هروقت که ناراحت مي شوم، حس مي کنم مثل گلي هستم که بايد به آن آب داد. مثل رنگين کماني هستم که رنگ هايش را گم کرده است. وقتي غمگينم روي تختم دراز مي کشم. دلم نمي خواهد با کسي حرف بزنم.عروسکم را بغل مي کنم.

سه‌شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۰ - ۰۰:۰۰
حالا لبخند بزنيد
حالا لبخند بزنيد هروقت که ناراحت مي شوم، حس مي کنم مثل گلي هستم که بايد به آن آب داد . مثل رنگين کماني هستم که رنگ هايش را گم کرده است. وقتي غمگينم روي تختم دراز مي کشم. دلم نمي خواهد با کسي حرف بزنم.عروسکم را بغل مي کنم. خيلي چيزها مرا غمگين مي کند. وقتي بهترين دوستم اثاث کشي مي کند و به خانه ي ديگري مي رود، ناراحت مي شوم. اما وقتي نامه اي از او به دستم مي رسد، خيلي خوشحال مي شوم. وقتي مامان بزرگم مي خواهد به خانه ي خودشان برود، غمگين مي شوم چون مي دانم مدتي نمي توانم او را ببينم. به همين خاطر او را حسابي بغل مي کنم. اين طوري حالم کمي بهتر مي شود. وقتي همه ي دوستانم به يک تولد دعوت مي شوند و کسي مرا دعوت نمي کند، حس مي کنم غمگين و تنها هستم. ولي من هم به جايش براي همه ي اسباب بازيهايم جشن تولد مي گيرم و احساس بهتري پيدا مي کنم. وقتي ناراحت و غمگينم مي توانم به خودم کمک کنم . مثلا پيش پدربزرگ يا مادربزرگم مي روم تا درددل کنم. يا خودم را با اسباب بازي هايم سرگرم مي کنم. يا به چيزهاي خوب روزهاي بعد فکر مي کنم. يا يک کار خوب براي کسي مي کنم. وقتي که ناراحت و غمگين مي شوي، حالت اخم ها و لب هاي آويزانت را برعکس کن. مي بيني که يک لبخند پيدا مي شود. پس حالا همه با هم لبخند بزنيم. مهديه زمردکار بخش کودک و نوجوان تبيان مطالب مرتبط: ديگر خجالت نمي کشم نميخوام پشيمون بشم!!! باغ احترام بهترين باش مي خواهم زود خوب شوم چه حس خوبي دارم کدوم بهتره ؟ از خودم خوشم مياد من بچه با ادبي هستم جشن تولد مهرنوش كوچولو

برچسب‌ها

پربازدیدها

پربحث‌ها