
يكم. عبادت، همان خضوع و خشوع است كه با اعتقاد به الوهيت و ربوبيت معبود انجام مىشود. «1» بنابراين عبادت، عملى است كه داراى انگيزه و جهت الهى باشد.
دوم. عبادات يك ظاهرى دارند و يك باطن و سرّى و هر يك احكام خاص خويش را دارد. رعايت احكام ظاهرى عبادات، موجب قبولى ظاهرى عبادات است و مراعات احكام باطنى عبادات، باعث قبولى باطنى عبادات است. «2» آنان كه به باطن عبادات توجه دارند، صرف رعايت احكام ظاهرى آن را- بدون توجه به ويژگىهاى باطنى- كافى ندانسته و آن را باطل تلقى مىكنند؛ هرچند از لحاظ ظاهر مطابق با شريعت باشد.
سوم. با توجه به اين دو نكته، مىتوان عبادت را از نظر نيت و انگيزه عبادت كنندگان و نيز از حيث توجّه به امور باطنى آنها- كه برخاسته از گونهاى معرفت است- به سه دسته تقسيم كرد: عبادت سوداگران، عبادت بردگان وعبادت آزادگان؛ چنان كه در نهجالبلاغه آمده است: «گروهى خدا را از روى رغبت به پاداش عبادت مىكنند و اين عبادت «بازرگانان» است [كه چشم به سود و زيان دارند] و گروهى خدا را از روى ترس [از عذاب و آتش] عبادت مىكنند و اين عبادت بردگان است و گروهى خدا را براى سپاس گزارى عبادت مىكنند و اين عبادت آزادگان است». «1» به عبارت ديگر عبادت بر سه گونه است: طمعكارانه، خائفانه و شاكرانه (شائقانه). گرچه هر سه درست و مقبول است؛ ولى بهترين، زيباترين و كاملترين آنها همان است كه برخاسته از حب، شوق و شكر باشد. «2»
بس كسان كايشان ز طاعت گمرهند دل به رضوان و ثواب آن دهند
خود حقيقت معصيت باشد خفى بس كدر كآن را تو پندارى صفى عارفان الهى و سالكان سلوك معنوى، با الهام از متون دينى معتقدند:
اصل مشترك در تمام عبادات، آن است كه انسان وقتى به سرّ عبادت مىرسد كه معبود را مشاهده كند. «4» «سرّ»؛ يعنى، باطن. باطن عبادات، «مشاهده معبود» است. اين مشاهده و شهود نيز درجاتى دارد؛ درجات ابتدايى شهود آن است كه انسان سرى به قلبش زند و تأمل در قلب كند كه آيا در اين قلب غير از خدا، احدى هست يا خير؟ به چيزى علاقهمند است؟ اگر به خودش و لذايذ شخصى خويش،علاقهمند بوده و به تعلّقات جزئى خود دل سپرده است؛ معلوم مىشود در قلب او خدا خالصاً نيست و او به سرّ عبادت نرسيده است؛ زيرا سرّ عبادت وقتى است كه عابد، معبود را مشاهده كندو در ضمير عابد جز معبود چيزى حضور و ظهور نداشته باشد.
مرتبه عالى آن همان حقيقتى است كه امام على عليه السلام فرمود:
«ما كنت اعبد ربّالم اره»؛ «من آن نيستم كه خدايى را كه با چشم جان و باطن نبينم، عبادت كنم».
ايمان امام على عليه السلام شاهدانه بود و از اين رو عبادت خدا را زيارت او تلقى مىكرد.
آن حضرت در تفسير «قد قامت الصلوة» مىفرمايد:
«حان وقت الزيارة و المناجاة و قضاء الحوائج و دركِ المُنى و الوصول الى اللَّه عزّ و جلّ و الى كرامته و غفرانه و عفوه و رضوانه» «1»
؛ «هنگام زيارت معبود و شهود او فرارسيده است؛ زيرا در نماز، بنده با خدا سخن مىگويد و او را مخاطب خود مىيابد. او خدا را سوداگرانه و بردهوار نمىپرستد؛ بلكه او را آزادانه عبادت مىكند، به طورى كه نه تنها از هر چه رنگ تعلق دارد آزاد است؛ بلكه از هر چه صبغه تعيّن دارد نيز رها است». «2» مقصود امام راحل نيز اين حقيقت است كه سالك سلوك معنوى و كسى كه مىخواهد به باطن نماز دست يابد؛ بايد نماز و عبادتش با احساس شهود و بلكه بالاتر با مشاهده حضرت حق باشد. به اين معنا كه خود را نديده و هر چه را كه مىفهمد و مىيابد، در او فانى ببيند. عارف راستين در هنگام نماز، بايد از ذات خويش غافل شود و تنها ذات حضرت حق را در اسما و صفات او، متجلى يابد و اين دستيابى به «باطن نماز» است.
روشن است كه سالك حقيقى- كه نگاهش به نماز چنين است- نمازى را كه بدون اين باطن و سرّ باشد، نماز نمىداند؛ چراكه مىداند عبادات بدون مغز و روح و باطن مفيد نيست. «1» خلاصه آنكه: نماز تحفهاى است الهى كه بايد معراج مؤمن شود حال اگر چنين نشد، در حقيقت آدمى اين تحفه را ضايع كرده است؛ مانند كسى كه گوشت داراى پروتئين را بسوزاند و ضايع كند.
وز نماز و از زكات و غير آن ليك يك ذره ندارد ذوق جان
مىكند طاعات و افعال سنى ليك يك ذره ندارد چاشنى
طاعتش نغز است و معنى نغز نى جوزها بسيار و وى مغز نى
ذوق بايد تا دهد طاعات بر مغز بايد تا دهد دانه شجر
منبع :پرسمان/معارف