فرسودگی مادرانه یک چرخه تدریجی است که از فشارهای مزمن و انتظارات غیرواقعی آغاز می‌شود، به خستگی عمیق و فاصله عاطفی می‌رسد و در صورت نبود مداخله، می‌تواند به پیامدهای جدی روانی و تربیتی برای مادر و کودک منجر شود.

مهسا زحمتکش
شنبه ۸ آذر ۱۴۰۴ - ۱۰:۲۲
از چرخه فرسودگی مادرانه چه می‌دانید؟

 در فرهنگ عمومی، مادری اغلب به‌عنوان تجربه‌ای سرشار از عشق، رشد شخصی و معنا توصیف می‌شود؛ اما پژوهش‌های روان‌شناسی در سال‌های اخیر نشان داده‌اند که برای بسیاری از مادران، این نقش با سطوح بالایی از فشار روانی، خستگی مزمن و احساس فرسودگی همراه است. این وضعیت، که با عنوان «فرسودگی والدینی» و به‌طور خاص‌تر «فرسودگی مادرانه» شناخته می‌شود، پدیده‌ای گذرا و ساده نیست، بلکه یک سندروم پیش‌رونده است که می‌تواند سلامت روان مادر، کیفیت رابطه او با فرزند و فضای تربیتی خانواده را به‌طور جدی تحت تأثیر قرار دهد.

فرسودگی مادرانه چه فرقی با خستگی معمول یا افسردگی دارد؟

 پژوهشگران این حوزه، این وضعیت را سندرومی می‌دانند که سه مؤلفه اصلی دارد:

  •  خستگی شدید جسمی و عاطفی مرتبط با نقش مادری
  •  فاصله‌گیری عاطفی از فرزند (احساس می‌کنم «فقط انجام وظیفه می‌کنم»)
  •  احساس کاهش شدید کارآمدی و لذت از والدگری (حس «مادر خوبی نیستم»).

 مطالعاتی که به‌طور ویژه بر «فرسودگی مادرانه» تمرکز کرده‌اند نشان می‌دهند که این وضعیت از چند جهت با افسردگی پس از زایمان متفاوت است:

 معمولاً بعد از ۱۸ ماهگی کودک بروز می‌کند، یعنی زمانی که دوره سازگاری اولیه با نوزاد سپری شده است.

 احساس افسردگی در فرسودگی مادرانه بیشتر به نقش مادری محدود است و در سایر حوزه‌های زندگی (مانند کار یا روابط اجتماعی) می‌تواند کمتر دیده شود.

بنا به تحقیق منتشر شده در Frontiers این سندروم بیشتر به ویژگی‌های والدگری، فشارهای مزمن و سبک فکری مادر مرتبط است تا صرفاً تغییرات هورمونی یا جسمی پس از زایمان.

 بنابراین، باید فرسودگی مادرانه را نه «ضعف شخصیتی» و نه «تنبلی»، بلکه یک حالت بالینیِ قابل‌فهم دانست که نیازمند توجه و مداخله است.

عوامل مؤثر در شکل‌گیری فرسودگی مادرانه

 طبق چارچوب نظری میکولاجچاک که یکی از معتبرترین و برجسته‌ترین پژوهشگران جهان در حوزه «فرسودگی والدینی» و «تنظیم هیجان» است و همکارش روسکام، فرسودگی والدینی زمانی رخ می‌دهد که تعادل بین «فشارها» و «منابع حمایتی» در نقش والدگری به‌طور مزمن برهم می‌خورد؛ یعنی تقاضاها و مسئولیت‌ها از توان و منابع فرد فراتر می‌روند و این وضعیت برای مدت طولانی ادامه پیدا می‌کند.

 در این مدل، فشارها و منابع در سه سطح بررسی می‌شوند:

 سطح فردی: ویژگی‌های شخصیتی مانند کمال‌گرایی، خودانتقادگری، سابقه اختلالات اضطرابی یا افسردگی، مهارت‌های مقابله‌ای. این عوامل باعث می‌شوند مادر کوچک‌ترین ناکامی را نشانه «بد بودن» خود بداند و سریع‌تر وارد چرخه خستگی و گناه شود.

