فقط چند ساعت بعد از خودکشی یک فرد مشهور، نامش ترند می‌شود. موج تسلیت‌ها، استوری‌های سیاه، پست‌هایی با موزیک‌های غمگین و عکس‌ها فضای مجازی را پر می‌کند. و درست همان‌جا، در سکوت خانه‌ای دیگر، نوجوانی با چشمانی خیس، از پنجره بالا می‌رود. مرگ این نوجوان، دومین مورد در همان هفته است. رسانه‌ها اسمش را نمی‌نویسند. هیچ‌کس نمی‌گوید چرا. ولی ما می‌دانیم. این، فقط یک مرگ نیست. یک تکرار است. یک بازتاب.

نگین روزبهانی
شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۱۳:۲۵
خودکشی "سوژه" نیست! / اثر ورتر چطور عمل می‌کند؟

 اثر ورتر چیست؟

در سال ۱۷۷۴، گوته رمانی نوشت به‌نام "رنج‌های ورتر جوان". شخصیت اصلی، ورتر، عاشق دختری می‌شود که دست‌نیافتنی‌ست. او تصمیم به خودکشی می‌گیرد. پس از انتشار کتاب، گزارش‌هایی از خودکشی‌های تقلیدی در میان جوانان اروپایی منتشر شد. بعضی‌ها با لباس‌هایی مشابه ورتر، بعضی‌ها با گلوله و برخی دیگر با نامه‌ای مشابه. این پدیده به‌زودی «اثر ورتر» نام گرفت: افزایش خودکشی در جامعه، پس از روایت مرگ یک شخصیت (واقعی، داستانی یا سریالی) که با همدلی و بازنمایی گسترده همراه شده است.

در روان‌شناسی، این نوع از مرگ تقلیدی را خودکشی الگوبردارانه می‌نامند. افرادی که در شرایط بحرانی، افسرده یا ناامید هستند، با دیدن مرگی که تبدیل به روایت می‌شود، دست به این اقدام می‌زنند.

مرگ‌های عمومی، آمارهای پنهان

اثر ورتر، افسانه نیست. در دهه‌های اخیر، شواهد تجربی متعددی تأیید کرده‌اند که بازنمایی گسترده خودکشی‌های مشهور، می‌تواند باعث افزایش رفتارهای مشابه در بازه‌ای زمانی و جمعیتی شود. در سال ۲۰۱۴، پس از خودکشی رابین ویلیامز، مطالعه‌ای در PLOS One نشان داد که در ماه‌های بعد، خودکشی در ایالات متحده  ۹.۸٪ افزایش یافته است؛ چیزی حدود ۱۸۴۱ مرگ اضافی نسبت به برآوردهای معمول.
در کره جنوبی، بعد از خودکشی سولی (خواننده محبوب) در سال ۲۰۱۹، نرخ خودکشی در میان زنان ۱۵ تا ۲۹ ساله برای دو هفته، به‌طور چشمگیری بالا رفت.  در هند، پس از مرگ سوشانت سینگ راجپوت در سال ۲۰۲۰، پلیس بمبئی از افزایش ۲۰ تا ۲۵ درصدی تماس‌های اضطراری درباره افکار خودکشی در هفته‌های بعد خبر داد.  در ژاپن، پس از خودکشی بازیگر مشهور یوکو تاکئوچی، در سال ۲۰۲۰، آمار خودکشی زنان برای یک ماه رشد بی‌سابقه‌ای یافت. آنچه این مرگ‌ها را به مرز اپیدمی می‌کشاند، نه صرفاً خبر، بلکه شکل روایت و میزان بازنشر آن‌هاست. مرگ وقتی به حافظه جمعی راه پیدا می‌کند، بازآفرینی هم پیدا می‌کند.

