سارا در قوطی کوچک را باز کرد. از داخل آن یک چای کیسه ای برداشت، نخ ...کیسه را گرفت. کیسه را توی لیوان آب جوش زد.

چهارشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۵ - ۰۰:۰۰
مزرعه کوچک
مزرعه کوچک سارا در قوطی کوچک را باز کرد. از داخل آن یک چای کیسه‌ای برداشت، نخ کیسه را گرفت. کیسه را توی لیوان آب جوش زد. آب خوش‌رنگ و خوش‌بو شد. بعد چای را برای پدرش برد. چای کیسه ای به سارا نگاه کرد و آرام گفت: «فکر می‌کنم دختر مهربانی باشد.» سماور صدای چای را شنید و گفت: «بیخودی خوش‌حال نشو! درست است که تو برای او یک چای درست کرده ای؛ ولی دیگر هیچ فایده‌ای نداری، او تو را به سطل زباله می‌اندازد.» چای کیسه ای ناراحت شد. سارا به طرف آشپزخانه آمد و او را برداشت. چای کیسه‌ای ترسید، چشم‌هایش را بست. سارا کنار پنجره رفت. چای کیسه‌ای با خودش گفت: «حتماً می‌خواهد مرا از پنجره بیرون بیندازد.» سارا به آرامی در کیسه را باز کرد. برگ‌های چای را روی خاک گلدان شمعدانی‌اش ریخت و گفت: «مامان بزرگ می‌گوید، برگ چای برای رشد گیاه مفید است.» چای به سماور نگاه کرد و خندید. بعد به آسمان نگاه کرد. یاد مزرعه ای افتاد که از آنجا آمده بود: مزرعه ای سر سبز، زیر نور آفتاب! کانال کودک و نوجوان تبیان koodak@tebyan.com تهیه: شهرزاد فراهانی- نویسنده: زهرا عبدی

برچسب‌ها

پربازدیدها

پربحث‌ها