چه باید کرد:

  • بازنگری باورهای کمال‌گرایانه: تغییر از «مادر کامل» به «مادرِ کافیِ خوب» فشار نقش را کاهش می‌دهد.
  • افزایش خودمراقبتی: خواب کافی، زمان‌های کوتاه استراحت، ورزش سبک یا فعالیت لذت‌بخش، ابزارهای پیشگیری هستند، نه تجمل.
  • یادگیری مهارت‌های تنظیم هیجان: مثل تنفس عمیق، توقف کوتاه هنگام عصبانیت، یا نوشتن احساسات.
  • مراجعه به متخصص در موارد شدید: اگر فرسودگی با ناامیدی، خشم کنترل‌نشده یا اختلال عملکرد روزانه همراه است، درمان شناختی–رفتاری یا مشاوره تخصصی ضروری است.

باید فرسودگی مادرانه را نه «ضعف شخصیتی» و نه «تنبلی»، بلکه یک حالت بالینیِ قابل‌فهم دانست که نیازمند توجه و مداخله است

 سطح خانوادگی: تقسیم کار در خانه، کیفیت رابطه زناشویی، تعداد و سن فرزندان، وجود فرزند با نیازهای ویژه، وضعیت اقتصادی.  فشارهای مداوم بدون حمایت کافی، مادر را از مرحله «خستگی» وارد مرحله «فرسودگی» می‌کند.

چه باید کرد:

  • بازتقسیم مسئولیت‌ها با همسر: توافق مشخص درباره «چه کسی چه کاری را چه زمانی انجام می‌دهد» فشارهای مادر را نصف می‌کند.
  • درخواست کمک از خانواده یا خدمات مراقبتی: این کمک «نشانه ضعف» نیست؛ بخشی از والدگری سالم است.
  • تقویت ارتباط زوجی: گفت‌وگوی منظم بدون حضور کودک می‌تواند حمایت عاطفی و آرامش خانه را افزایش دهد.

 سطح اجتماعی و فرهنگی: هنجارهای فرهنگی درباره «مادر ایده‌آل»، قضاوت‌های اجتماعی، دسترسی به خدمات حمایتی (مهدکودک، مرخصی والدینی، حمایت خانواده گسترده).

  • تصویر غیرواقعی «مادر کامل» در فرهنگ و شبکه‌های اجتماعی
  • قضاوت اطرافیان درباره سبک تربیتی
  • نبود خدمات حمایتی مانند مرخصی والدینی یا مهدکودک مقرون‌به‌صرفه

این عوامل فشار نقش مادری را تشدید می‌کنند و مادر را از درخواست کمک باز می‌دارند.

چه باید کرد:

تمرکز بر کیفیت، نه کمیت زمان مشترک: حتی ۱۰ دقیقه ارتباط عاطفیِ بدون موبایل اثر تربیتی بیشتری از ساعت‌ها حضور خسته دارد.

ایجاد روتین‌های قابل‌پیش‌بینی: روتین‌ها هم رفتار کودک را تنظیم می‌کنند و هم انرژی ذهنی مادر را حفظ.

کاهش انتظارات غیرواقعی از کودک: پذیرش طبیعی بودن گریه، قشقرق یا بی‌نظمی‌های سنی، استرس مادر را کاهش می‌دهد.

 اگر فشارها (مثل مراقبت مداوم، بی‌خوابی، مسئولیت‌های اقتصادی و خانه‌داری) بالا و مزمن باشند، و در مقابل منابع (حمایت همسر، استراحت کافی، شبکه اجتماعی، مهارت‌های خودمراقبتی) محدود بمانند، احتمال ورود مادر به چرخه فرسودگی به‌شدت افزایش می‌یابد.

ویژگی‌های شخصیتی مانند کمال‌گرایی، خودانتقادگری، سابقه اختلالات اضطرابی یا افسردگی و مهارت‌های مقابله‌ای باعث می‌شوند مادر کوچک‌ترین ناکامی را نشانه «بد بودن» خود بداند و سریع‌تر وارد چرخه خستگی و گناه شود

چرخه فرسودگی مادرانه: از خستگی تا فروپاشی رابطه

 از دید روان‌شناختی و تربیتی، فرسودگی مادرانه اغلب در یک چرخه تدریجی شکل می‌گیرد، نه یک رویداد ناگهانی. می‌توان این چرخه را به چند مرحله توصیفی تقسیم کرد:

مرحله ۱: فشار مزمن و انتظارات غیرواقع‌بینانه

 در این مرحله، مادر تحت فشارهای متعددی قرار دارد: مراقبت فشرده از کودک، کار بیرون از منزل، انتظارات شغلی، کار خانگی، و گاهی مراقبت از اعضای دیگر خانواده. در کنار این فشار عینی، باورهای درونی مانند «باید همیشه صبور باشم»، «اگر خسته‌ام یعنی مادر خوبی نیستم» یا «کودکم همیشه باید شاد باشد» سطح انتظارات را غیرواقعی می‌کند.

