در اتاقی ساکت و کم‌نور، جوانی نشسته و برای چندمین بار سرش را روی جزوه‌ ادبیات خم کرده. کتاب‌های قدیمی دور و برش بوی کهنگی می‌دهند. این پنجمین سالی است که کنکور تمام زندگی‌اش را پر کرده!

نگین روزبهانی
شنبه ۳ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۶:۰۶
از رؤیای پزشکی تا اضطراب مزمن؛ داستان پشت کنکوری‌ها

 نه دانشجوست، نه شاغل، نه دقیقا بیکار. نقش اجتماعی‌اش را در هیچ فرمی نمی‌شود نوشت. تنها عنوانی که برایش مانده، «پشت‌کنکوری» ‌ست؛ واژه‌ای که همزمان حس تعلیق، شرم، اضطراب و سکوت می‌دهد. این گزارش درباره همین آدم‌هاست؛ کسانی که نه‌فقط از پس یک آزمون برنیامده‌اند، بلکه زیر فشار سیستم آموزشی ناکارآمد، انتظارات اجتماعی پیچیده و آرزوهایی که هر روز دورتر می‌شوند، سال‌های طلایی زندگی‌شان را صرف رقابت با سایه خود کرده‌اند.

هویتی که در رتبه خلاصه می‌شود

در فرهنگ ما، دانشگاه به‌ویژه چند دانشگاه خاص چیزی فراتر از یک نهاد آموزشی‌ست. مثلا «قبولی در پزشکی دانشگاه تهران» یکی از بچه‌ها، تبدیل به یک نماد افتخار خانواده در فامیل می‌شود.
در مهمانی‌ها، یکی از اولین سؤالاتی که از نوجوان‌ها می‌پرسند این است که: «چی می‌خوای بخونی؟ پزشکی؟ مهندسی؟ شریف یا تهران؟»
اگر نخواهی یا نتوانی، انگار از قاب جمعی خانواده حذف می‌شوی. اینجاست که پشت‌کنکور ماندن فقط یک تصمیم تحصیلی نیست، بلکه تبدیل می‌شود به یک پروژه‌ هویتی. فرد، نه‌فقط برای ورود به دانشگاه، بلکه برای اثبات وجود اجتماعی‌اش تلاش می‌کند. می‌خواهد ثابت کند «من هم کسی هستم»، «من هم می‌توانم»، «من را هم ببینید». اما مشکل اینجاست این مسیر همیشه به مقصد نمی‌رسد و وقتی نمی‌رسد، نه فقط یک رؤیا، بلکه بخشی از باور فرد نسبت به خودش فرومی‌ریزد.

برنده‌ها از قبل انتخاب شده‌اند؟

در ظاهر، کنکور آزمونی‌ست برای سنجش دانسته‌ها. اما اگر دقیق‌تر نگاه کنیم، می‌بینیم این آزمون بیشتر از آن‌که «تست معلومات» باشد، مکانیزمی برای بازتولید نابرابری‌ست. از دیدگاه جامعه‌شناسانی مثل «پیر بوردیو»، سرمایه فرهنگی، تعیین‌کننده اصلی موفقیت در چنین رقابت‌هایی‌ست. فرزندی که در خانواده‌ای با والدین تحصیل‌کرده، درآمد کافی و دسترسی به منابع آموزشی باکیفیت رشد کرده، احتمال بیشتری دارد در این مسابقه برنده شود. نه فقط چون بیشتر می‌خواند، بلکه چون «زبان این رقابت» را بلد است.

در حالی‌که ممکن است یک داوطلب از طبقه متوسط رو به پایین، که شاید مجبور است هم‌زمان کار کند، یا در خانه‌ای پرتنش درس بخواند، برای هر قدمی که برمی‌دارد، باید دو برابر بیشتر بجنگد. کنکور، به‌جای اینکه نردبانی برای عدالت آموزشی باشد، در عمل تبدیل شده به یک «فیلتر طبقاتی» که هر سال، با ظاهری بی‌طرف، نابرابری‌ها را تثبیت می‌کند.

زندگی در حالت تعلیق

برای روان‌شناسان، پدیده پشت‌کنکورماندن چیزی شبیه «سوگ خاموش» است. غمی که جامعه نمی‌بیند و جدی نمی‌گیرد. اطرافیان می‌گویند: «خب سال بعد تلاش کن، مهم نیست.»
اما در درون فرد، هر سال تکرار آزمون و شکست، مثل مرگ بخشی از آینده به نظر میرسد.

بسیاری از این افراد به‌تدریج دچار اختلال اضطراب فراگیر، اختلال خواب، حملات پانیک یا افسردگی پنهان می‌شوند. این وضعیت آن‌قدر عادی شده که بسیاری اصلا متوجه بیمار بودنشان نیستند.
شب‌ها با کابوس جلسه آزمون بیدار می‌شوند، روزها را با ترس از مرور ناکامی می‌گذرانند و نسبت به دوستان‌شان که وارد دانشگاه یا بازار کار شده‌اند، احساس جا ماندن و شرم دارند.

در روان‌شناسی هویت، این مرحله را بحران نقش اجتماعی می‌نامند. یعنی وقتی فرد نمی‌تواند برای خود نقشی معتبر و معنادار در جامعه تعریف کند. نه دانشجوست، نه شاغل، نه هنرمند، نه کارآفرین و ... و در کنار این جامعه هم به او نقشی نمی‌دهد. این تعلیق، زخم عمیقی در روان شخص به‌جا می‌گذارد.

ترس از پایان، ترس از آغاز

یکی از پیچیده‌ترین وجوه روانی این وضعیت، «وابستگی عاطفی به رؤیای ناتمام» است. فرد، پس از چند سال ماندن پشت کنکور، دیگر نمی‌تواند به‌راحتی مسیر را رها کند. نه به‌خاطر امید واقعی به موفقیت، بلکه به‌خاطر ترس از پذیرفتن شکست.

اگر همین حالا کنکور را رها کند، باید با این فکر کنار بیاید که «سال‌های زیادی را اشتباه کرده‌ام». برای بسیاری از افراد، پذیرش این موضوع آن‌قدر دشوار است که ترجیح می‌دهند در همان مسیر بمانند؛ حتی اگر عملا امیدی نداشته باشند.
این پدیده به نظریه هزینه ازدست‌رفته (Sunk cost fallacy) هم برمی‌گردد؛ جایی‌که فرد به‌جای تصمیم عقلانی، تصمیم احساسی می‌گیرد، چون نمی‌خواهد بپذیرد که سرمایه‌گذاری‌اش بی‌نتیجه بود است.

برچسب‌ها

پیام شما به ما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

پربازدیدها

پربحث‌ها