سکوت همیشه فضیلت نیست، همانطور که سخن گفتن همیشه حق نیست. گاهی خاموشی، نشانهی عقل و وقار است و گاهی نشانۀ ترس و خیانت. گاهی سخن، بیان حقیقت و دفاع از عدالت است و گاهی فقط هیاهوی بیثمر. قرآن و نهجالبلاغه، هر دو بر همین قاعده تأکید دارند: سکوت و سخن هر کدام جای خود را دارند، و هنر انسان مؤمن آن است که بداند کِی باید دهان بگشاید و کِی باید لب فروبندد.
سکوت در قرآن؛ فضیلت یا خیانت؟
قرآن کریم سکوت را در دو مقام متفاوت مطرح میکند. در یک سو، سکوت بهعنوان نشانهی ادب، وقار و پرهیز از نزاع:
«وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا» (فرقان:۶۳).
این آیه نشان میدهد که مؤمن در برابر جهالت و سخنهای بیهوده، خود را خرج نمیکند. سکوت در برابر نادانی، نوعی کرامت نفس است.
اما در سوی دیگر، قرآن خاموشی را گناهی بزرگ میداند:
«وَلَا تَکْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ یَکْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ» (بقره:۲۸۳).
پس معیار قرآن روشن است: سکوت وقتی پسندیده است که سخن جز نزاع و بیهودهگویی نتیجهای ندارد، اما زمانی که پای عدالت و شهادت بر حق در میان است، حقی ضایع میشود، مظلومی فریادرسی میطلبد، یا بدعتی در دین گذاشته میشود، حرف زدن نه یک انتخاب، که یک «وظیفه» است. سکوت در چنین موقعیتی، معنایی جز رضایت به ظلم و همدستی با باطل ندارد.
نهجالبلاغه؛ سکوت بهمثابۀ حکمت
امیرالمؤمنین علیهالسلام در نهجالبلاغه بارها به ارزش سکوت اشاره کردهاند:
«لَا خَیْرَ فِی الصَّمْتِ عَنِ الْحُکْمِ کَمَا أَنَّهُ لَا خَیْرَ فِی الْقَوْلِ بِالْجَهْلِ» (نهجالبلاغه، حکمت ۱۸۲). آنجا که باید سخن درست گفت، در خاموشی خیری نیست، چنانکه در سخن ناآگاهانه نیز خیری نخواهد بود.
یعنی همانطور که سخن گفتنِ جاهلانه ارزش ندارد، سکوت در جایی که باید داوری کنی هم خیری ندارد.
این بیان کوتاه، یک قاعدۀ طلایی به ما میدهد: فضیلت سکوت و فضیلت سخن، هر دو نسبی و وابسته به موقعیتاند.
چرا امیرالمؤمنین علیهالسلام سکوت کرد؟
یکی از چالشبرانگیزترین نمونهها در تاریخ اسلام، سکوت امیرالمؤمنین علیهالسلام پس از رحلت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله است. او در حالی که حق مسلم ولایت داشت، لب فروبست. حضرت در نامه به مردم مصر که همراه مالک اشتر در سال ۳۸ هجری فرستاد مینویسد:
«من دست بازکشیدم تا آنجا که دیدم گروهی از اسلام بازگشته میخواهند دین محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را نابود سازند، پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یاری نکنم، رخنهای در آن بینم یا شاهد نابودی آن باشم، که مصیبت آن بر من سخت تر از رها کردن حکومت بر شماست» (نهجالبلاغه، نامۀ ۶۲).
حضرت سکوت نکرد چون حقی برای گرفتن نداشت، بلکه برای اینکه نزاعی خونین امت نوپای اسلام را از هم نپاشد. سکوت او یک استراتژی سیاسی ـ دینی بود: فداکردن حق شخصی برای حفظ اصل اسلام.
چرا حضرت زهرا سلاماللهعلیها سکوت نکرد؟
اما همزمان، همسر او، حضرت زهرا سلاماللهعلیها، سکوت نکرد. او به مسجد آمد، خطبۀ فدکیه را خواند، و در برابر دستگاه حاکم فریاد زد. چرا؟ چون میدید حقیقت ولایت در حال تحریف و فراموشی است. اگر او خاموش میماند، تاریخ دیگر هیچ شاهدی بر این حقیقت نمیداشت.
اینجاست که تفاوت موقعیتها مشخص میشود:
سکوت امیرالمؤمنین علیهالسلام برای جلوگیری از شکستهشدن وحدت.
سخن حضرت زهرا سلاماللهعلیها برای ثبت حقیقت در حافظۀ تاریخ.
هر دو رفتار، در ظاهر متناقضاند، اما در واقع دو روی یک حقیقتاند: انتخاب حکیمانه بین سکوت و سخن، بر اساس مصلحتِ دین و حقیقت.
معیار در یک جمله
سکوت فضیلت است وقتی سخن جز شعلهورکردن نزاع و ایجاد فتنه نتیجهای ندارد.
سخن گفتن وظیفه است وقتی حقیقت در معرض نابودی یا تحریف است و سکوت به معنای خیانت باشد.
این معیار در زندگی امروز ما
شاید بپرسیم: این بحث تاریخی چه نسبتی با زندگی امروز ما دارد؟ پاسخ این است که ما در عصر شبکههای اجتماعی، بیش از هر زمان دیگری با دو وسوسه روبهرو هستیم:
۱. وسوسۀ حرف زدن بیوقفه؛ نظر دادن در هر موضوعی، از سیاست گرفته تا مسائل شخصی دیگران.
۲. وسوسۀ سکوت به بهانۀ بیطرفی؛ یعنی نادیده گرفتن ظلم، فساد یا تحریف حقیقت چون «به ما ربطی ندارد».
هر دو خطرناکاند. گاهی ما باید سکوت کنیم، چون ورودمان به یک بحث فقط سوخترسانی به آتش نزاع است. اما گاهی هم باید بگوییم؛ اگر نگوییم، حقایق زیر انبوه روایتهای تحریفشده مدفون میشود.
تصور کنید کاربری که ساعتها وقتش را صرف جدالهای بیثمر توییتری میکند، اما در برابر فساد آشکار یا ظلمی اجتماعی سکوت اختیار میکند. این همان وارونگی معیار است: آنجا که باید ساکت باشد، فریاد میزند؛ آنجا که باید فریاد بزند، ساکت میشود.
خلاصه اینکه سکوت و سخن، هر دو در نگاه قرآن و نهجالبلاغه ارزشمندند، اما به شرطی که در جای خود باشند. سکوتی که از عقل و وقار سرچشمه بگیرد، عبادت است؛ و سخنی که از حقجویی برآید، جهاد است. اما سکوتی که به کتمان حقیقت بینجامد، خیانت است؛ و سخنی که جز فتنه نیافریند، گناه.
این قاعده همان است که امیرالمؤمنین علیهالسلام و حضرت زهرا سلاماللهعلیها در دو رفتار متفاوت خود به ما آموختند: سکوت حکیمانه در برابر فتنه و فریاد شجاعانه در برابر تحریف.
اگر این معیار را به زندگی امروز بیاوریم، شاید بسیاری از سردرگمیهای ما در فضای عمومی، رسانهای و حتی شخصی حل شود. همیشه لازم نیست جواب بدهیم، اما همیشه هم نمیتوانیم خاموش بمانیم. هنر زندگی مؤمنانه، تشخیص همین لحظههای حساس است: کجا سکوت، عبادت است و کجا فریاد، واجب.




پیام شما به ما