در دل زندگی روزمره، آن‌قدر با نقش‌ها و بایدها پیش می‌رویم که گاهی فراموش می‌کنیم چه کسی بودیم و چه می‌خواستیم. زن یا مرد بودن، پدر یا مادر بودن، شاغل یا خانه‌دار بودن؛ همه‌ این نقش‌ها اگرچه بخشی از هویت ما هستند، اما اگر تنها به این نقش‌ها تبدیل شویم، ممکن است آرام‌آرام از درون خاموش شویم.

فاطمه ناجی
شنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۳:۴۱
وقتی در رابطه از خودمان دور می‌شویم! | چرا گاهی حس زنده بودن نداریم؟
گاهی زندگی از بیرون آرام و منظم به‌نظر می‌رسد: زن و شوهری در کنار هم، بچه‌ها، کار، دغدغه‌های همیشگی؛ اما در دل همین تصویر به‌ظاهر معمولی، گاهی آدمی به جایی می‌رسد که بی‌صدا می‌پرسد: «من کی‌ام؟ چرا دیگر مثل گذشته حس زنده‌بودن نمی‌کنم؟»
این سؤال، نه نشانه‌ خودخواهی‌ست، نه نشانه‌ شکست رابطه؛ بلکه نشانه‌ای‌ست از اینکه جایی در مسیر، صدای خود را گم کرده‌ایم.

وقتی برای دیگران زندگی می‌کنیم

برونی ور، پرستار استرالیایی که سال‌ها از بیماران در حال مرگ مراقبت کرده، در کتابش می‌نویسد یکی از شایع‌ترین حسرت‌های آن‌ها این بوده: «کاش شجاعت این را داشتم که زندگی‌ام را آن‌طور که خودم می‌خواستم زندگی کنم، نه آن‌طور که دیگران از من انتظار داشتند.»
شاید این جمله در نگاه اول فردگرایانه به‌نظر برسد، اما منظور آن در اصل خاموش‌ماندن در زندگی‌ای بود که قرار بود با هم ساخته شود، نه برای دیگران. در برخی از خانه‌ها، مخصوصاً در فرهنگ ما، افراد یاد گرفته‌اند برای حفظ آرامش، ساکت بمانند، احساسات خود را فروبخورند، و اولویت‌هایشان را تا اطلاع ثانوی فراموش کنند؛ اما سکوت اگر مزمن شود، دیگر نشانه‌ صلح نیست؛ نشانه‌ فرسایش است.
 

جایی برای «من» در دل «ما»

در یک ازدواج سالم، جای «من» و «ما» هر دو باید محفوظ بماند. اگر یکی از طرفین همیشه خود را نادیده بگیرد، رابطه به مرور زمان از تعادل خارج می‌شود. پژوهش‌ها نشان داده‌اند که سرکوب مزمن احساسات، به‌ویژه در روابط بلندمدت، می‌تواند منجر به اضطراب، افسردگی، فرسودگی روانی و حتی اختلالات جسمی شود. در عین‌حال، بازگشت به خویشتن به‌معنای بریدن یا بی‌تعهدی نیست. بلکه دعوتی‌ست به ساختن دوباره؛ با گفت‌وگو، صداقت و شنیدن بی‌قضاوت.

تحکیم خانواده، از صداقت آغاز می‌شود

برای حفظ رابطه‌ای پایدار و معنادار، به شجاعت نیاز داریم؛ شجاعت گفتنِ آنچه در دل داریم، بدون متهم‌کردن دیگری، بدون ترس از قضاوت، بدون پنهان‌کاری. خانواده‌ای که در آن صداقت زنده باشد، فضایی برای شنیده‌شدن و رشد فراهم می‌کند و این صداقت، نه تنها به خود فرد، که به همه‌ اعضای خانواده حیات دوباره می‌بخشد.