روان‌شناسی یک انتقال عاطفی

روان‌شناسان این پدیده را «هم‌ذات‌پنداری پرخطر» می‌نامند؛ یعنی فرد، به‌ویژه در بحران روانی یا شرایط آسیب‌پذیر، با دیدن روایتی از مرگ، به‌طور ناخودآگاه خود را جای فرد درگذشته می‌گذارد. اما چرا چنین واکنشی در برخی افراد فعال می‌شود و در برخی نه؟ پاسخ در ساختار روانی، شبکه حمایتی فرد، و درک او از مفهوم رنج و پایان است.

در بسیاری از نوجوانان، احساس دیده‌نشدن، تجربه‌های طردشدگی، یا ناتوانی در بیان احساسات، آن‌ها را به جستجوی معنا در مرگ دیگران سوق می‌دهد. آن‌ها با خود می‌گویند: «اگر او که همه دوستش داشتند، نتوانست تحمل کند، پس شاید درد من هم مشروع است.» این واکنش می‌تواند به‌ویژه وقتی خطرناک‌تر شود که مرگ با زیبایی‌شناسی تصویری، موسیقی احساسی، و بازنشر گسترده روایت شود؛ مرگی که به جای هشدار، به نوعی بیان شاعرانه از رهایی تبدیل می‌شود.

دکتر «مادلین گولد» از دانشگاه کلمبیا می‌نویسد: «روایت‌هایی که خودکشی را به‌عنوان یک واکنش قابل‌قبول یا شاعرانه به رنج تصویر می‌کنند، در ذهن‌های آسیب‌پذیر می‌توانند به تسهیل‌کننده اقدام تبدیل شوند.»

همه‌ ما، یک رسانه‌ایم!

در عصر شبکه‌های اجتماعی، مرز میان رسانه و مخاطب از بین رفته است. هر کاربر، حالا یک پخش‌کننده روایت است؛ چه با یک توییت، چه با بازنشر یک استوری احساسی. ما اغلب بدون آگاهی از تأثیرات روانی محتوایی که بازنشر می‌کنیم، آن را منتشر می‌کنیم. نیت ما ممکن است همدلی باشد، اما برای مخاطبی که در بحران است، همین محتوا می‌تواند مشوق یک تصمیم مرگبار شود.

اثر ورتر فقط مسئولیت رسانه‌های رسمی نیست. وقتی کاربران عادی با میلیون‌ها دنبال‌کننده، تصاویر احساسی و نامه‌های وداع را پست می‌کنند، قدرت رسانه‌ای آن‌ها در سطحی است که می‌تواند رفتار عمومی را تغییر دهد. بنابراین، هر کلیک، هر بازنشر، باید با درکی از مسئولیت همراه باشد. ما باید بیاموزیم که روایت‌های درد را چطور ببینیم، بازنشر نکنیم، بلکه به منابع کمک، گوش شنوا و راه‌های نجات اشاره کنیم.

پژواک مرگ نباشیم

ما نمی‌توانیم از وقوع همه مرگ‌ها جلوگیری کنیم، اما می‌توانیم نقش خودمان در روایت آن‌ها را بازنگری کنیم. انتخاب واژه‌ها، زاویه دید ما در بازنشر یک سوگ، و حتی سکوت ما، همگی بر افکار عمومی و به‌ویژه بر ذهن‌های آسیب‌پذیر تأثیر می‌گذارند. روایت‌گری مسئولانه، به معنای نادیده‌گرفتن اندوه نیست، بلکه به معنای جلوگیری از تبدیل‌ شدن غم به الگوی رفتاری است.

جامعه‌ای که تنها به انتشار غم پایان‌ها بسنده کند، در حقیقت مهارت زیستن را از دست داده است. شاید زمان آن رسیده باشد که روایت‌های بقا را نیز به‌اندازه مرگ‌ها جدی بگیریم؛ از کسانی بگوییم که از لبه پرتگاه بازگشته‌اند، که کمک گرفته‌اند، که مانده‌اند. این‌ها صداهایی هستند که باید بلندتر شوند.

 هر روایت، یک مسئولیت است و هر بار که روایت می‌کنیم، انتخاب می‌کنیم که پژواک چه صدایی باشیم.

برچسب‌ها

پیام شما به ما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

پربازدیدها

پربحث‌ها