رفتار سبك، رفتاری است كه متناسب با حال فاعل آن نیست، از امثال او انتظار نمیرود و شأن وی را در نظر دیگران پایین میآورد

وقار و متانت طلبگي حتما شما هم زياد شنيده ايد که گفته ميشود، فلان کار با شان شما سازگار نيست. بيان اين حرف در مرتبه شما نبود و .... در اين مقاله در صدد بررسي اين مساله هستيم و شانيت برخاسته از شخصيت افراد را مورد بررسي قرار ميدهيم. بعد از بحث اجمالي در باره اين مساله و روشن شدن موضوع، در مقالات بعدي به بررسي اين مساله در زندگي طلبگي خواهيم پرداخت. يکي ديگر از قواعد عمل، رعايت وقار و پرهيز از رفتار سبک است. رفتار سبک، رفتاري است که متناسب با حال فاعل آن نيست، از امثال او انتظار نميرود و شأن وي را در نظر ديگران پايين ميآورد؛ يعني ارزش اجتماعياش را ميکاهد و در نظر مردم کوچک و حقير جلوه ميکند. حرمت و ابهت او فرو ميريزد؛ به گونهاي که کلامش مورد توجه قرار نميگيرد. رفتار سبک، رفتاري است که متناسب با حال فاعل آن نيست، از امثال او انتظار نميرود و شأن وي را در نظر ديگران پايين ميآورد؛ از هر کس انتظار ميرود به اندازه فاصلهاي که از دوره کودکي گرفته، از رفتارهاي کودکانه نيز فاصله گرفته باشد . کودک در رفتارهاي خود نوعا غرض عقلايي ندارد و کارش بازي و سرگرمي (لهو و لعب) است. بازي (لعب) عملي است که به غايت حقيقي صادر نشده و هدف صحيح يا فايده عقلايي ندارد و از آن، تنها يک لذت خيالي انتظار ميرود. سرگرمي (لهو) نيز، عملي است که انسان را از امور مهم حيات بازميدارد [1]. بازي و سرگرمي از هوس و غريزه نشأت گرفته است. انسان هرچه از دوره کودکي خود فاصله گرفته باشد، انتظار ميرود که حکيمانهتر و عاقلانهتر رفتار کند، به دنبال فوايد و آثار حقيقي باشد و براي تصميمات خود توجيه قابل قبول و غرض عقلايي داشته باشد. روشن است که بالارفتن از تير چراغ برق ـ اگر خطر برق گرفتگي نباشد ـ يا بالا رفتن از درخت ـ اگر آسيبي به درخت و محيط زيست وارد نياورد ـ حرمت شرعي ندارد؛ اما بدون شک از نظر عرف براي يک مرد بزرگسال کاري مذموم و سبک تلقي ميشود. سرّ اين داوري عرفي آن است که اين کار برخاسته از يک هوس زودگذر و خواستهاي کودکانه است و غرض عقلايي قابل ذکري براي آن تصور نميشود . بالا رفتن از درخت يا تير چراغ برق تنها برخاسته از هوسِ يک تجربه جديد است؛ تجربهاي که داشتن يا نداشتن آن تأثير قابل توجهي در زندگي انسان ندارد. بنابراين، عملي حکيمانه نيست و انتظار نميرود کسي که از دنياي کودکي فاصله گرفته، مرتکب آن شود. بنابراين، اگر کسي به اين عمل اقدام کند، يا کودک پنداشته ميشود، يا کسي که نتوانسته از دنياي کودکي فاصله بگيرد و هنوز در حال و هواي بچگي به سر ميبرد. بدين ترتيب، وزن شخصيت وي در نظر ديگران کم، و شأن او در نظر ديگران پايين ميآيد. از همين قبيل است حرکت در خيابان به صوت لي لي، گذاشتن قابلمه بر سر، گرداندن مرتب سر، يا نگريستن به اطراف و کنجکاوي بيمورد. اينکه اين عمل از مثل آن کس انتظار نميرود، به معناي آن است که اين عمل، خلاف شأن (حال) او است؛ يعني اگر او مرتکب آن عمل شود، کوچکتر از حال خود پنداشته