کتاب، این قدیمیترین ابزار انتقال تجربه انسانی، دوباره به میدان آمده؛ نه فقط برای آموزش یا سرگرمی، بلکه بهعنوان ابزاری برای التیام. کتابدرمانی یا bibliotherapy، نامی است که بر این رویکرد گذاشتهاند. اما آنچه اهمیت دارد، نه نام است و نه چارچوبهای رسمی؛ بلکه تجربهایست که خواننده در مسیر مواجهه با خودش از سر میگذراند.
مسیرهایی که به واژه ختم میشوند
کتابدرمانی اختراع تازهای نیست. پیشینهاش به اوایل قرن بیستم در آمریکا برمیگردد؛ زمانی که در کتابخانههای بیمارستانهای روانی، کتابهایی برای آرامسازی بیماران در نظر گرفته شد. اما کاربرد جدیتر آن، به سالهای اخیر و برنامههایی چون «کتابهای تجویزی» در بریتانیا برمیگردد؛ جایی که پزشک خانواده، بستهای از کتابهای خاص را به جای نسخه دارو به بیمارش میدهد. این روند، بهویژه در حوزه افسردگی، اضطراب، سوگ و اختلالات تطبیقی، نتایج قابلتوجهی به همراه داشته است.
در ایران اما کتابدرمانی هنوز بیش از آنکه بهعنوان روشی بالینی شناخته شود، در حد یک تجربه شخصی باقی مانده. بسیاری از ما، بدون اینکه نامش را بدانیم، روزهایی از زندگیمان را با خواندن کتابی سپری کردهایم که حرف دلمان را زده، یا دریچهای به فهمی تازه از خودمان باز کرده است.
چرا کتاب و نه رسانههای دیگر؟
ممکن است پرسیده شود که در عصری که پادکست، ویدیو و شبکههای اجتماعی نقشهای مختلف روانی و شناختی را ایفا میکنند، چرا هنوز باید از «کتاب» گفت؟ پاسخ ساده است: کتاب، کند است. و کندی، در دنیایی که ما را به سرعت عادت داده، شکل تازهای از مقاومت است. خواندن، مستلزم مکث است. مستلزم درگیر شدن با متن، با خود، و با پرسشهایی که در حین خواندن سر برمیآورند.
برخلاف ویدیو یا صوت، کتاب مجال تجربه عمیقتری را فراهم میکند؛ تجربهای که در آن خواننده، با تخیل خود جهانی را میسازد، صحنهها را مجسم میکند و درون شخصیتها زندگی میکند. این مشارکت فعال، همان چیزیست که کتابدرمانی را از مصرف صرف محتوای روانشناختی جدا میکند.
کتابدرمانی چه میدهد؟
اگر قرار باشد کتابدرمانی را در یک جمله خلاصه کنیم، میتوان گفت: کتاب، آینهایست که به جای تصویر چهره، بازتابی از وضعیت روانیمان را نشان میدهد. وقتی در دل یک رمان، بخشی از اضطراب خود را در شخصیت اصلی میبینیم، یا وقتی در یک داستان کوتاه، تنهاییمان شکل میگیرد و معنا پیدا میکند، اتفاقی میافتد که در رواندرمانی آن را «همدلی درمانگرانه» مینامند. در اینجا، کتاب همزمان نقش درمانگر و شاهد را ایفا میکند.
همین فرایند همذاتپنداریست که به تخلیه هیجانی، شناخت بهتر هیجانات، و در برخی موارد اصلاح نگرشها منجر میشود. البته که کتابدرمانی جایگزین درمان بالینی نیست، اما نقطه شروعیست برای کسانی که هنوز با زبان مشاوران راحت نیستند، یا درگیر انگ اجتماعی مراجعه به روانشناساند.
چه بخوانیم که درمان شود؟
هیچ فهرست جهانی و ثابتی برای کتابدرمانی وجود ندارد. آنچه مؤثر است، به تجربه زیسته فرد، علاقهمندیها، و وضعیت روانیاش بستگی دارد. برای فردی که سوگوار است، خواندن یک رمان درباره فقدان ممکن است آرامبخش باشد؛ در حالیکه همان کتاب برای فرد دیگری ممکن است تنها بار اندوه را بیشتر کند.
نکته مهم اینجاست که کتابدرمانی، تجویزی یکسویه نیست. بلکه فرایندیست مبتنی بر انتخاب آگاهانه. مشاورانی که به این حوزه تخصص دارند، گاه با پرسشهایی درباره پیشینه زندگی، وضعیت هیجانی و حتی ترجیحات ادبی فرد، کتابهایی را پیشنهاد میکنند که به زبان همان فرد نزدیکتر باشد.
در این میان، ژانرهای مختلفی در کتابدرمانی به کار گرفته میشوند: از رمانهای معاصر و خاطرات شخصی گرفته تا آثار کلاسیک، شعر، و حتی کتابهای تمرین محور CBT (رفتار درمانی شناختی). چیزی که اهمیت دارد، نه فرم، بلکه نوع مواجهه خواننده با متن است.
کتابدرمانی در جامعهای که از حرف زدن میترسد
در جامعهای که واژههای «افسردگی»، «درمان»، یا «روانپریشی» هنوز زیر جلد تابو حرکت میکنند، کتابدرمانی میتواند میانجیای باشد برای گفتوگو با خود، بینیاز از اعتراف رسمی. خواننده در خلوت خود، بی آنکه زیر نگاه داوری قرار گیرد، با ضعفهایش روبهرو میشود، از خشماش نمیگریزد، و ترسهایش را میپذیرد.
در این معنا، کتابدرمانی نه ابزاری روانشناسانه بلکه رفتاری فرهنگیست. نوعی واکنش به فقر گفتوگو، فقدان گوش شنوا، و اضطرابهای مزمنی که امکان بروز نمییابند.




پیام شما به ما