پنج راه ساده برای بازگشت به خود

بازگشت به خود، به معنی فاصله‌گرفتن نیست. گاهی کافی‌ست در همان رابطه‌ای که هستیم، فقط حرف‌زدن را از نو آغاز کنیم

۱. قرار ملاقات برای گفت‌وگوی دل، نه امور روزمره

زمانی مشخص را در هفته به گفت‌وگوهای عاطفی اختصاص دهید، فقط درباره‌ خودتان و احساساتتان، نه درباره بچه‌ها، هزینه‌ها یا کارهای خانه.

برای مثال در بسیاری از خانواده‌ها، زن و شوهر تنها زمانی با هم صحبت می‌کنند که مشکلی پیش آمده یا کاری عقب افتاده. اما تصور کنید هفته‌ای یک‌بار، بدون تلویزیون و موبایل، فقط کنار هم بنشینید و بپرسید: «این هفته چی خوشحالت کرد؟ کجا حس کردی خسته یا تنها شدی؟»

 همین مکالمه ساده، می‌تواند به رابطه عمق و حیات تازه بدهد.

۲. نوشتن برای شفاف‌شدن احساسات

با نوشتن درباره‌ احساسات درونی، می‌توانید بخش‌هایی از خود را کشف کنید که در شلوغی زندگی فراموش شده‌اند.

برای مثال افراد زیادی تجربه کرده‌اند که نمی‌دانند چرا ناراحت‌اند یا چرا ناگهان عصبانی می‌شوند. نوشتن می‌تواند کمک کند ریشه‌ این احساسات را بفهمند. مثلاً با نوشتن جمله‌هایی مثل:

«چرا مدام حس می‌کنم درک نمی‌شوم؟» و یا «چه چیزی را دوست داشتم که حالا کنار گذاشته‌ام؟»

 این کار، تمرینی برای بازگشت به خود است؛ حتی اگر هر هفته فقط چند خط باشد.

۳. تمرین شنیدن، بدون دفاع یا قضاوت

وقتی شریک زندگی‌تان صحبت می‌کند، به‌جای پاسخ‌دادن یا توجیه، فقط گوش دهید و سعی کنید احساس او را درک کنید.

برای مثال در بسیاری از گفت‌وگوهای خانوادگی، وقتی یکی از طرفین می‌گوید «احساس می‌کنم تنها هستم»، طرف مقابل فوراً پاسخ می‌دهد: «مگه من کم‌کاری کردم؟»

اما اگر در پاسخ بگوییم: «متوجه‌ام که این احساس چقدر می‌تونه سخت باشه»،

رابطه به‌جای جدال، به همدلی نزدیک می‌شود.

۴. یادآوری انتخاب اولیه

گاهی فقط لازم است به سراغ اوایل رابطه بروید، یادآوری خاطرات شیرین، می‌تواند کمک کند دلیل با هم ماندنتان را از نو پیدا کنید.

برای مثال در شلوغی روزمره، فراموش می‌کنیم که روزی عاشق این آدم بودیم. مرور عکس‌های قدیمی، گفتن خاطرات روزهای اول یا حتی شنیدن آهنگی که زمانی با آن خاطره داشتید، می‌تواند جرقه‌ای برای زنده‌کردن احساسات خاموش باشد.

مرور گذشته، قرار نیست برای حسرت باشد؛ می‌تواند پلی باشد به آینده‌ای روشن‌تر.

۵. کمک گرفتن از مشاور، برای گره‌های نگفته

اگر گفت‌وگو دشوار شده یا سوءتفاهم‌ها تکرار می‌شوند، مراجعه به مشاور خانواده می‌تواند کمک بزرگی باشد.

برخی زوج‌ها تصور می‌کنند مشاوره یعنی شکست. اما واقعیت این است که بسیاری از مشکلات، نه از نبود عشق، بلکه از نداشتن مهارت گفت‌وگو یا درک متقابل به‌وجود می‌آیند. مشاور می‌تواند به هر دو کمک کند که نه‌تنها شنیده شوند، بلکه بفهمند چطور حرف بزنند که آسیب نزنند.

مراجعه به مشاور، یعنی اهمیت‌دادن به رابطه، نه اعلام پایان آن.

برچسب‌ها

پیام شما به ما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

پربازدیدها

پربحث‌ها