داستان صفین و سرداران شهیدش، روایتی است از تقابل دو نوع انسان: آنان که با حق «پیمان مرگ» می‌بندند و آنان که در لحظات سخت، بهانه می‌تراشند و پا پس می‌کشند. امیرالمؤمنین علیه‌السلام در آخرین خطبۀ پیش از شهادتشان، از سه سردار رشید اسلام، عمار یاسر، ابن تیهان و خزیمه ذوالشهادتین یاد می‌کند که الگوی جاودانۀ ثبات قدم و حق‌مداری بودند. بیایید ویژگی‌های این سرداران مقاومت را بیشتر بشناسیم.

ابوالقاسم شکوری
جمعه ۲ آبان ۱۴۰۴ - ۱۳:۰۰
ویژگی‌های سرداران مقاومت از دیدگاه امیرالمؤمنین علیه‌السلام

در شب‌های نزدیک به شهادت، امیرالمؤمنین علیه‌السلام بر منبر کوفه ایستاده بود. صدایش آرام، اما زخمی بود. از بی‌وفایی مردم شکایت می‌کرد؛ مردمی که قرار بود ستون‌های عدالت باشند، اما به وقت عمل، بلاتکلیف‌ماندگان سست‌قدمی شده بودند. ناگهان سکوتی سنگین، خطبه را برید. اشک بر گونه‌های امام لغزید؛ نه از هراس مرگ، که از داغ یارانی که نبودند. این گریه، گریۀ فراق قهرمانانی بود که نبودشان، خلأیی در تاریخ ساخت. سپس با صدایی که از دل قرن‌ها هنوز می‌لرزد، پرسید: «کجایند برادرانم؟ آنان که راه حق را پیمودند؟ کجاست عمار؟ ابن‌تیهان؟ ذوالشهادتین؟» (نهج‌البلاغه، خطبۀ ۱۸۲)

این واگویۀ دردناک، فقط مرثیه‌ای برای گذشته نیست. در حقیقت، آینه‌ای است برای شناخت «فرماندهان مقاومت» در هر زمان. ویژگی‌هایی که امیرالمؤمنین علیه‌السلام برای آنان برشمرد، شاخصۀ مکتب پایداری و بصیرت است؛ همان مکتبی که امروز نیز به ما می‌گوید: سرباز راه حق، پیش از آنکه در میدان بجنگد، در درونِ خود می‌جنگد.

ثبات قدم؛ وفاداری تا مرز جان
امام، آنان را چنین توصیف می‌کند: «کسانی که با مرگ پیمان بستند». یعنی تردید برایشان معنا ندارد. راهشان را انتخاب کرده‌اند و هیچ زلزله‌ای نمی‌تواند آنها را از مسیر منحرف کند. در دنیایی که همه به دنبال راه آسان‌تر هستند، این نوع ثبات قدم، کمیاب و گران‌بهاست.

عمار یاسر: قطب‌نمای حقیقت
عمار یاسر نمونه‌ی تامّ این استقامت بود؛ مردی که شکنجه‌های مکه را تاب آورد، از خانوادۀ شهید برخاست و از همان روز نخست، خط خود را از باطل جدا کرد. قرآن دربارۀ او فرمود: «قلبش مطمئن به ایمان بود» (نحل:۱۰۶).

پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله ایمان او را تراز تشخیص جبهه‌ی حق معرفی کرد و فرمود: «هر کس عمار را به خشم آورد، خدا را خشمگین کرده است.»
وقتی عمار در صفین، در سپاه امیرالمؤمنین علیه‌السلام به دست سپاهیان معاویه کشته شد، حدیث مشهور پیامبر تحقق یافت: «تو را گروهی ستمگر خواهند کشت.» مرگ عمار، نه شکست، بلکه نشانه‌ی روش شدن مسیر حق بود. همان‌طور که عمرو عاص با دیدن قاتلانش گفت: «این دو نفر فقط بر سر رفتن به دوزخ با هم نزاع می‌کنند.»
 

