در گفت‌وگوهای روزمره، کمتر کسی را می‌بینی که با اطمینان بگوید: «خوبم». جمله‌ای که زمانی نشانه آرامش بود، حالا تبدیل به یک شوخی تلخ شده.

طاهره چک
شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۴ - ۱۰:۲۹
چرا گاهی عصبی‌ به نظر می‌رسیم؟

در گفت‌وگوهای روزمره، کمتر کسی را می‌بینی که با اطمینان بگوید: «خوبم». جمله‌ای که زمانی نشانه آرامش بود، حالا تبدیل به یک شوخی تلخ شده. مردم بیشتر از قبل خسته‌اند، زودرنج‌تر، بی‌انگیزه‌تر و گاه حتی بی‌تفاوت‌تر. لبخندها کوتاه‌تر شده و صبرها نازک‌تر. این حال عمومی، فقط یک احساس گذرا نیست؛ نشانه‌ تغییری عمیق در روان جمعی جامعه است.
اما چرا چنین شده‌ایم؟  

 خستگی جمعی؛ بیماری خاموش قرن بیست‌ویکم

داده‌های جهانی نشان می‌دهد انسان معاصر در حال فرسودگی روانی است. پژوهش BMC Public Health در سال ۲۰۲۴ با بررسی ۱۴۹ کشور گزارش داد میزان استرس عاطفی مردم جهان طی یک دهه از ۲۶ درصد به ۳۸ درصد افزایش یافته است.
در ایران نیز مطالعه‌ای در شهر کرج (PubMed, ۲۰۲۳) رشد معنادار اضطراب و افسردگی را تأیید می‌کند. این ارقام فقط آمار نیستند؛ پشت آن‌ها زندگی‌هایی است که زیر بار فشار روانی، امیدشان را از دست می‌دهند.

روان‌شناسان این پدیده را «خستگی جمعی» می‌نامند؛ نوعی فرسودگی همگانی که در سطح جامعه گسترش می‌یابد و خود را در شکل‌های مختلفی نشان می‌دهد: از عصبانیت در رانندگی و درگیری‌های کوچک روزمره گرفته تا بی‌اعتمادی اجتماعی و کاهش مشارکت مدنی.

وقتی ذهن خسته است، احساسات هم فرو می‌ریزند

در روان‌شناسی، چند مفهوم کلیدی این وضعیت را توضیح می‌دهد:

  • خستگی عاطفی: احساس تهی شدن از انرژی احساسی، طوری که حتی روابط صمیمی هم خسته‌کننده به‌نظر می‌رسند.

  • بی‌حوصلگی یا بی‌تفاوتی: از دست رفتن شور زندگی و ناتوانی در لذت بردن از کار، خانواده یا تفریح.

  • تحریک‌پذیری: ذهنی که خسته است، زود می‌جوشد.

  • خستگی شناختی: اشباع ذهن از اطلاعات و هشدارها؛ حالتی که تمرکز و قضاوت را مختل می‌کند.

به زبان ساده، وقتی مغز هیچ فرصتی برای ریکاوری ندارد، «ظرف تحمل» انسان کوچک می‌شود و کوچک‌ترین ناکامی می‌تواند جرقه‌ خشم باشد.

دلایل این فرسودگی عمومی

 فشار اقتصادی و بی‌ثباتی معیشت

تورم، اجاره‌های سرسام‌آور و نبود ثبات شغلی، احساس بی‌اختیاری را تشدید کرده است.
طبق گزارش The Guardian (۲۰۲۵)، بیش از پنج میلیون نفر در بریتانیا دچار «بحران ملی استرس» شده‌اند؛ الگویی که در ایران نیز قابل مشاهده است. وقتی انسان احساس کند کنترل زندگی از دستش خارج است، مغز وارد حالت دفاعی می‌شود: خشم، اضطراب یا کرختی.

شهرهای خسته، انسان‌های خسته‌تر

زندگی شهری با ترافیک، تراکم، آلودگی و سروصدا همراه است. پژوهش MDPI (۲۰۲۵) نشان می‌دهد احتمال افسردگی در شهرها ۲۵ درصد بیشتر از مناطق روستایی است.
کلانشهرهای ایران نیز از تهران تا مشهد و اصفهان، درگیر همان نشانه‌ها هستند: زمان آزاد کم، روابط سطحی و احساس بی‌ریشگی اجتماعی.

فشار فناوری و زندگی بی‌وقفه آنلاین

گوشی‌های هوشمند، مغز را در وضعیت «هشدار دائم» نگه می‌دارند. بررسی arXiv (۲۰۱۹) نشان داده چندوظیفگی دیجیتال و حضور مداوم در شبکه‌های اجتماعی باعث تحلیل انرژی ذهنی و کاهش تمرکز می‌شود.
این وضعیت نوعی اضطراب پنهان ایجاد می‌کند: همیشه در حال مقایسه، پاسخ‌گویی و دریافت هشدارهای جدید.

