• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    جستجو :
جلد هـشتم - صفحه 295 -  نگراني استعمار از دو نيروي الهي
صفحه : 295
اينها از روحانيون شروع مي شد. البته مردم هم تا يك حدودي كمك مي كردند.
نگراني استعمار از دو نيروي الهي
لكن در عوض مردم را اينطور گفتند كه آخوند جماعت اصلش درباري است ! اينهابراي دربار كار مي كنند، مي خواهند سلطنت محفوظ باشد، مي خواهند دربار باشد. وحال آنكه اينها برخلاف آنها بودند. و درست عكس تبليغ مي كردند. چرا؟ براي اينكه اينها مي ديدند كه دو تا قوه هست كه اگر اين دو تا قوه باقي بماند نمي شود اربابهاي اينهامنافع ايران را ببرند؛ كارشناسهاي اينها فهميده بودند كه اين دو تا قوه اگر در ممالك شرق باشد، بايد آنها دستشان را از شرق بشويند: يكي قوه اسلام بود؛ اگر اسلام قدرتش درشرق باشد و قدرت اسلام حكومت كند، نمي گذارند كه بيايند آنها هر چه ما داريم ببرندو هر چه از نيروهاي انساني و غيرانساني داريم از بين ببرند؛ يكي هم روحانيت ؛ كه اگراين طايفه باشند مردم چون با اينها همراه هستند، نمي گذارند كه آنها به منافعشان برسند.پس اين دو تا قدرت بايد شكسته بشود: هم قدرت اسلام ، و هم قدرت روحانيون . قدرت اسلام را به اينكه دين افيون جامعه است . حتي نويسندگان خبيث ما هم گاهي اين حرفها رامي زدند. حتي در امروز هم اين حرف هست . در امروز هم اين حرف هست ! در عين حالي كه دارند با چشمشان مي بينند كه اين قدرت روحانيين بود كه مردم را بسيج كرد و برضد اين رژيم قيام كردند، نمي توانند اينها ببينند اين [را]، اين قدرت را مي خواهندبشكنند. يعني اينها عمال همانها هستند كه مي خواهند اين قدرت را بشكنند. اينها مطالعه كردند ديدند كه اگر اين قدرت هم محفوظ باشد، چون مردم و توده همراه اينها هستند،اگر يكوقت صدايشان درآيد ديگران هم بسيج مي شوند. چه بكنند در بين خود مردم اينها را بشكنند؟ در زمان رضاخان طوري كردند، طوري كردند كه شوفرها - مي گفتند -كه آخوند را سوار ماشين نمي كردند. يكي از دوستان من ، از علماي آن وقت گفتند كه - خدا رحمتش كند - گفتند: من از عراق كه مي خواستم بيايم به قم ، رفتم ماشين بگيرم ،