خانواده، از مهم‌ترین نهادهای عمومی و جهانی است که برای رفع نیازهای حیاتی و عاطفی انسان و بقای جامعه ضروری است. روابط موثر در جامعه براساس روابط سالم در خانواده شکل می‌گیرد و هر چه روابط داخل خانواده بهتر باشد، خانواده و در نتیجه جامعه از ثبات و استحکام بیشتری برخوردار است.

نگین روزبهانی
دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۰
زندگی‌های توخالی

خانواده، از مهم‌ترین نهادهای عمومی و جهانی است که برای رفع نیازهای حیاتی و عاطفی انسان و بقای جامعه ضروری است. روابط موثر در جامعه براساس روابط سالم در خانواده شکل می‌گیرد و هر چه روابط داخل خانواده بهتر باشد، خانواده و در نتیجه جامعه از ثبات و استحکام بیشتری برخوردار است. هیچ جامعه‌ای بدون داشتن خانواده‌های سالم نمی‌تواند ادعا کند که سالم است و هیچ یک از آسیب‌های اجتماعی بدون تأثیر از سمت و سوی خانواده پدید نمی‌آیند. غریبه آشنا یکی از مهم‌ترین آسیب‌های خانوادگی، طلاق است، اما آمار رسمی طلاق به طور کامل نشان‌دهنده میزان ناکامی همسران در زندگی زناشویی نیست. زیرا در کنار آن، آمار بزرگتری به طلاق‌های عاطفی اختصاص دارد. به زندگی‌های خاموش و خانواده‌های توخالی که زن و مرد در کنار هم به سردی زندگی می‌کنند ولی تقاضای طلاق قانونی نمی‌کنند. در واقع، برخی از ازدواج‌ها که با طلاق پایان نمی‌یابند، به ازدواج‌های توخالی تبدیل می‌شوند که فاقد عشق، گفتگو و دوستی هستند، و همسران فقط با جریان زندگی روزمره به پیش می‌روند و زمان را سپری می‌کنند. پل بوهانان یک انسان‌شناس است که عمرش را صرف مطالعه پدیده‌های ازدواج و طلاق کرد.  او طلاق عاطفی را اولین مرحله در فرایند طلاق و بیانگر رابطه زناشـویی رو بـه زوالی می‌داند که احساس بیگانگی جای صمیمیت را می‌گیرد و زن و شوهر اگر چه ممکن است با هم بـودن را ماننـد یـک گـروه اجتماعی ادامه دهند، اما جاذبه و اعتماد آنها نسبت به یـک دیگـر از بـین رفتـه اسـت. طـلاق عاطفی به عنوان انتخابی نفرت انگیز بین تسلیم و نفـرت از خـود تجربه می‌شود که در آن هر یک از زن و شوهر، به دلیل احساس غمگینی و ناامیدی، دیگـری را آزار می‌دهد. دو روی یک سکه طلاق عاطفی شامل فقدان اعتماد، احترام و محبت به یکدیگر است؛ یعنی همسران به جای حمایـت از همدیگر در جهت آزار، ناکامی و پایین آوردن عزت نفس یکدیگر عمل می‌کنند، و هر یک به دنبال یافتن دلیلی برای اثبات عیب و کوتاهی و طرد دیگری هستند. طلاق عاطفی در ابتدای امر یک فاصله عاطفی است. فاصله عاطفی مشخص و آشکار بین همسـرانی کـه هـر دو ناپختـه هستند، هر چند هر دو یا یکی از آنها انکارش کند. ازدواج در پایه و اساس خود شکل و محتوایی از صمیمیت دارد، اما طلاق عاطفی معمولا در رابطه‌هایی به وجود می‌آید که در آن تفاوتهای آشکار وجود دارد و همسـران در ظاهر بـه راحتـی در کنار هم زندگی میکنند، اما در احساسات شخصی یکدیگر شریک نیسـتند. از سـوی دیگـر، طلاق عاطفی، رابطه‌ای را توصیف می‌کند که در آن همسران در محیط‌های اجتماعی، خوب و صمیمی به نظر می‌رسند، ولی در خلوت قادر به تحمل یکدیگر نیستند. بنابراین در طلاق عاطفی، زوجین فقط زیر یک سقف زنـدگی مـی کننـد؛ در حالی که ارتباطات بین آنها کاملاً قطع شده یا بدون میل و رضـایت اسـت. کیفیت روابط درون خـانواده، نقـش بسـزایی در شـکل گیـری نگـرش‌هـا و بازخوردهـای اجتماعی اعضای خانواده دارد و پایه و اساس روابط درون خانواده بر محور رابطه زن و شوهر استوار است. خانواده، جامعه کوچک است  طلاق عاطفی نماد وجود مشکل در ارتباطی سالم و صحیح بین زن و شوهر است. این مشکل ارتباطی در سطح خانواده می‌تواند در جامعـه نیـز شـیوع و گسترش پیدا کند. وقتی بنیان نهاد خانواده دچار تزلزل شود، بنیان‌های اخلاقی و اجتماعی کل نظام اجتماعی متزلزل شده و جامعه به سوی مشکلات گونـاگون سوق داده می‌شود؛ به همین خاطر بررسـی مسـئله طـلاق عـاطفی از اهمیـت و ضـرورت خاصـی برخوردار است اما متاسفانه تا کنون علی‌رغم توجه به مسئله طلاق، طلاق عاطفی کمتـر مورد بررسی دقیق قرار گرفته است. تعاریف موجود، طلاق عاطفی را اختلال در روابط همسران معرفی می‌کنند، اما ملاک‌های مشخصی برای تعیین همسرانی که در این وضعیت هستند، ارائه نشده است. به همین خاطر، جهت دست پیدا کردن به تعریفی روشن از طلاق عاطفی، نظریات موجود در زمینه روابط افراد را به مرور مورد بررسی قرار می‌دهیم تا بر مبنای آنها بتوانیم افرادی را که در وضعیت طلاق عاطفی قرار دارند، مشخص کنیم. در این راستا در قسمتهای بعد به صحبت درباره سه نظریه مهم در این باره خواهیم پرداخت: اول؛ نظریه سیستمی کیفیت زناشویی از استفن مارکز دوم؛ نظریه مثلث عشق از رابرت استرنبرگ و سوم؛ نظریه نظم خرد از مسعود چلبی 

برچسب‌ها

پربازدیدها

پربحث‌ها