• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    جستجو :
جلد چهارم - صفحه 112 -  قصه رضاخان
صفحه : 112
آن وقت كه رضا شاه را آمدند و كلكش را كندند، آن وقت براي من يك نفر آدم مطلعي از يكي از صاحب منصبها كه همراه او رفته بود تا يك جايي ، تا مثلا يك دريا ياآن طرف به جزيره موريس ، او گفته بود كه يك كشتي اي كه ايشان را سوار كردند حامل چمدانهاي خيلي زياد از جواهرهاي سلطنت ايران [بود] - اين جواهر "سلطنتي " نه اينكه مال سلطان است ، جواهرهاي سلطنتي پشتوانه مملكت ماست كه اينها دارند حمل مي كنند مي برند - اينها را پيش خودش آورده بود و انبار [كرده ] بود؛ اين [رضاخان را]بردند. در بين دريا يك كشتي كه مال حمل دواب بود؛ يعني مال حيوانات ، حمل حيوانات بود - اين را من نقل مي كنم از يك كسي كه او از يك صاحب منصب نقل كرده كه همراه او بوده - يك كشتي اي كه مال نقل حيوانات بود، آمدند متصل كردند به اين كشتي اي كه اين حيوان تويش بود؛ بعد به او گفتند كه پاشو بيا اينجا! خوب مامور بودند وحركتش دادند از اين كشتي به [آن كشتي ]، خيلي خوب ، چيزهاي ما هم هست ؛ چمدانها.گفتند: مي آوريم . ايشان را بردند به آنجا، چمدانها را هم بردند براي خودشان . آن وقت يك همچو ضرري به مملكت ما وارد كرد، آخر رفتنش ؛ و آن وقت گورش را گم كرد،
قصه رضاخان
اينكه اين مملكت ما ملت ما عزادار باشد، خدا مي داند كه خوشحال شد؛ و براي اينكه رضا خان را بيرونش كرد. يك همچو "محبوبيتي " ايشان داشت ! مثل محبوبيتي كه حالاايشان دارد! كه "شاهدوست " مردم ايران ! يك همچو شاه دوستي [اي ] داشتند كه سه تامملكت ، ارتششان وارد شد به مملكت ما و قبضه كرد؛ مملكت ما را قطعه قطعه گرفتند،خطر از همه [جهت ] بود، [مردم ] نمي دانستند كه آنها ديگر كاري به مردم ندارند اينهاكار خودشان را دارند؛ اما خطر بود براي مملكت همه جور؛ در عين حالي كه خطر بود،مردم خوشحالي مي كردند كه خوب شد اينها آمدند اين مردكه رفت ! شرش را كندندبردندش . يك همچو وضعي مردم در زمان آن آدم داشتند؛ و اگر اين قيام مردم نبود واين نهضتي كه در آخر از مسلمانها و از ايراني ها - خداوند ان شاءالله نصرتشان بدهد - اگراين مطلب نبود، اين آقا . . . خيلي نقشه ها داشتند.