شجاعتی که با جسارت سیاسی همراه است
مالک بن تیِّهان، کهنه‌سرباز جنگ بدر بود. کسی که با دو شمشیر می‌جنگید و به «ذوالسیفین» معروف بود. اما شجاعتش فقط در میدان نبرد نبود؛ او شجاعت سیاسی هم داشت.  
پس از رحلت پیامبر، او از نخستین کسانی بود که به دفاع از حق امیرالمؤمنین علیه‌السلام برخاست و در مسجد، با صراحت از روز «غدیر» گفت؛ سخن گفتن در زمانی که سکوت، امنیت می‌آورد. این شجاعت مدنی، همان بصیرتی است که یک فرمانده‌ی متعهد باید داشته باشد؛ دانایی در سیاست، استواری در ایمان و صراحت در موضع.  
 

ذوالشهادتین؛ اعتماد مطلق به رهبر
خزیمه بن ثابت، داستانش جذاب‌تر است. روزی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله) اسبی خریدند، اما فروشنده بعداً معامله را انکار کرد. خزیمه که آنجا نبود، آمد و شهادت داد که معامله صورت گرفته. پیامبر تعجب کردند: «تو که آنجا نبودی، چطور شهادت می‌دهی؟»
پاسخ خزیمه، درسی است برای همه زمان‌ها: «چون شما می‌گویید، برای من مثل این است که حاضر بودم و دیدم.»
این اعتماد مطلق، همان چیزی است که یک رهبر از یارانش می‌خواهد. نه شک، نه تردید، نه سوال از این که «آیا واقعاً؟» بلکه اطمینانی عمیق که می‌گوید: «اگر تو می‌گویی، پس حقیقت دارد.» پیامبر از آن پس، شهادت او را معادل دو نفر قرار دادند.
و خزیمه بعد از رحلت پیامبر، از این جایگاه استفاده کرد تا حق را فریاد بزند. او به خلیفه اول گفت: «آیا نمی‌دانی شهادت من برابر دو نفر است؟» و سپس شهادت داد که پیامبر، اهل بیت را امامان راه دانسته است.
 

فراتر از نام‌ها، یک فرهنگ
امیرالمؤمنین علیه‌السلام وقتی نام این یاران را بر زبان آورد، به صفات‌شان اشاره کرد: «برادرانی که قرآن خواندند، بر پایه‌ی آن داوری کردند، در واجبات اندیشه نمودند و سنت الهی را پذیرفتند. آنان رهبر خود را شناختند و از او پیروی کردند.»
در این جمله، فرهنگ فرماندهی اسلامی خلاصه شده است: فکر در دین، التزام به واجبات، و اطاعتِ آگاهانه از پیشوا. در نگاه امام، این اطاعت کورکورانه نیست؛ اطاعتی است مبتنی بر معرفت. آنان از رهبرشان پیروی کردند؛ چون او را می‌شناختند، نه از ترس و نه از جهل.
در میان دیگر فرماندهان صفین نیز همین ویژگی‌ها کم نبود: هاشم مرقال، پرچمدار تیزحرکت امام؛ عبدالله بن بدیل خزاعی، که سپاه معاویه را تا خیمه‌گاه او عقب زد؛ و ابوعمره بن محصن، که تا آخرین نفس جنگید. همگی، مصداق همان «برادرانِ وفادار» بودند که امام از فراق‌شان با اشک یاد کرد. هر کدام، یک صفحه از فرهنگ مقاومت‌اند؛ فرهنگی که در آن، وفاداری با تفکر همراه است و شجاعت با بصیرت.
 

طنین آن خطبه همچنان شنیده می‌شود
وقتی امام، با چشمانی اشک‌آلود می‌پرسد: «کجایند برادرانم؟»، این پرسش در تاریخ معلق نمی‌ماند. او انگار از هر نسلی همین را می‌پرسد: کجایند مردانی که معیارشان حق است، نه منفعت؟ کجایند زنانی که برای ایمان‌شان می‌ایستند، نه برای لقب و مقام؟
امروز هم، در هر جبهه‌ای - اجتماعی، سیاسی، فرهنگی - به این اسواره‌ها نیاز داریم؛ به کسانی که مثل عمار، شاخص حق باشند. به کسانی که مثل ابن تیهان، شجاعت سیاسی داشته باشند. به کسانی که مثل ذوالشهادتین، اعتماد مطلق به رهبر داشته باشند.

برچسب‌ها

پیام شما به ما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

پربازدیدها

پربحث‌ها