• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    جستجو :
جلد چهارم - صفحه 197 -  شمه اي از حكومت عدل علي "ع "
صفحه : 197
- شما در يك جايي ، يك شلاقي زديد به دوش من .
گفت : من لخت بودم ؛ آن وقت شانه ام لخت بوده .
گفت : "بسيار خوب ، بيا قصاص كن ".
اين يك ديكتاتور است ! كه رئيس ملت مي گويد كه هر كه حقي دارد، [بگيرد]؛ اگريك كسي ده شاهي از او گرفته بود، مي گفت : خوب آقا من اين حق را دارم ، شما به من فلان تعدي را كرديد، شما مال من را گرفتيد، چطور؛ خوب آن وقت گفته است بگيريد،كسي نگفت ! يك كسي هم گفت كه شلاق زديد، معلوم شد كه نبوده اينطور؛ خواسته ببوسد، [شانه ]لخت حضرت را ببوسد؛ با اين وضع - با اين خلاف - اين كار را كرده .خوب حالا اگر شما در تمام حكومتهايي كه در دنيا هست ، حكومتهاي دموكراسي ،حكومتي كه اسمش را مي گذاريد، پيدا بكنيد يك همچو حاكمي كه بيايد مقابل ملت ،مقابل اين رعيت بايستد بگويد كه هر كه بر من حقي دارد، بيايد بگيرد. شما اگر در تمام دنيا پيدا كرديد يك همچو حكومتي ، آن وقت بگوييد حكومت اسلام حكومت ديكتاتوري است .
- "چيست ؟"
مريض بودند، نقل هست كه يك روز آمدند مسجد، همين رئيس اسلام به قول اين آقاكه مي گويند ديكتاتور! آمدند مسجد، منبر رفتند و فرمودند: " اگر كسي حقي به من داردبگويد تا من حقش را بدهم ". گفته شده است ، نوشته اند كه يك كسي پا شد، گفت كه بله ،يك حقي من به شما دارم .
يك قصه هم مال حضرت امير - سلام الله عليه - است . قاضي اي كه خود حضرت امير
دارد كه حضرت لخت شد؛ شانه را [نشان ]دادند كه شلاق بزن . بعد، عرب آمد بوسيدو حرفهاي ديگر. (1)
شمه اي از حكومت عدل علي "ع "