تقریبا هیچ خانهای از صحبت درباره خواستههای گران بچهها خالی نیست. معمولاً هم وقتی بچه حرف از کفش برند یا وسایل گرانتر از جیب خانواده میزند، ذهن والدین بیاختیار سمت حساب بانکی میرود و دو دو تا چهارتا میکند.
بعضی پدر و مادرها هم هنوز حرف بچه تمام نشده، آب پاکی را میریزند روی دستش و میگویند: «اصلاً حرفش رو هم نزن!» همین برخوردهای بهظاهر ساده، مسیر گفتوگو را میبندد طوریکه بچه یا دیگر روی شما حساب نمیکند و برای چالشهایش سراغتان نمیآید، یا اینکه مقابله و لجبازی میکند. واقعیت این است که آرزو داشتن عیب نیست؛ برعکس، نشانه رشد ذهنی، قدرت تخیل و انگیزه کودک است.
اما اصلاً آرزو یعنی چه؟
آرزو در اصل فاصلهای است بین «خودِ واقعی» و «خودِ آرمانی»؛ تصویری از آن چیزی که کودک دوست دارد روزی باشد. این فاصله طبیعی است، بهویژه در سالهای شکلگیری هویت. پس نه لازم است آرزو را کوچک کنیم، نه جای آن را با خواستههای خودمان پر کنیم.
آرزوها یا خواستهها، مثل لباس، متناسب با سن و ذهن هر بچهاند؛ امروز کفش برند برایش مهم است، چند سال بعد شاید آرزوی داشتن اتاق شخصی یا حتی راه انداختن کسبوکارش را داشته باشد.
قبل از هر چیزی، چکار نکنیم؟
در بیشتر موقعیتها، دانستنِ «چه نباید بکنیم» از دانستنِ «چه باید بکنیم» مهمتر است چون بخشی از چالش با حذف رفتار اشتباه حل میشود. اما بسیاری از رفتارهای غلط ما از سر بیمهری نیست بلگه از روی ناآگاهی است.
وقتی بچه از خواستهای بزرگ حرف میزند، بعضی پدر و مادرها با تمسخر میگویند: «اینم شد آرزو!؟»
بعضیها طعنه میزنند: «بابات برندپوش بوده مگه؟»
عدهای هم بیاعتنا از کنارش رد میشوند تا شاید موضوع فراموش شود.
جدی نگرفتن بچهها و رفتارهای سلبی انگیزه تلاش کردن را از بچهها میگیرد و باعث میشود کمتر سراغتان بیاید.
گفتوگو بهجای داوری
وقتی کودک چیزی میخواهد، اولین کار دو دو تا چهارتا کردن و حرف از نداری نیست. طبیعی است که بچهها باید درکی از وضعیت مالی خانه داشته باشند، اما پمپاژ مداوم نگرانی مالی به ذهنشان، تنها اضطراب و احساس ناتوانی میسازد.
بهتر است کنجکاوانه بپرسیم: «چی توی اون کفش برات جذابه؟ رنگش؟ راحتیشه؟ یا اینکه دوستات دارن؟» همین گفتگوی ساده حس صمیمیت و همدلی را به بچهها تزریق میکند.
در واقع وقتی کودک احساس کند والدش او را میفهمد، در گفتوگو باز میشود. آن وقت میتوان خواسته را از سطح «اصرار» به مرحله «فکر کردن به مسیر رسیدن» رساند.
همچنین به جای «نه نمیشه» بچه را به سمت «چطور میشه» سوق دهید. مثلاً بگویید: «بیا با هم حساب کنیم برای خرید این کفش هر ماه چقدر باید کنار بذاریم.» همین جمله ساده میتواند نقطه آغاز آموزش مالی و صبر باشد. کودک یاد میگیرد بین خواستن و رسیدن، پُلی برای تلاش کردن وجود دارد.
از سوی دیگر، باید بدانیم بسیاری از این خواستهها به مرور تعدیل یا کمرنگ میشوند. نیازی نیست با فریاد و مقابله، کودک را از آرزویش منصرف کنیم. بلکه صحبت درباره آرزوهای جایگزین و دستیافتنیتر، راه میانبری است که هم آرامش خانه را حفظ میکند و هم خواستههایش را تغییر میدهد.
بنابراین آرزوهای بزرگ بچهها تهدید نیستند؛ فرصتیاند برای رشد، گفتوگو و یاد دادن واقعبینی. کافی است والد بلد باشد چطور از دل خواستهای که بزرگتر از جیب خانواده است، مسیری برای آموزش بسازد. بچهای که یاد بگیرد برای خواستههایش قدمبهقدم پیش برود، در آینده هم رؤیا دارد، هم عقل معاش. او یاد میگیرد که داشتن خوب است، اما تلاش برای رسیدن دلچسبتر است.




پیام شما به ما