مرحله ۲: خستگی شدید و پایدار

 وقتی این وضعیت ادامه می‌یابد، خستگی جسمی و عاطفی به شکل مزمن ظاهر می‌شود:

  •  احساس خستگی از صبح
  •  کاهش انگیزه برای بازی و ارتباط با کودک
  •  فراموش‌کاری، کاهش تمرکز، زود از کوره دررفتن.

 این همان نقطه‌ای است که مادر ممکن است هنوز از عبارت «خیلی خستم» استفاده کند، اما عملاً وارد فاز اولیه فرسودگی شده است.

مرحله ۳: فاصله‌گیری عاطفی از کودک

 به‌تدریج، برای اینکه بتواند از خودش در برابر فشار مداوم «محافظت» کند، مادر به‌صورت ناخودآگاه شروع به خاموش کردن احساسات می‌کند. در پژوهش‌ها این مرحله با اصطلاح «فاصله عاطفی» توصیف شده است؛ یعنی:

  •  انجام کارهای مراقبتی بیشتر به شکل مکانیکی (غذا دادن، حمام، لباس)
  •  کاهش تماس چشمی، نوازش و بازی
  •  حس «دیگر چیزی در من باقی نمانده».

 از منظر تربیتی، این فاصله عاطفی هشدار مهمی است، زیرا ارتباط گرم و پاسخ‌گو یکی از پایه‌های شکل‌گیری دلبستگی ایمن در کودک است.

مرحله ۴: احساس گناه، شرم و خودسرزنشگری

 مادر در این مرحله متوجه می‌شود که دیگر مانند قبل از مادر بودن لذت نمی‌برد و نسبت به کودک فاصله گرفته است. این آگاهی، اغلب با احساس گناه شدید همراه می‌شود:

  •   «بچه‌ام لیاقت مادر بهتری را دارد»
  •   «من خرابش می‌کنم»
  •   «همه از مادری‌شان لذت می‌برند، فقط من این‌طورم».

 پژوهش‌ها نشان داده‌اند که در این مرحله، خطر افسردگی، اضطراب و ناامیدی به‌طور معناداری افزایش می‌یابد و سبک‌های مقابله‌ای ناکارآمد (مثل نشخوار فکری، سرزنش خود، یا فرار عاطفی) این چرخه را تقویت می‌کنند.

مرحله ۵: پیامدهای رفتاری و تربیتی

 در صورت ادامه فرسودگی، پیامدها در سطح رفتار و روابط آشکارتر می‌شوند:

  •  افزایش احتمال پرخاشگری کلامی یا فیزیکی نسبت به کودک
  •  گرایش به غفلت (کم‌توجهی به نیازهای عاطفی یا حتی جسمی کودک)
  •  افزایش تنش و تعارض در رابطه زناشویی
  •  بدتر شدن مشکلات خواب و سلامت جسمی مادر.

 مطالعات نشان داده که فرسودگی والدینی در مادران با مشکلات خواب، افسردگی بیشتر و الگوهای هیجانی ناسالم ارتباط دارد؛ به‌طوری‌که فرسودگی می‌تواند هم کیفیت خواب را مختل کند و هم از طریق افسردگی و احساس ناتوانی، چرخه خستگی و از کارافتادگی را تشدید کند.

همچنین در پژوهش‌های دیگر نیز نشان داده شده که فرسودگی مادرانه با برداشت منفی‌تر والد از خلق و آرامش کودک مرتبط است؛ یعنی وقتی مادر فرسوده است، احتمال بیشتری دارد که کودک را «بدخلق» یا «مشکل‌دار» تجربه کند، حتی اگر رفتار واقعی کودک تغییر چندانی نکرده باشد

برچسب‌ها

پیام شما به ما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

پربازدیدها

پربحث‌ها