در اغلب گفتوگوهای روزمره، «امید» چیزی شبیه یک توصیه ساده است. وقتی شرایط سخت میشود، معمولا یکی میگوید: «فقط امیدوار باش، همهچیز درست میشود.» اما اگر از آن جمله تکراری عبور کنیم، میرسیم به یک پرسش مهمتر! چطور میتوان امیدوار ماند، حتی اگر در اطرافمان نشانهای از بهبود نمیبینیم؟
واقعیت این است که امید، چیزی بیشتر از یک حس گذرا یا دلخوشی لحظهایست. برخلاف آنچه معمولا تصور میشود، امید نوعی مهارت ذهنی و روانی است؛ مهارتی که میشود آموخت، تمرین کرد و پرورش داد. روانشناسی مثبتنگر در سالهای اخیر، با کمک پژوهشهایی مانند نظریه امید چارلز اسنایدر، نشان داده که امید، ساختاری مشخص دارد و وقتی این ساختار فراهم نباشد، امید از حالت پشتیبان روانی، به یک فشار درونی تبدیل میشود.
امید از چه ساخته شده؟
بر اساس مدل اسنایدر، امید از سه بخش اصلی تشکیل شده:
اول، داشتن یک هدف روشن. این یعنی فرد بداند دقیقا بهدنبال چیست، حتی اگر آن خواسته ساده و ابتدایی باشد.
دوم، شناخت مسیرهایی که ممکن است او را به آن هدف برسانند. آدم امیدوار فقط به یک راه دل نمیبندد؛ چند مسیر را در ذهن دارد و آماده است در صورت نیاز راه را عوض کند.
سوم، داشتن انگیزه و باور برای حرکت در این مسیرها، حتی وقتی کار سخت میشود یا زمان میبرد.
در حقیقت، امید از جنس تصمیمگیری و اقدام است، نه خیالپردازی. کسی که میداند بهکجا میخواهد برسد، راههایش را میشناسد و به خودش اعتماد دارد، بیش از دیگران در برابر ناامیدی مقاوم است.
امید، نه انکار واقعیت
امید داشتن به این معنا نیست که سختیها را نادیده بگیریم یا خودمان را فریب بدهیم. اتفاقا نقطه شروع امید، دیدن واقعیت است با تمام ابهامها، محدودیتها و فشارهایی که دارد. وقتی کسی فقط تظاهر به امیدواری میکند، اما در دلش هیچ راهی نمیبیند، خیلی زود فرسوده میشود. بههمین خاطر است که امید نباید با خوشخیالی اشتباه گرفته شود.
خوشخیالی، نوعی فرار از واقعیت است؛ اما امید، مواجهه مسئولانه با همان واقعیت است. فرد امیدوار میپذیرد که شاید شرایط آسان نباشد، اما دنبال نقطههایی روشن میگردد. در واقع او در دل تاریکی، دنبال راه است و نه فقط نور. این تمایز مهم است و دقیقا همینجاست که امید، به یک مهارت واقعی تبدیل میشود.
امیدورزی نیاز به تمرین دارد
همانطور که هیچکس با توانایی بالا بهدنیا نمیآید، هیچکس هم ذاتا «امیدوار» نیست. امیدورزی هم مانند بسیاری از مهارتهای ذهنی دیگر، نیاز به تمرین دارد. لازم است بتوانیم به خودمان آموزش بدهیم که چطور هدفگذاری کنیم، چطور مسیرهای جایگزین بسازیم و چطور بعد از هر مانع دوباره بایستیم.
مثلا فردی را در نظر بگیرید که پس از یک شکست شغلی، احساس سردرگمی دارد. اگر تنها امیدش به بازگشت شرایط سابق باشد، ممکن است بهزودی ناامید شود. اما اگر بتواند هدف تازهای تعریف کند، راههای جدیدی برای رسیدن به آن جستوجو کند، و به خودش برای تلاش فرصت بدهد، امید درونش زنده میماند. حتی اگر کند پیش برود. تمرین امید، تمرین ساختن و بازسازی ذهنیست اینکه در موقعیتهای پیچیده هم بتوانیم فکر کنیم، بسازیم و ادامه بدهیم.
امید پدیدهای فردی نیست
برخلاف ظاهر ماجرا، امید فقط یک تجربه شخصی نیست. بسیاری از عوامل اجتماعی و محیطی در شکلگیری یا تضعیف آن نقش دارند. خانوادهای که به فرزندش حق انتخاب نمیدهد، نظام آموزشیای که صرفا به نتیجه فکر میکند، یا جامعهای که فرصت تجربه و بازخورد نمیدهد، بهتدریج امید را در ذهن آدمها کمرنگ میکند.
در مقابل، فضاهایی که فرصت ساختن، آزمودن، شکست خوردن و دوباره تلاش کردن را میدهند، کمک میکنند تا انسانها مهارت امیدورزی را بیاموزند. به همین دلیل، حفظ امید فقط مسئولیت فرد نیست؛ جامعه هم باید سهمش را در ساختن آن ایفا کند.
آغاز از همین حالا
امیدورزی، بیشتر از آنکه نگاهی به آینده باشد، نوعی رابطه سالم با زمان حال است. وقتی کسی در همین امروزش، کاری هرچند کوچک برای بهتر شدن وضعیتش انجام میدهد، یعنی به آینده فکر میکند نه با رویا، بلکه با عمل.
گامهای کوچک، تصمیمهای آگاهانه و تلاشهای پیوسته، همان چیزیست که امید را واقعی و پایدار میکند. در جهانی که بیثباتی بخشی از واقعیت روزمره شده، امید دیگر یک امتیاز ذهنی نیست؛ یک نیاز است. نیازی که باید آموخت، تمرین کرد و به آن فرصت داد.




پیام شما به ما