شبهای زیادی هست که نوجوانی چراغ اتاقش را خاموش میکند، اما بهجای خواب، در ذهنش از ایستگاه نهوسهچهارم لندن سوار قطار هاگوارتز میشود. یا پشت لپتاپش قسمتی از ونزدی را تماشا میکند و خودش را در آکادمی نورمور تصور میکند؛ جایی که همه عجیب و متفاوتاند، اما همین تفاوتها ارزش است. دنیای واقعی پر است از امتحان ریاضی، فشار والدین، محدودیتهای اجتماعی و اضطراب آینده. دنیای خیالی اما پر از ماجراجویی، جادو، دوستیهای وفادارانه و قدرتهایی است که در زندگی واقعی خبری از آنها نیست. اما چرا ما و بهویژه نوجوانها، اینقدر جذب این جهانهای ساختگی میشویم و آرزو داریم در آنها زندگی کنیم؟
جهانسازی؛ وقتی تخیل واقعیتر از زندگی میشود
یکی از دلایل موفقیت خارقالعاده هری پاتر یا ونزدی، جهانسازی دقیق و غنی آنهاست. در هری پاتر فقط با چند جادو و شخصیت سروکار نداریم. یک جهان کامل وجود دارد؛ مدرسه هاگوارتز با قوانین داخلی، گروههای مختلف با ارزشها و شعارهای خاص، وزارت سحر و جادو، تاریخچه جنگهای جادویی و حتی ورزش کوییدیچ. در سریال ونزدی، آکادمی نورمور با گروههای عجیب، رقابتها، قوانین و هویت جمعی دانشآموزان ساخته میشود.
این جزئیات باعث میشود مخاطب احساس کند واقعا میتواند در این دنیا زندگی کند. تخیل این دنیا نه یک رؤیای مبهم، بلکه یک «واقعیت موازی» به نظر میرسد. جالب اینکه تحقیقات نشان داده مغز انسان هنگام خواندن یا تماشای یک جهان خیالی، بخشهایی مشابه با تجربه زندگی واقعی را فعال میکند؛ یعنی ما واقعا بخشی از آن دنیا را «زندگی» میکنیم.
جذابیت غیرعادی بودن
یکی از خواستههای بنیادین نوجوانان، متفاوت بودن است. کسی که شبیه بقیه باشد، به چشم نمیآید. شخصیتهایی مثل ونزدی دقیقا همین حس را به آنها میدهند؛ عجیب بودن نهتنها نقص نیست، بلکه امتیاز است. در دنیای واقعی، نوجوانی که رفتار یا ظاهر متفاوتی داشته باشد، ممکن است طرد یا مسخره شود. اما در دنیای خیالی، همین ویژگیها او را قهرمان میکند.
فرار از واقعیت یا راهی برای زنده ماندن؟
مفهوم فرار از واقعیت (Escapism) یکی از کلیدواژههای روانشناسی در تحلیل علاقه به ادبیات و سینماست. نوجوانان در مرحلهای از زندگیاند که فشار تحصیلی، محدودیتهای خانوادگی، بحران هویت و اضطراب آینده به اوج میرسد. در این شرایط، دنیای فانتزی حکم یک «اتاق امن» را دارد؛ فضایی که درآن میشود بدون تنبیه و قضاوت، خود واقعی را تجربه کرد.
اما فرار از واقعیت همیشه هم منفی نیست. روانشناسان معتقدند تخیل و فانتزی میتواند نقش «تنظیم هیجانی» داشته باشد؛ فرصتی برای بازسازی روان، استراحت از فشارهای روزمره و حتی تمرین سناریوهای مختلف زندگی. درست مثل رؤیا دیدن که مغز را برای رویارویی با واقعیت آماده میکند.
تعلق به گروه؛ خانه گریفیندور و قبیلههای مجازی
نوجوانان نیاز شدیدی به تعلق اجتماعی دارند. در هری پاتر این نیاز از طریق خانههای هاگوارتز پاسخ داده میشود؛ گریفیندور، اسلیترین، ریونکلاو و هافلپاف. هرکس جایی دارد، حتی اگر متفاوت باشد. این ساختار، حس هویت جمعی و امنیت روانی میدهد.
امروز این حس تعلق فقط در داستان نمیماند؛ در شبکههای اجتماعی گروههایی با همین نامها شکل میگیرند. نوجوانها با افتخار میگویند: «من گریفیندوریام» یا «من اسلیترینام». عضو فندومها یا گروههای هواداری مختلف میشوند. این برچسبها مثل یک قبیله عمل میکنند؛ قبیلهای که مرزهایش واقعی نیست، اما احساس تعلق و قدرت واقعی ایجاد میکند.
واقعیت سخت، فانتزی شیرین
دنیای فانتزی پر از جنگ، تاریکی و خطر است. اما نوجوان میداند وقتی کتاب را ببندد یا لپتاپ را خاموش کند، هیچ خطری به سراغش نمیآید. این مکانیسم شبیه سوار شدن بر ترن هوایی است؛ تجربه ترس، اضطراب و ماجراجویی در فضایی امن باعث میشود مغز آدرنالین ترشح کند، اما بدن در خطر واقعی قرار نگیرد.
اما البته که در نهایت باید بپذیریم جذابیت دنیای خیالی تا حدی به سختی دنیای واقعی هم برمیگردد. هرچه محدودیتها، فشارها و اضطرابهای نوجوان بیشتر باشد، میل او به پناه بردن به دنیای موازی هم افزایش پیدا میکند. همانطور که دوران رکود اقتصادی یا بحرانهای اجتماعی معمولا با رونق ژانر فانتزی و علمیتخیلی همراه است، فشارهای فردی نوجوانان هم سوخت این رؤیاپردازیها را فراهم میکند.




پیام شما به ما