در سالهای اخیر، «کیدفلوئنسرها» یا همان کودکانی که در شبکههای اجتماعی، توسط والدینشان از آنها تولید محتوا میشود، صنعت تبلیغات دیجیتال را به ارزشی بالغ بر ۸ میلیارد دلار رسانده است. برخی از این کودکان تا ۲۶ میلیون دلار در سال از طریق تبلیغات و محتوای اسپانسرشده درآمد دارند.
این پدیده تنها یک انتخاب رسانهای یا سبک زندگی نیست؛ یک بحران اخلاقی، روانی و حقوقیست. کودک، حالا دیگر فقط فرزند خانواده نیست بلکه او ابزار تجارت و منبع درآمد خانواده است که ناخواسته در یک چرخه بازاریابی گرفتار شده است.
کودکان بیدفاعترین بازیگران این نمایش شدهاند. کالایی که با آن تبلیغ میشود، درآمد کسب میشود و بر سر بیشتر دیدهشدنش رقابت میشود؛ با این اوصاف چه حقوقی از کودک سلب میشود؟ پاسخ را میتوان در اصول ششگانه حقوق کودک در اعلامیه جهانی حقوق بشر کودک یافت:
حق برخورداری از زندگی، رشد و بازی
حق محافظت از بهرهکشی و سوءاستفاده اقتصادی
حق داشتن حریم خصوصی و زندگی خانوادگی امن
حق شکلگیری هویت و شخصیت مستقل از والدین
حق آزادی بیان، نه اجبار به اجرا
حق بهرهمندی از آموزش، نه اشتغال زودرس پنهان
این حقوق، حالا و در دنیای اینستاگرامیشده، بیش از پیش زیر پا گذاشته میشود و آنچه از صفحات این کودکان دیده نمیشود، فرسودگی روانی آنهاست که هویتشان نه براساس علاقهاش، که براساس میل بازار شکل میگیرد. کودکانی که هر روز نقش بازی میکنند و بهتدریج، مرز میان «خود واقعی» و «خودِ نمایشی» را از دست میدهند.
کودک؛ منبع درآمد خانواده در عصر دیجیتال
همانطور که گفته شد، امروزه کودکان بهعنوان یکی از جذابترین منابع جلب توجه و درآمدزایی برای خانوادهها و برندها مطرح شدهاند و همین موضوع موجب شده تا والدین بهجای محافظت از فرزندانشان، آنها را وارد «صنعت نمایش» و «بازار تبلیغات» کنند.
این روند بهظاهر ساده، پیامدهای پیچیده و جدی دارد. خانوادهای که زمانی محل آرامش و رشد طبیعی کودک بودند، اکنون به بستر تجارت تبدیل شدهاند؛ جایی که مادران و پدران نقش مدیر برند و کارفرما را ایفا میکنند و کودک به ابزاری تبدیل میشود که باید روزانه محتوا تولید کند اما این چرخه تولید محتوا، نه تنها فشار مضاعفی بر کودک وارد میکند بلکه مرزهای خانه و محل کار را محو میسازد و زمینه فرسودگی عاطفی و بحران هویت را فراهم میکند.
از سوی دیگر فضای رقابتی و اسپانسرمحور این صنعت، خانوادهها را به رقابت سخت برای تبلیغات و افزایش دنبال کننده سوق میدهد؛ فرآیندی که کودک را مجبور به تولید محتوای بیشتر و حفظ رفتار نمایشی میکند. این چرخه مخرب، کودک را از بازی و زندگی عادیاش جدا میکند و به جای رشد طبیعی، درگیر سازوکارهای اقتصادی و تجاری میسازد.
از منظر حقوق بشر این وضعیت، مصداق آشکار بهرهکشی اقتصادی و نقض حقوق کودکان است. مطابق ماده ۳۲ کنوانسیون حقوق کودک، کودکان باید از کارهای استثماری و شرایطی که به سلامت، آموزش و رشد آنان آسیب میزند، محافظت شوند.
عواقب سلبریتیسازی زودهنگام
سلبریتیسازی زودهنگام کودکان، به ویژه در شبکههای اجتماعی، پیامدهای عمیق و گستردهای بر سلامت روانی، رشد شخصیتی و کیفیت زندگی بچهها دارد.
یکی از مهمترین آسیبها، بحران هویت است؛ کودکان به جای رشد طبیعی و تجربه دوران کودکی، به ایفای نقشهایی میپردازند که اغلب توسط والدین یا بازار تعیین میشود. بر اساس تحقیق منتشر شده در مجله "Child Development Perspectives"، این کودکان دچار «فقدان هویت اصیل» میشوند، چرا که هویتشان با شخصیت نمایشی و برند ساخته شده در فضای مجازی همراستا شده است و این دوگانگی میتواند منجر به سردرگمی عمیق و حتی اضطراب و افسردگی شود.
از سوی دیگر، سلبریتیسازی زودهنگام کودک را از تجربههای ساده و طبیعی کودکی محروم میکند؛ بازی کردن، تعامل با همسن و سالان و رشد بدون فشارهای رسانهای از جمله مواردی است که در این مسیر به شدت آسیب میبینند. فقدان این تجارب باعث میشود کودک در بزرگسالی با مشکلات ارتباطی و اجتماعی مواجه شود.
همچنین، مطالعات UNICEF (۲۰۲۱) هشدار میدهد که این روند میتواند زمینهساز سوءاستفادههای اقتصادی و حتی سوءاستفادههای جنسی شود، زیرا کودکانی که به سرعت در معرض دید عمومی قرار میگیرند، آسیبپذیری بیشتری در برابر تهدیدات مختلف خواهند داشت.
تضاد نقش والد-کارفرما در تجاریسازی کودکان
یکی از پیچیدهترین و آسیبزنندهترین ابعاد تجارت کودکان در فضای شبکههای اجتماعی، تضاد نقش والد و کارفرما است. والدینی که فرزندانشان را وارد صنعت محتوا و تبلیغات میکنند، ناخواسته به کارفرمای کودک تبدیل میشوند.
در واقع فشار تولید محتوای مستمر و اجرای رفتارهای نمایشی، به مسئولیتهای مادری یا پدری اضافه میشود و این تعارض میتواند باعث سردرگمی و استرس برای هر دو طرف شود. بنابراین، کودک دیگر صرفاً فرزند والد نیست بلکه یک نیروی کار است که باید برنامههای کاری مشخص و هدفمند را دنبال کند. در نتیجه، این تضاد نقش میتواند به تنشهای خانوادگی، کاهش کیفیت رابطه والد-کودک و آسیبهای روانی جدی منجر شود که اغلب جبرانناپذیر است.




پیام شما به ما