ميشود، حقير ميگردد و در عقل و خرد و حکمت او ترديد ميرود. ارتکاب چنين اعمالي، نشانه خفت عقل، طيش و سبکسري است. [2] سرّ اين داوري عرفي آن است که اين کار برخاسته از يک هوس زودگذر و خواستهاي کودکانه است و غرض عقلايي قابل ذکري براي آن تصور نميشود بدون شک، همانطور که ما نبايد ديگران را مورد تمسخر، تحقير و توهين قرار دهيم[3]، نبايد کاري کنيم که ديگران ما را مورد تمسخر، تحقير و توهين قرار دهند. هر کاري که آبرو و شخصيت ما را مخدوش و ما را دستمايه خنده مردم سازد و به هتک احترام و وهن شخصيت ما بينجامد، بد است. گاهي اينگونه رفتارها، نشان از عقده حقارت و ناکامي در جلب نگاه مردم دارد؛ يعني برداشت عرفي از يک عمل اين است که فاعل آن، در صدد خودنمايي، خودشيريني، اثبات شخصيت، دعوت به خود يا نوعي برتريجويي است. اين ويژگي نيز، يک کاستي روحي است که به داوري عمومي غالبا نشانه رشدنايافتگي و کودکمزاجي است و از بزرگان انتظار نميرود. آشکار است که اين توقع عرفي پشتوانه عقلاني و خردپذير دارد و نميتوان آن را به مسامحه متهم کرد، يا برخاسته از نيروي منفعتجويي، لذتطلبي، شهوتخواهي و هوسمداري دانست. اين استدلالها، عرف را در چنين اظهار نظري محق ميسازد. اين قاعده، از يک نگاه، امتداد طبيعي قاعده پيروي عرف و يکي از مصاديق آن است؛ زيرا عرف عقلا از مشاهده چنين رفتاري شگفتزده ميشود و فاعل آن را به کودکمنشي و دونصفتي متهم ميسازد. اما از نگاه ديگر، ميتوان گفت حتي اگر بينندهاي وجود نداشته باشد انسان نبايد کار لغو انجام دهد؛ يعني بدي اين رفتارها داير مدار نکوهش عرف نيست و خود اين رفتارها ـ با صرف نظر از حضور ناظر خارجي ـ مذموم است. از آنجا که در اين بحث بر زي طلبگي متمرکز شدهايم و تنها بر جلوههاي بيروني و اثباتي زندگي طلبه تأکيد داريم، به جنبه ثبوتي موضوع نميپردازيم. [1]. (الميزان، ج 14، ص 259). [2]. خوب است انسان براي تقويت قواي فکري خود مسألههاي حقيقي و مشکلات واقعي زندگي را انتخاب کند و زمان و توان خود را به حل مسألههاي ساختگي و موهوم از بين نبرد. [3]. قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليهالسلام مَنْ رَوَي عَلَي مُؤمِنٍ رِوَايةً يرِيدُ بِهَا شَينَهُ وَ هَدْمَ مُرُوَّتِهِ لِيسْقُطَ مِنْ أَعْينِ النَّاسِ أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ وَلاَيتِهِ إِلَي وَلاَيةِ الشَّيطَانِ فَلاَ يقْبَلُهُ الشَّيطَانُ؛ کسي که براي خراب کردن مؤني درباره او چيزي بگويد که مروت را ضايع کند تا از نظر مردم بيفتد، خداوند او را از ولايت خود به ولايت شيطان خارج ميگرداند و شيطان هم او را نميپذيرد. کافي، ج 2، ص 358. چندين روايت سنگين ديگر مشابه اين حديث در کتابهاي روايي شيعه وجود دارد، از جمله: قَالَ مَنْ رَوَي عَلَي مُؤمِنٍ رِوَايةً يرِيدُ بِهَا عَيبَهُ وَ هَدْمَ مُرُوَّتِهِ أَقَامَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَقَامَ الذُّلِّ يوْمَ الْقِيامَةِ حَتَّي يخْرُجَ مِمَّا قَالَ(مستدرک الوسائل، ج 9، ص 133). تهيه و فرآوري: محمد حسين امين - گروه حوزه علميه تبيان
-
[placeholder]