در نگاه اول، موفقیت در دنیای امروز شفاف‌تر از همیشه به‌نظر می‌رسد. شبکه‌های اجتماعی، جلد مجله‌ها و پلتفرم‌های ویدیویی، چهره‌هایی را به ما نشان می‌دهند که در سنین پایین، به موفقیت‌های چشمگیر دست پیدا کرده‌اند. اما آیا این تصویر، کل ماجراست؟

نگین روزبهانی
شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴ - ۱۴:۲۱
موفقیت‌هایی فقط برای عکس کاور!

نمونه‌ آشنای این تصویر، فهرست‌های سالانه مجله فوربز است؛ مثل «۳۰ نفر زیر ۳۰ سال» یا «زنان خودساخته میلیاردر». نام‌هایی که در این فهرست‌ها قرار می‌گیرند، در ذهن مخاطب الگویی از موفقیت ایجاد می‌کنند؛ الگویی که هم ساده به‌نظر می‌رسد و هم تکرارپذیر. اما آیا این تصویر، کل ماجراست؟

فقط بازماندگان را می‌بینیم

اثر فوربز اصطلاحی‌ست برای اشاره به یک خطای شناختی رایج که اقتصاددانان رفتاری و روان‌شناسان بارها به آن پرداخته‌اند؛ سوگیری بقا (Survivorship Bias). این سوگیری زمانی رخ می‌دهد که فقط داده‌های موجود یا باقی‌مانده را تحلیل می‌کنیم و آن‌هایی را که در فرایند غربال حذف شده‌اند، نادیده می‌گیریم.

دنیل کانمن، روان‌شناس برنده نوبل اقتصاد، در کتاب «تفکر، سریع و کند» توضیح می‌دهد که ذهن انسان گرایش دارد الگوهایی ساده و معنادار در میان داده‌های ناقص بسازد. وقتی فقط چهره‌های موفق را می‌بینیم، به‌سادگی فراموش می‌کنیم که چند برابر همین افراد، تلاش کردند و دیده نشدند؛ یا اساسا شکست خوردند.

در این میان، رسانه‌ها نیز نقش مهمی دارند. آن‌ها ترجیح می‌دهند مسیرهای موفق را روایت کنند، چون این داستان‌ها جذاب‌تر، الهام‌بخش‌تر و خواندنی‌ترند. اما حذف داستان‌های ناتمام، باعث می‌شود واقعیتِ پیچیده، جای خود را به روایتی ساده‌سازی‌شده بدهد.

میان‌بری که وجود ندارد

مالکوم گلدول، در کتاب «نابغه‌ها چگونه نابغه می‌شوند؟» به درستی اشاره می‌کند که آنچه از بیرون یک موفقیت دیده می‌شود، اغلب محصول سال‌ها تمرین، شکست و استمرار در مسیری‌ست که کمتر کسی آن را نمایش می‌دهد.

اما فهرست‌هایی مانند آن‌چه فوربز منتشر می‌کند، اغلب این روندها را نادیده می‌گیرند. روایت‌های کوتاه از کارآفرینان جوان یا افراد تأثیرگذار، بیش از آن‌که واقعیت را بازنمایی کنند، نوعی افسانه‌سازی مدرن‌اند.

نسیم نیکولاس طالب در کتاب «قوی سیاه» هشدار می‌دهد که بیشتر ما «قربانی روایت‌های دلنشین» می‌شویم؛ روایاتی که با واقعیت آماری همخوان نیستند. وقتی فقط نمونه‌های موفق را می‌بینیم، به این باور می‌رسیم که موفقیت رایج، سهل‌الوصول و عادلانه است. در حالی‌که جهان واقعی، به‌مراتب بی‌رحم‌تر، تصادفی‌تر و ناعادلانه‌تر از این روایت‌ها عمل می‌کند.

مقایسه‌های پنهان، فشارهای روانی

یکی از نتایج پنهان این تصویرسازی از موفقیت، فشار روانی ناشی از مقایسه دائمی با چهره‌هایی‌ست که در اوج دیده می‌شوند. فرد جوانی که هنوز مسیر خود را نیافته، وقتی با زندگی و دستاوردهای نسخه‌ای ویراسته از دیگری مواجه می‌شود، ممکن است احساس ناکامی یا کم‌ارزشی کند.

در واقع، ما زندگی خود را با زندگی دیگران مقایسه نمی‌کنیم؛ با روایتی از آن‌ها مقایسه می‌کنیم. این روایت‌ها نه تنها حقیقت را منتقل نمی‌کنند، بلکه ناآگاهانه هنجاری از «باید موفق باشی و آن هم خیلی زود» را جا می‌اندازند. در چنین بستری، شکست‌خوردن یا صرفا دیر موفق شدن، به عنوان ضعف تلقی می‌شود.

موفقیت واقعی یا رسانه‌ای؟

در بسیاری از موارد، آنچه رسانه‌ها موفقیت می‌نامند، بیش از آن‌که حاصل اثرگذاری باشد، نتیجه‌ قابلیت نمایش‌پذیری است. موفق‌ترین افراد لزوما آن‌هایی نیستند که در فهرست‌ها دیده می‌شوند، بلکه کسانی‌اند که داستان آن‌ها در چارچوب قالب‌های رسانه‌ای گنجانده می‌شود.

در واقع، رسانه‌ها افراد را به‌خاطر موفقیتشان انتخاب نمی‌کنند، بلکه آن‌هایی را انتخاب می‌کنند که موفقیتشان قابلیت روایت دارد. کسی که پنج‌سال بدون نتیجه روی یک ایده کار کرده و در نهایت پروژه‌اش را رها کرده، جایی در فهرست ندارد با اینکه تجربه‌اش ممکن است پربارتر از داستان موفقیت کوتاه‌مدت دیگری باشد.

موفقیت در این قالب‌ها، به چیزی نمایشی و برندمحور تقلیل می‌یابد؛ نه ضرورتی برای خلق ارزش یا تحول ساختاری، بلکه صرفا داشتن «ویژگی‌های خبرساز». این در بلندمدت، نسبت ما را با خود موفقیت تغییر می‌دهد؛ ما دیگر به‌دنبال اثرگذاری نیستیم، به‌دنبال دیده‌شدنیم.

مسئولیت رسانه؛ بازتعریف روایت موفقیت

آن‌چه در نهایت اهمیت دارد، نه حذف روایت‌های موفقیت، بلکه تکمیل آن‌هاست. رسانه‌ها می‌توانند به‌جای تقلیل مسیرها به چند تیتر کوتاه، از تجربه‌های ناقص هم بگویند؛ از آن‌هایی که تغییر مسیر داده‌اند، ناامید شده‌اند یا هنوز به نتیجه نرسیده‌اند. واقعی‌گویی، الزاما منفی‌نگری نیست.

اتفاقا، روایت‌هایی که ناملایمات و فراز و نشیب‌ها را حذف نمی‌کنند، نه‌تنها باورپذیرتر، بلکه الهام‌بخش‌ترند. مخاطب امروز بیش از هر چیز، به روایت‌هایی نیاز دارد که نه فقط «چه کسی موفق شد؟»، بلکه «چرا، چگونه، و با چه بهایی؟» را نیز در خود داشته باشد.

برچسب‌ها

پیام شما به ما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

پربازدیدها

پربحث‌ها