عشق به سلاله ایمان، عشق به حامی قرآن و...

پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۱ - ۰۰:۰۰
در حریم یار / مهمانان همیشگی حضرت
در حریم یار / مهمانان همیشگی حضرت پدری بر سكویی نشسته، فرزند خردسالش در آغوشش به خواب رفته، آهسته او را بر زمین می‌گذارد، كت خود را از تن جدا می‌كند و فرزندش را بر روی آن می‌گذارد و به نماز می‌ایستد. دختر جوانی پدر پیرش را بر روی صندلی چرخ‌دار نشانده بود و به سمت صحن انقلاب در حركت بود. امروز آهنگ خانه یار را كردم، می‌دانستم كه منتظر گدایان عاشق خود می‌باشد، دعوتم كرد ... دعوتش را لبیك گفتم. از بست شیخ طبرسی وارد حرم مطهر می‌شوم. درهای ورودی به صحن‌ها كه برای نماز بسته شده بودند، اكنون باز می‌شوند. جمعیت زیادی در حال خروج هستند. به سمت راست كه مقبره شیخ طبرسی است، حركت می‌كنم. در كنار مقبره حصاری دایره‌وار اما بدون سقف كه جایگاه كبوتران است نظرم را جلب می‌كند. نزدیك می‌شوم، دور تا دور حصار را جوانان و بچه‌هایی به تماشا ایستاده‌اند. كودكان با زبان كودكانه‌شان با كبوتران حرف می‌زنند. كبوتران گاه می‌نشینند و بر گندم‌های روی زمین نوك می‌زنند و گاه می‌پرند و بر مقبره شیخ طبرسی می‌نشینند. كبوترانی كه فارغ از تعلقات مادی و دنیایی هستند. آنان مهمانان همیشگی حضرت رضا(ع) هستند. مهمانانی كه هیچگاه از ماندن در یك خانه خسته نمی‌شوند و میزبانی كه هیچگاه بساط مهمانی‌اش برچیده نمی‌شود. پدری بر سكویی نشسته، فرزند خردسالش در آغوشش به خواب رفته، آهسته او را بر زمین می‌گذارد، كت خود را از تن جدا می‌كند و فرزندش را بر روی آن می‌گذارد و به نماز می‌ایستد. دختر جوانی پدر پیرش را بر روی صندلی چرخ‌دار نشانده بود و به سمت صحن انقلاب در حركت بود. پدری كه گویی فرزندش به تازگی به راه افتاده است، او را بر روی سنگ‌فرش‌ها یله و رها می‌كند و از كمی دورتر به تماشای او می‌ایستد. دیگری كودكش را بر روی شانه‌هایش گذاشته و به تماشای كبوتران می‌روند. به سمت صحن هدایت می‌روم. تعدادی از خانم‌ها از وضوخانه بیرون می‌آیند، از من سراغ جایگاه ضریح را می‌گیرند، آن‌ها را تا صحن انقلاب همراهی می‌كنم. "یا ابا عبدالله، انّی سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم". مداح در حال خواندن زیارت عاشور است. سلامی خالصانه بر گنبد طلایی آقا ابوالحسن(ع) می‌كنم. در هنگام عبور چشمم به پسر جوانی كه بر دیوار تكیه داده می‌افتد كه در حال نقاشی كردن است. نگاهش گاه بر گنبد است و گاه بر كاغذ. هیچ توجّهی به اطراف خود ندارد. از دقت نظرش فهمیدم كه گنبد و مناره‌ها را بر ورق طراحی می‌كند. بیش از این در احوالش وارد نشدم و گذشتم. تابش اشعه‌های خورشید جمعیت زیادی را به صحن‌ها كشانیده است. خادمی در حال گذاشتن كتاب‌های دعا در قفسه‌هاست. خادم دیگری به پلاستیك‌های درون سبدها نظم می‌دهد. در این میان نگاهم بر خادم پیر و سالخورده‌ای می‌افتد كه با پشت خمیده‌ای و عصایی در دست رو به گنبد سلامی می‌دهد و به آرامی عبور می‌كند. با خود می‌اندیشم، به راستی چه نیرویی و چه جذبه‌ای او را تا این لحظه در این مكان نگه داشته است؟ آیا جز عشق چیز دیگری هست؟ عشق به سلاله ایمان، عشق به حامی قرآن و دین و عشق به مظهر نیكی‌ها. زیارت عاشورا به فرازهای آخر خود می‌رسد. خانم میانسالی كه از لهجه شیرینش متوجه شدم از اصفهان به پابوسی امام رضا(ع) آمده، از من می‌خواهد از او و همسرش عكس بگیرم. مخلصین عاشق سر به سجده می‌گذارند. سجده شكر خوانده می‌شود. اكنون هنگام دعاست. كودكی دستان كوچكش رو به آسمان است و می‌دانم طنین روشن صدای او از میان انگشتانش تا به عرش الهی خواهد رسید. بخش حریم رضوی با همکاری آستان قدس رضوی

برچسب‌ها

پربازدیدها

پربحث‌ها