• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    جستجو :
جلد چهارم - صفحه 255 -  سو استفاده از "ظل الله "
صفحه : 255
دنيا[ست ] اين ملت عادت كرده به اينكه خودش را زير دست و پاي آنها هر كاري مي كنند راه بدهد، و هيچ ابدا آخ هم نگويد! [براي شاه ] حق قائل باشد: مملكت خودش است ، رعيت خودش است ! اين منطق بود آن وقت . در مخيله محمدرضا خان خطورنمي كرد كه يك روزي كسي بگويد كه شاه چرا اين جور كرد؟ "چرا" يعني چه ؟ يعني "اول شخص ايران "! فرض كنيد اگر نخست وزير باشد، جرات اين معنايي كه يك كلمه "چرا"بگويد هيچ برايش نبود. وقتي كه در يك اجتماعي - زمان آن نخست وزير سيزده ،چهارده ساله (1) - در يك اجتماعي كسي گفته بود كه شخص اول مملكت ؛ به او برخورده بود! "اول " معنايش اين است كه يك شخص ديگري هم در اين مملكت هست كه اسمش دوم است ! چرا گفتي شخص اول مملكت ! مگر ما يك شخص ديگري هم داريم كه شخص اولي باشد! . . . شخصيت "اعليحضرت " هيچ كس ديگر نيست ؛ يعني ما شخصي نداريم كه شخص دوم باشد تا بگوييم شخص اول ! اينطور به اين صورت داشتند مردم راعادت مي دادند؛ و عادت كرده بودند به اين معنا كه "چه فرمان ايزد چه فرمان شاه "! شاه همان فرمانش فرمان ايزد است ! فرقي نيست مابين فرمان ايزد و فرمان شاه ! يك كلمه اي هم كه آن كلمه صحيحي بود به طور غلط معنا كرده بودند كه "السلطان ظل الله . " غلط معناكرده بودند "سايه " [را].
سوءاستفاده از "ظل الله "
سايه هر شخصي هيچ از خودش ندارد، هر چه دارد، حركتي اگر باشد، از آن كسي كه صاحب ظل . . . ذي ظل است . يك نفر آدمي كه يك جايي دارد راه مي رود، يا داردحركت مي كند، سايه اش . . . همين طوري حركت نمي كند؛ حركتش به حركت اين آدم است ؛ يعني هر جوري كه دستش را حركت بدهد . . . سايه هم دستش اينطوري حركت مي كند؛ راه برود، سايه هم دنبالش هست ؛ بنشيند، سايه همين طور است ؛ خود چيزي ندارد، هر چه دارد از اوست . "سلطان ظل الله " فاتحه همه سلاطين را خوانده است كه اينها