روان‌شناسی، آن دانشی که روزگاری پشت درهای بسته دانشگاه‌ها، مطب‌ها و مجلات علمی نفس می‌کشید، حالا دیگر در ویترین اینستاگرام نشسته.

نگین روزبهانی
پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۸:۴۲
روان‌شناسی اینستاگرامی؛ مرز باریک میان دلگرمی و دروغ

گاهی فکر می‌کنم اگر فروید امروز زنده بود، احتمالا مشغول مدیریت یک صفحه اینستاگرامی با چند صد هزار دنبال‌کننده بود. با طراحی پست‌هایی زیبا که زیر عکسش می‌نوشت: «نخستین گام برای تحلیل خویش، پذیرش آن است.» و بعد هم هشتگ‌هایی مثل #روانشناسی_تحلیلی یا #خودآگاهی.

روان‌شناسی، آن دانشی که روزگاری پشت درهای بسته دانشگاه‌ها، مطب‌ها و مجلات علمی نفس می‌کشید، حالا دیگر در ویترین اینستاگرام نشسته.  لبخند به لب دارد و هر روز با لحنی دلگرم‌کننده، نسخه‌هایی برای زیستن بهتر صادر می‌کند. نسخه‌هایی که گاه بیش از آن‌که درمان باشند، قصه‌اند. قصه‌هایی که ما تشنه شنیدن‌شان هستیم.

ما و نیاز به یک نجات‌دهنده روان‌شناس‌نما

ما نسل درمان‌جویی هستیم؛ نسلی که زیر بار هزار فشار ناپیدا، دنبال کسی می‌گردد که بگوید «تو خوب هستی، فقط کمی خسته‌ای.» و چه کسی بهتر از روان‌شناس اینستاگرامی برای گفتن این جمله؟ روان‌شناسی که هیچ‌وقت ما را قضاوت نمی‌کند، همیشه در دسترس است، و پاسخ‌هایش، ساده و شیرین‌اند؛ درست شبیه شکلات‌داغی در یک روز بارانی.

اما روان‌شناسی که بیش از حد شیرین شود، معمولا چیزی در خودش ندارد. حرف‌هایی از جنس «تو شایسته‌ای»، «باور کن که می‌تونی»، «همه چیز از ذهن تو شروع می‌شه» آن‌قدر بارها تکرار شده‌اند که دیگر شبیه تابلوهای تبلیغاتی‌اند، نه نسخه‌ای برای رهایی.

روان‌شناسی یا سرگرمی روانی؟

آیا روان‌شناسی اینستاگرامی واقعا به ما کمک می‌کند؟ یا فقط ما را سرگرم می‌کند؟ اینجا جایی است که همه چیز خاکستری می‌شود. راستش را بخواهید، من هم گاهی از پست‌های روان‌شناسان مجازی لذت می‌برم. دیدن چند اسلاید درباره اضطراب اجتماعی یا خواندن جمله‌ای از یونگ در قاب صورتی‌رنگ، گاهی مثل مسکن عمل می‌کند. نه درد را درمان می‌کند، نه منشأ آن را می‌کاود، اما برای مدتی کوتاه، ذهنم را از فکر و خیال رها می‌کند.

اما درست همان‌جا، همان لحظه‌ای که فکر می‌کنم «خب، بهترم»، به خودم هشدار می‌دهم: نکند داریم به خودمان دروغ می‌گوییم؟ نکند این آرامش، فقط نتیجه مصرف محتوایی بی‌عمق باشد، درست مثل فست‌فودهای روانی که ظاهرشان فریبنده است و باطنشان توخالی؟

روان‌شناس کیست؟ اینفلوئنسر کیست؟

در اینستاگرام، مرز میان روان‌شناس و اینفلوئنسر، نازک‌تر از همیشه شده. کسی که با صدای دلنشین، تصویری شکیل و لبخندی گرم درباره کودک درون حرف می‌زند، الزاما دانش یا تجربه‌ای در روان‌درمانی ندارد. ممکن است فقط مهارت خوبی در تولید محتوا داشته باشد. ما اما، به‌سادگی فریب می‌خوریم. نه از روی سادگی، که از روی نیاز به کسی که حال‌مان را بفهمد، و مهم نیست مدرکش چیست، همین که بلد باشد چطور درباره افسردگی حرف بزند، کافی‌ست.  

خودتشخیصی، خوددرمانی، خودگم‌گشتگی

بدتر از همه، وقتی است که ما، با استناد به همین پست‌های روان‌شناسی، شروع می‌کنیم به تحلیل خودمان: «آهان، پس این‌که من همیشه رابطه‌هام خراب می‌شه، به خاطر سبک دلبستگی ناایمنه»، یا «من احتمالا اختلال شخصیت اجتنابی دارم، چون معاشرتی نیستم.» ما تبدیل به نسخه‌نویسانی برای خود می‌شویم، بدون اینکه بدانیم نسخه‌مان برای چه درد و چه بدنی است. انگار بخواهی با نگاهی گذرا به راهنمای خودرو، موتور یک هواپیما را تعمیر کنی.

این خودتشخیصی‌ها گاهی ما را به سمت خوددرمانی‌های عجیب می‌کشاند. «به خودم عشق بورزم»، «برای خودم هدیه بخرم»، «مرز بگذارم»، «با افراد سمی قطع رابطه کنم»... این‌ها توصیه‌هایی هستند که ممکن است در ظاهر مفید باشند، اما اگر بدون درک عمیق از روان‌مان انجام شوند، صرفا به خودگم‌گشتگی ختم می‌شوند. گم‌گشتگی با برچسب آگاهی.

واقعا چه می‌خواهیم؟

شاید ما از روان‌شناس‌های اینستاگرامی نمی‌خواهیم که درمان‌مان کنند. شاید حتی نمی‌خواهیم واقعیت را بگویند. ما دنبال کسی هستیم که ما را بفهمد، بدون اینکه وادارمان کند تغییر کنیم. کسی که بگوید «همه چیز درست می‌شه» حتی اگر نشود و این، خود ماجراست: ما آدم‌های عصر تردید، دنبال یقین‌های ساده‌ایم. و روان‌شناسی عامه‌پسند، این یقین را با رنگ، لایک و کلمات قشنگ، در اختیارمان می‌گذارد.

پایان باز

من هنوز نمی‌دانم باید از این روان‌شناسان اینستاگرامی تشکر کنم یا انتقاد. شاید هر دو. شاید آن‌ها در بهترین حالت، آینه‌هایی‌اند که ما را به فکر فرو می‌برند. و در بدترین حالت، سرابی‌اند که ما را از مسیر درمان واقعی دور می‌کنند. اما آنچه مسلم است، این است که مسئولیت با ماست. با ما که باید فرق میان قصه و نسخه را تشخیص دهیم، میان همدلی و دانش، میان تأثیر و توهم. روان‌شناسی در اینستاگرام، آینه‌ای است از خود ما: پر از سؤال، پر از نیاز، و گاه پر از فریب. فقط کاش، گاهی یادمان بماند که آینه، خودش درمان نیست.

برچسب‌ها

پیام شما به ما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

پربازدیدها

پربحث‌ها