز داشت نیز نتیجه گرفت که اضطراب مداوم مادر میتواند به کاهش مهارتهای اجتماعی و افزایش مشکلات روانی در کودکان منجر شود.
این دادهها نشان میدهد که حتی میزان متوسط افسردگی مادری میتواند زمینهی بروز ناهنجاریهای هیجانی و رفتارهای ناسازگارانه در کودک را فراهم کند.
استرس پس از زایمان؛ زخم پنهان در روزهای اول مادری
مطالعهی دوساله منتشرشده در BMC Pediatrics (مجله علمی است که در زمینه پزشکی کودکان و نوجوانان فعالیت می کند و مقالات مربوط به این حوزه را منتشر می کند) نشان داد مادران دچار PP‑PTSD (اختلال استرس پس از زایمان)، حتی پس از کنترل افسردگی پس از زایمان، علائم افسردگی طولانیمدتی را تجربه میکنند. فرزندان این گروه مادران هم در هر دو زمینهی درونریختی (اضطراب، افسردگی) و برونریختی (پرخاشگری، لجبازی) نمرات بالاتری داشتهاند.
مثلا مطالعهی FinnBrain روی گروهی (۱۵۰۰ نفر) از مادر–نوزادها از زمان بارداری مادر تا سالهای بعد از تولد کودک نشان داد که میزان بالای اضطراب و افسردگی پس از زایمان با افزایش مشکلات اجتماعی-عاطفی در سن ۲ سالگی (BITSEA) و کاهش شایستگیهای هیجانی (SDQ) همبستگی دارد؛ هرچند این اثر در سن ۴ سالگی پس از کنترل آزمونهای مقایسهای کاهش مییابد.
این یافتهها ضرورت شناسایی و درمان سریع علائم PTSD مرتبط با زایمان را در سیاستگذاریهای حوزه سلامت مادر–کودک برجسته میکند.
متاآنالیز چندین مطالعه نشان داده که فرزندان مادران دارای اختلالات افسردگی، اضطراب یا استرس، تقریباً دو برابر احتمال بیشتری برای تجربه مشکلات اجتماعی-عاطفی، مشکلات هیجانی و رفتاری مانند اضطراب یا بیشفعالی دارند.
مداخلههای مؤثر در بهبود سلامت روان مادر
در یک طرح مداخلهای در برزیل، ۴۹ مادر افسرده تحت حمایت رواناجتماعی توسط مددکاران سلامت قرار گرفتند. پس از برنامهی دوماههی مداخله، علاوه بر کاهش معنادار علائم افسردگی مادر، کودکانشان در پیگیری ششماهه نیز کاهش معناداری در نشانههای رفتاری–عاطفی نشان دادند.
این مدل، تأثیر مثبت مداخلات جامعهمحور در مراقبتهای اولیه را بر هر دو نسل مادر و کودک اثبات میکند.
در مطالعات گروهی مادر فرزندی به نام EDEN در فرانسه (۲۰۲۳) نیز، کودکان مادران با افسردگی و اضطراب همزمان مسیرهای بالاتر مشکلات عاطفی و رفتاری را در چهار مقطع سنی دنبال میکردند، اما مادرانی که در دوران بارداری از خدمات روانشناس یا روانپزشک بهرهمند شدند، این اثرات در فرزندانشان خنثی میشد.
مطالعات پژوهشی منتشرشده در پایگاه PMC نشان میدهند که شناسایی سریع نیازهای هیجانی کودک و پاسخدهی حساس، مهمترین واسطه در کاهش اثرات منفی افسردگی و اضطراب مادری است.
مثلا در یک مطالعهی شهری در چین (۲۰۲۴)، ۳۴/۳٪ مادران افسرده بودند و فرزندانشان ۳/۸۹ برابر احتمال بیشتری برای تاخیر در زمینههای بهداشتی، یادگیری و روانشناختی داشتند. مراقبت پاسخگو (شناخت و برآوردن نیاز هیجانی کودک) تا حدی این رابطه را کاهش میداد و بهعنوان یک عامل واسطه عمل میکرد.
به طور کلی توانمندسازی مادران در مهارتهای همدلی، تنظیم هیجان و حضور عاطفی پایدار، میتواند اثرات مخرب سلامت روان بر کودک را بهطور چشمگیری کاهش دهد.
این توصیهها را جدی بگیرید
- غربالگری و مداخله زودهنگام: پایش منظم سلامت روان مادران در دوران پیش از زایمان و پس از ایمان باید به یک استاندارد بالینی تبدیل شود.
- گسترش برنامههای مداخله جامعهمحور: آموزش مددکاران سلامت برای ارائهی مداخلات رواناجتماعی کوتاهمدت در مراکز اولیهی بهداشت، الگوی مؤثری برای کشورهای با منابع محدود است.
- تقویت مهارتهای مراقبت پاسخگو: کارگاهها و برنامههای آموزشی برای افزایش توانمندی مادران در شناسایی و پاسخگویی به نیازهای هیجانی کودک ضرورت دارد.
- آگاهیبخشی و کاهش انگ: اطلاعرسانی عمومی دربارهی PTSD پس از زایمان و دیگر اختلالات روانی مادران، همراه با دسترسی آسان به خدمات تخصصی، باید در صدر اولویتهای نظامهای بهداشتی قرار گیرد.
بهطور کلی، بهبود سلامت روان مادر نه تنها کیفیت زندگی او را ارتقاء میدهد، بلکه تضمینکنندهی رشد هیجانی سالم و سازگارانهی نسل آینده است.




پیام شما به ما