در یکی از کلاسهای متوسطه دوم در کرمانشاه، صندلی ردیف دوم سمت راست، خالی مانده. دانشآموزانی که هر روز از کنار این صندلی رد میشوند، حالا بیشتر سکوت میکنند. همان روز که موشک در محلهشان فرود آمد، یکی از همکلاسیهایشان شهید شد.
زنده ماندن، اما بدون احساس امنیت روانی
این احساس الزاما وابسته به میزان نزدیکی فیزیکی به حادثه نیست. نوجوانی که تنها صدای انفجار را شنیده، یا در مجاورت منطقه آسیبدیده زندگی میکرده، هم ممکن است دچار نوعی آشفتگی شود. در ظاهر، ممکن است چنین نوجوانی به مدرسه برود، امتحان بدهد، گاهی حتی لبخند بزند. اما در لایه زیرین، این احساس در جریان است که حق ندارد بدون دغدغه ادامه دهد؛ که زندهماندن خودش، بهنوعی «بدهکاری عاطفی» به دیگران تبدیل شده است.
روانشناسان اجتماعی میگویند که در هفته پس از حملات، برخی از نشانههای این وضعیت بیش از حد معمول گزارش شده است: امتناع از بازگشت به مدرسه، بیخوابی، پرهیز از خندیدن در جمع، تمرکز پایین، یا خشم بیدلیل. برخی والدین اظهار کردهاند که فرزندشان ناگهان بیرمق شده یا بهطرز غیرعادی ساکت مانده است. اینها نشانههایی هستند که اغلب پنهان میمانند، اما در تکرار، تأثیر خود را باقی میگذارند.
چرا نوجوانان بیش از دیگران آسیبپذیرند؟
دوره نوجوانی، زمان شکلگیری مفاهیم کلیدی مانند عدالت، مسئولیت، و هویت فردی است. ذهن نوجوان در تلاش برای درک جهان، حساستر از بزرگسالان به نابرابریها و رنجهای انسانی واکنش نشان میدهد. او هنوز نمیداند چگونه رنج دیگران را «بفهمد» بدون اینکه آن را «بپذیرد» یا «مسئولیتش را به دوش بکشد.»
در چنین بستری، حتی یک تجربه نزدیک به مرگ، یا حتی شنیدن روایت آن، میتواند ذهن نوجوان را به چالش بکشد: آیا من خوششانس بودم؟ یا بیلیاقت؟ آیا باید کاری میکردم؟ آیا ادامه دادن زندگی عادی، بیاحترامی به دیگران نیست؟ اگر این فرآیند در فضایی بدون گفتوگو، شنیدهشدن، یا تخلیه هیجانی رخ دهد، ممکن است به شکل انزوای مزمن، خشم درونی یا افت عاطفیاجتماعی در نوجوان نمود پیدا کند.
تماشای رنج از دور؛ زندگی در شهرهای امنتر یا خارج از کشور
نوجوانان تنها در مناطق آسیبدیده تحت تأثیر قرار نگرفتهاند. در شهرهای مختلف ایران و حتی در استانبول، هامبورگ یا ونکوور، نوجوانانی زندگی میکنند که با وجود فاصله جغرافیایی، خود را درگیر بحران حس کردهاند. آنها ویدیوهای حمله را در شبکههای اجتماعی دیدند، گزارشهای کشتهشدگان را دنبال کردند، و برای برخی، نامها و چهرههایی آشنا بودند.
در این میان، نوع دیگری از احساس روانی پدیدار میشود که از نظر علمی باید از گناه بازمانده تمایز داده شود: درماندگی نظارهگر! نوجوان در این حالت، ممکن است احساس کند که «هیچ کاری از دستش برنمیآید»، «تماشاگر بیاثر رنج دیگران» است، یا «امنیتی که دارد، ناعادلانه است». گرچه این تجربه الزاما با گناه همراه نیست، اما میتواند زمینهساز احساس بیارزشی، انفعال اجتماعی یا کنارهگیری از جمع شود.
برخی نوجوانان، در واکنش به این وضعیت، به سمت رفتارهای نجاتگرایانه افراطی میروند. یعنی تلاش بیشازحد، وسواسی یا فراتر از ظرفیت سنیشان برای کمک، اطلاعرسانی، یا به اصطلاح "جبران" میکنند. اگرچه نیت آنها مثبت است، اما این پاسخ، خود نشانهای از فشار روانی حلنشده است.
چه میتوان کرد، حتی بدون ابزار درمانی؟
بسیاری از مدارس یا خانوادهها به امکانات تخصصی مشاوره دسترسی ندارند. اما مداخله روانی الزاما به متخصص نیاز ندارد. گاهی تنها کافیست محیطی فراهم شود که احساسات دیده و شنیده شوند. چند پیشنهاد کاربردی:
تأیید احساسات، نه تعدیل آنها
جملهای مانند «میفهمم که این برات سنگینه» اثر بیشتری دارد از «نگران نباش» یا «بگذره تموم میشه.»
ایجاد فضا برای ابراز غیرمستقیم
فعالیتهایی مثل نوشتن، نقاشی، گفتوگوی آزاد در جمع همسالان، یا حتی پروژههای کوچک یادبود، به نوجوان کمک میکند احساسش را بشناسد.
اجازه برای زیستن تجربههای متناقض
نوجوان میتواند هم اندوهگین باشد و هم لبخند بزند. تلاش برای حذف یکی از این دو، تنها پیچیدگی را بیشتر میکند.
مدیریت رفتارهای افراطی کمکرسانی
خانوادهها میتوانند با همراهی، بدون تشویق افراط، نقش نوجوان را واقعی نگه دارند و اجازه ندهند احساس ناکامیاش منجر به فرسودگی شود.
همدلی جمعی بهجای فشار برای عادیسازی
سکوت جمعی، دیوار همدلی، یا حتی یک لحظه مکث در کلاس، میتواند حس تعلق را تقویت کند.
پیام شما به ما