به خط و خطوطِ صورتش نگاه کن... به چروکهای دورِ چشمش. خیلیا به اینا میگن "پیری"... اما من بهشون میگم "اصالت". میدونی داستانِ این خطها چیه رفیق؟ اینا ردِ قلمِ یه مجسمهسازِ ماهره. مادری که ذرهذره از وجودِ خودش تراشید، تا از یه پسرِ بازیگوش، یه "مردِ محکم" بسازه. مادرِ من پیر نشد... اون فقط جوونیش رو تبدیل کرد به "زورِ بازوی" من. زیباییش از بین نرفت... تبدیل شد به "اعتماد به نفسِ" تویِ صدای من. پس وقتی نگاهش میکنی سرت رو بگیر بالا و با افتخار نگاهش کن. چون هر کدوم از اون چروکها، یه مدالِ افتخاره روی سینهی یه ژنرالِ پیروز. ژنرالی که شاهکارِ زندگیش، یعنی "تو" رو، به ثمر رسونده. تو ادامهی وجودِ اونی. تا وقتی تو محکم ایستادی، یعنی جوونیِ مادرت هنوز زندهست.
روزت مبارک، قهرمانِ زندگیِ من.




پیام شما به ما