در اتاقی نیمهتاریک نشستهام. زنی میانسال روبهرویم نشسته و ورقهای تاروت را یکییکی روی میز میچیند. از من فقط اسم کوچکم را پرسیده و حالا با نگاهی مرموز میگوید: «یه زن دور و بر همسرت هست… خیلی باید حواست جمع باشه.» اما من حتی ازدواج نکردهام. این فقط بخشی از داستانی است که عمدا برای آزمودن ذهن فالگیر ساختم. باقی حرفها را خودم گفتم، اما او با ماهرانهترین شکل ممکن، آنها را طوری بازتاب میدهد که گویی دارد حقیقتی پنهان را کشف میکند.
تکنیک اول؛ خواندن سرد (Cold Reading) یا از هیچی به همهچیز رسیدن
خواندن سرد یکی از رایجترین تکنیکهای فالگیرهاست. در این روش، فرد بدون دانستن هیچ اطلاعات قبلی، با گفتن جملاتی کلی و عمومی که میتوانند برای بیشتر مردم صادق باشند، وانمود میکند که شناختی عمیق از شما دارد.
در تجربه من، فالگیر بدون اینکه از وضعیت خانوادگیام چیزی بداند، گفت: «انرژی زنی دور همسرت هست… حس بدی دارم.» وقتی من گفتم «شک دارم بهش»، فضا به کلی تغییر کرد: فالگیر از شک من استفاده کرد تا روایت خود را بنا کند. انگار که اطلاعات را از من نگیرد، بلکه از آسمان دریافت کرده باشد.
تکنیک دوم: اثر بارنوم؛ وقتی همه فکر میکنند فقط درباره آنها حرف زده میشود
اثر بارنوم (یا فورر) پدیدهای روانشناختی است که در آن افراد، توصیفهای کلی و مبهم را بسیار دقیق و شخصی تلقی میکنند. مثلا وقتی فالگیر میگوید: «تو آدمی هستی که زیاد فکر میکنی ولی گاهی احساساتت بر عقلت غلبه میکنه»، احتمال اینکه این جمله در مورد ۹۰ درصد مردم صدق کند، بسیار زیاد است.
در طول گفتوگو، فالگیر بارها جملاتی گفت که میتوانستند درباره هر کسی باشند، اما چون در موقعیت احساسی خاصی بودم (حتی دروغین)، باورم شد که دارد دقیقا مرا توصیف میکند.
تکنیک سوم: آینهسازی اطلاعات؛ از خودت به خودت رسیدن
شاید مهمترین ترفند فالگیرها، بازتابدادن اطلاعاتی باشد که خودت به آنها دادهای. در همان جلسه، وقتی گفتم «با خانواده همسرم مشکل دارم»، فالگیر گفت: «دقیقا! حس کردم خواهرشوهرته که داره فاصله میندازه.»
جالب اینجاست که اگر من گزینه دیگری را مطرح میکردم، مثلا دوست مشترک، او همان را تأیید میکرد. این تکنیک، که بر پایه «بازخورد انتخابی» بنا شده، باعث میشود احساس کنی فالگیر ذهنخوان است؛ در حالیکه تنها دارد گزینهای را که خودت پیشنهاد دادهای، تأیید میکند.
تکنیک چهارم: تأیید انتخابی و القاء ذهنی؛ تو گفتی، من گفتم
در روانشناسی، تأیید انتخابی (Confirmation Bias) به این معناست که انسانها اطلاعاتی را انتخاب میکنند که باورهای فعلیشان را تقویت کند. فالگیرها بهخوبی از این نقطهضعف ذهنی بهره میبرند.
وقتی گفت: «یه زن هست که حس خوبی بهش ندارم» و من گفتم «شاید دوست مشترکمون باشه»، او گفت: «خودشه! دقیقا همون.» و اگر شخص دیگری را حدس میزدم، باز هم همین واکنش را میگرفتم. اینجور «کشفهای تصادفی»، در واقع فقط پاسخهای هوشمندانه به سرنخهاییست که خود مراجعهکننده داده است.
تکنیک پنجم: القای احساس گناه یا بیاعتمادی؛ بازی با ذهن مخاطب
وقتی تردیدم را نسبت به گفتههایش ابراز کردم، شروع کرد به تحلیل شخصیت من: «تو زیادی دهنبینی. به حرف این و اون خیلی توجه میکنی. باید به حس ششمت اعتماد کنی.» به جای پاسخ دادن به سؤال، روانکاویام کرد. این تکنیک باعث میشود مخاطب احساس کند اگر شک دارد، بهخاطر ضعف خودش است نه اشتباه فالگیر.
در واقع فالگیر، با حمله به ویژگیهای شخصیتی فرضی، نوعی برتری ذهنی نسبت به مخاطب پیدا میکند و او را در موضع تدافعی قرار میدهد؛ طوری که کمکم حرفهای قبلیاش را هم از یاد میبرد.
چرا مردم به فالگیرها مراجعه میکنند؟ نگاهی روانشناختی به یک پناهگاه ذهنی
اما پرسش اساسیتر شاید این باشد که چرا هنوز هم، در عصر اطلاعات، افراد تحصیلکرده هم گاهی سراغ فالگیرها میروند؟ این مسئله ریشههایی عمیق در نیازهای انسانی دارد:
نیاز به قطعیت در دل ابهام
زندگی پر از ابهام است. در روابط، شغل، آینده مالی یا حتی تصمیمات روزمره. مغز انسان تمایل دارد که از این ابهام فرار کند و به هر شکلی پاسخ پیدا کند. حتی اگر این پاسخها غیرعلمی یا خیالی باشند.
تسکین روانی و نقشپذیری
مراجعه به فالگیر، حتی اگر فرد باور نداشته باشد، میتواند نوعی تسکین روانی باشد؛ مثل صحبت با کسی که قضاوت نمیکند و وانمود میکند که جوابها را میداند.
تقویت حس کنترل
گاهی مردم فکر میکنند دانستن آینده، ولو از زبان فال، به آنها حس کنترل روی زندگی میدهد. این یک توهم خوشایند است که میتواند وابستگی ایجاد کند.
فالگیری؛ سرگرمی یا آسیب؟
ممکن است برخی بگویند فال گرفتن ضرری ندارد و صرفا نوعی تفریح است. اما وقتی فالگیرها از تکنیکهای فریب روانی استفاده میکنند تا اطلاعات حساس زندگی آدمها را بیرون بکشند و بر اساس آن مشاوره بدهند، دیگر نمیتوان آن را سرگرمی بیضرر دانست.
در مواردی، افراد تصمیمهای مهم مالی، احساسی یا حتی پزشکی را بر اساس همین پیشگوییها میگیرند. برخی دچار وسواس، بدگمانی، یا حتی افسردگی میشوند. و همهی اینها، فقط با چند جملهی کلی و چند کارت رنگی شروع میشود.
وقتی خودت را از زبان دیگری میشنوی
فالگیر من، ذهنم را نخواند. فقط خوب گوش داد. چیزی نگفت که از خود من نشنیده باشد، اما آن را طوری بازتاب داد که انگار حقیقتی پنهان را کشف کرده. تجربهای بود تلخ اما آموزنده. حالا میدانم، اگر روزی دوباره کسی گفت «یه زن دور و بر همسرت هست…» یا هر جمله مشابه، بهتر است اول فکر کنم نکند این حرف از ذهن خودم بیرون آمده و فقط دارد برایم تکرار میشود؟
پیام شما به ما