رفتارهای فیزیکی مانند زدن، در سالهای اولیه رشد اغلب نشانه پرخاشگری نیستند، بلکه بازتابی از ناتوانی کودک در بیان احساسات و تنظیم هیجانات محسوب میشوند.
درک علتهای این رفتار به والد کمک میکند تا به جای تنبیه، مسیر آموزش هیجانی را دنبال کند.

تلاش برای جلب توجه عاطفی
کودک در مراحل نخست رشد زبانی، هنوز قادر نیست نیاز خود به توجه یا همراهی را با واژهها بیان کند. در چنین شرایطی، ممکن است از رفتار فیزیکی برای برقراری ارتباط، استفاده کند و پیام او این است: «به من نگاه کن، من به تو نیاز دارم.»
مغز کودک در سالهای اولیه فاقد یکپارچگی کامل بین نیمکرهی راست (هیجانی) و چپ (زبانی) است؛ بنابراین هیجانها بیشتر از طریق رفتار بروز مییابند.

تخلیه فیزیکی تنش و انرژی
سیستم عصبی کودک در مقایسه با بزرگسالان زودتر تحریک و خسته میشود. وقتی ذهن و بدن او از محرکهای محیطی (مثل صدا، شلوغی یا هیجان زیاد) اشباع میشود، نیاز به تخلیه پیدا میکند. زدن یا پرتاب کردن اشیا در این موقعیتها نوعی تنظیم بدنی ناکامل است، نه قصد آزار.
مغز در حال رشد، در پاسخ به فشار عصبی، از مسیرهای حرکتی برای کاهش تنش استفاده میکند.

ناتوانی در تنظیم هیجان مثبت یا منفی
کودک ممکن است در هنگام خشم، ترس یا حتی شادی شدید، به زدن متوسل شود. این واکنش معمولاً ناشی از ضعف در «خودتنظیمی هیجانی» است؛ مهارتی که بهتدریج تا حدود ۵ سالگی تکامل مییابد.
پژوهشها نشان میدهد که کنترل هیجان و رفتار فیزیکی به رشد قشر پیشپیشانی وابسته است که در سالهای ابتدایی زندگی هنوز بالغ نشده است.

بروز درماندگی یا ناامیدی
در برخی موقعیتها، رفتار پرخاشگرانهی کودک ناشی از احساس ناکامی و ناتوانی در بیان آن است. برای مثال، وقتی نتوانسته با همسن خود بازی کند یا در انجام کاری موفق شود، ممکن است احساس ناکامی را با زدن والد ابراز کند.
در شرایط استرسزا، کودکان خردسال از رفتارهای فیزیکی بهعنوان ابزار ارتباطی جایگزین استفاده میکنند.

کنجکاوی نسبت به علت و معلول
در مراحل آغازین رشد شناختی، کودک از طریق تجربه مستقیم، با دنیای اطراف خودش ارتباط برقرار میکند. او ممکن است صرفاً از روی کنجکاوی بخواهد واکنش اطرافیان را در برابر زدن مشاهده کند تا مفهوم «اثر رفتار» را درک کند.
نظریه رشد شناختی پیاژه نشان داد که در مرحله حسی–حرکتی، کودک از طریق عمل فیزیکی و مشاهدهی نتیجه، سازوکار علت و معلول را میآموزد.





پیام شما به ما