پیامدهای پساکرونا

کرونا فقط سلامت جسم را تهدید نکرد؛ نظام هیجانی جامعه را هم تغییر داد. ترس، فقدان عزیزان، تنهایی طولانی‌مدت و بی‌ثباتی آینده، در ناخودآگاه جمعی رسوب کرده‌اند. پدیده «خستگی پاندمیک» (PubMed, ۲۰۲۲) هنوز هم در رفتار مردم دیده می‌شود: از کاهش مشارکت اجتماعی تا افزایش رفتارهای پرخطر.

کمبود زمان و فضا برای ترمیم روان

تفریح، گفتگو، طبیعت و روابط حمایتی مثل اکسیژن روان‌اند. نبود این‌ها یعنی جامعه بدون تنفس.
در سال‌های اخیر، تفریح جمعی و فضاهای سبز شهری در بسیاری از شهرها محدودتر شده‌اند. نتیجه آن، ذهن‌هایی است که فرصت بازیابی پیدا نمی‌کنند.

چرخه خشم؛ از تحلیل منابع تا انفجار جمعی

بر اساس نظریه «حفظ منابع» (Conservation of Resources)، انسان تا زمانی آرام است که منابع روانی‌اش — مثل انرژی، حمایت اجتماعی و حس کنترل — حفظ شود. وقتی این منابع تهدید می‌شوند، مغز برای بقا واکنش دفاعی نشان می‌دهد و خشم یکی از آن واکنش‌هاست.

پژوهش دیگری در arXiv (۲۰۱۶) نشان داده که در شبکه‌های اجتماعی، خشم سه برابر سریع‌تر از شادی پخش می‌شود. یعنی در جامعه‌ای فرسوده، حتی هیجان‌های منفی هم به‌صورت ویروسی منتقل می‌شوند.
همین است که گاهی کافی است در صف نانوایی، خیابان یا فضای مجازی جرقه‌ای کوچک زده شود تا موجی از عصبانیت جمعی شکل بگیرد.


پیامدهای این وضعیت

فرسودگی روانی اگر مزمن شود، به شکل‌های مختلفی خود را نشان می‌دهد:

  • در سطح فردی: افزایش اضطراب، افسردگی، بی‌خوابی، اعتیاد رفتاری و بیماری‌های قلبی (European Heart Journal, ۲۰۲۲).

  • در خانواده: رشد تعارض‌های زناشویی، فرسودگی والدین و خشونت خانگی.

  • در اجتماع: کاهش اعتماد عمومی، بی‌تفاوتی سیاسی و فرسایش سرمایه اجتماعی.

  • در اقتصاد: افت بهره‌وری، افزایش خطاهای کاری و بی‌انگیزگی نیروی انسانی.

در چنین شرایطی، جامعه وارد چرخه‌ای می‌شود که خودش خشم را بازتولید می‌کند؛ چون هر فرد فرسوده، منبع خستگی تازه‌ای برای دیگری می‌شود.


راهکارها؛ بازسازی منابع روانی

برای افراد

  • خواب کافی و منظم، تغذیه متعادل و فعالیت بدنی روزانه.

  • کاهش حضور بی‌هدف در شبکه‌های اجتماعی و جایگزینی آن با ارتباطات واقعی.

  • تمرین ذهن‌آگاهی (Mindfulness) و حضور در لحظه.

  • احیای گفتگوهای صمیمی با خانواده و دوستان؛ نه از طریق صفحه‌نمایش‌ها، بلکه در دنیای واقعی.

برای سازمان‌ها

  • طراحی محیط کاری سالم، با ساعات انعطاف‌پذیر و استراحت کافی.

  • اجرای برنامه‌های سلامت روان برای کارکنان و مشاوره دوره‌ای.

  • افزایش حس مشارکت و کنترل کارکنان بر تصمیم‌های محیط کار.

برای سیاست‌گذاران

  • تقویت سیاست‌های حمایتی برای ثبات اقتصادی و شغلی.

  • گسترش فضاهای عمومی و تفریحات ارزان‌قیمت در دسترس همه اقشار.

  • سرمایه‌گذاری جدی در آموزش مهارت‌های زندگی و سلامت روان در مدارس.

  • کاهش فرسودگی اطلاعاتی با شفاف‌سازی و کاهش اضطراب ناشی از اخبار متناقض.

در پایان اینکه؛

خستگی امروز مردم، فقط حاصل روزهای سخت نیست؛ حاصل سال‌هایی است که در آن امید، فرصت و آرامش به تدریج فرسوده شده‌اند. بی‌حوصلگی، پرخاش و ناامیدی نشانه ضعف فردی نیست، نشانه‌ی جامعه‌ای است که زیر فشارهای مداوم، به نقطه اشباع روانی رسیده است.

بازسازی این جامعه، نه با توصیه‌های اخلاقی بلکه با ترمیم منابع روانی ممکن است — از اصلاح سیاست‌های کلان گرفته تا احیای گفتگو، اعتماد و معنا در زندگی روزمره. انسان امروز بیش از هر زمان دیگری نیاز دارد دوباره بیاموزد که چگونه «زندگی کند»، نه فقط «تحمل کند».

برچسب‌ها

پیام شما به ما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

پربازدیدها

پربحث‌ها