دیجیتال دی‌پرشالیزیشن (Digital Depersonalization) به زبان ساده یعنی افراد به خاطر زیاد بودن در فضای دیجیتال، احساس می‌کنند از خودشان یا دنیای واقعی جدا شده‌اند.

مهسا زحمتکش
دوشنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۱۲:۲۹
آیا هوش مصنوعی سارق خاموش هویت است؟

در دنیای امروز، برخی افراد ممکن است حس کنند از خود واقعی‌شان فاصله گرفته‌اند؛ گویی دیگر افکار یا بدنشان برایشان ناآشنا شده. در چنین وضعیتی، تمایز میان تجربه‌هایی که واقعاً زیسته شده‌اند و آن‌هایی که در بسترهای دیجیتال بازسازی شده‌اند، کم‌رنگ می‌شود. گاهی حتی احساس می‌کنند دیگر در نقش یک انسان تصمیم‌گیرنده نیستند، بلکه بیشتر شبیه یک ابزار در خدمت ماشین‌های هوشمند عمل می‌کنند.

دیجیتال دی‌پرشالیزیشن (Digital Depersonalization) یک پدیده روانشناختی نوظهور است که به دلیل افزایش استفاده از فناوری‌های دیجیتال و شبکه‌های اجتماعی، احساس جدایی از خود یا واقعیت را در افراد ایجاد می‌کند.

دیجیتال دی‌پرشالیزیشن یک شکل خاص از دی‌پرشالیزیشن (Depersonalization) است، که خود یک اختلال جدایی‌طلبانه (Dissociative) محسوب می‌شود. دی‌پرشالیزیشن به طور کلی با احساس جدایی از خود، افکار، احساسات، یا اعمال همراه است و فرد ممکن است احساس کند از بیرون به خودش نگاه می‌کند. در مورد دیجیتال دی‌پرشالیزیشن، این احساس به دلیل تعاملات دیجیتال و زندگی همزمان در دو جهان واقعی و مجازی بروز می‌کند.

طبق توضیحات ارائه‌شده در psychologytoday، این پدیده زمانی رخ می‌دهد که فرد بین "من" واقعی (در جهان فیزیکی) و "من" مجازی (در فضای سایبری) تمایز قائل نمی‌شود. این امر می‌تواند به احساس "واقعی نبودن" یا "گم شدن احساس خود" منجر شود.

روایتی از زوال هویت دیجیتال

از دیدگاه روان‌شناسی شناختی، این وضعیت زمانی رخ می‌دهد که فرد به‌تدریج توانایی هدایت و کنترل افکار، احساسات و تصمیماتش را از دست می‌دهد. وقتی مکالمه‌های روزمره‌مان با واسطه‌ی هوش مصنوعی شکل می‌گیرد، واژگانمان رنگ و بوی نرم‌افزار به خود می‌گیرد و دنیای تعاملات‌مان از مسیرهای طبیعی به سمت نسخه‌های شبیه‌سازی‌شده می‌رود، مرزهای میان "منِ اصیل" و "منِ دیجیتالی‌شده" کمرنگ می‌شود.

برای مثال، فرد ممکن است در شبکه‌های اجتماعی نقش‌های مختلفی بازی کند. مانند شخصیت طنزآمیز در واتساپ، شخصیت بسیار جذاب در سایت‌های دیتینگ، یا حرفه‌ای و کار بلد در پروفایل شغلی و در نتیجه احساس کند "من" درونی‌اش کجاست.

یعنی واقعیت مجازی ممکن است واقعی به نظر برسد، اما فرد می‌داند که این فقط یک تصویر است. با این حال، اگر این حالت بیش از حد ادامه یابد، می‌تواند به "وحشت از ناپدید شدن خود" منجر شود.

در واقع فضای دیجیتال می‌تواند به عنوان ابزاری برای فرار از واقعیت استفاده شود، اما در بلندمدت ممکن است به احساس جدایی منجر شود.

یافته‌های علمی و تحقیقات اخیر

تحقیقات متعددی به بررسی رابطه بین استفاده از فناوری‌های دیجیتال و دی‌پرشالیزیشن پرداخته‌اند.

تحقیقات اخیر نشان می‌دهد که بازی‌های رایانه‌ای و جلسات آنلاین زیاد، می‌توانند این احساس را بیشتر کنند. مثلاً در دوران قرنطینه، کسانی که بیشتر از ۱۰ ساعت در هفته بازی می‌کردند، بیشتر این مشکل را گزارش کردند.

مطالعه Nature (۲۰۲۲)

مطالعه منتشرشده در مجله Nature در سال ۲۰۲۲ با عنوان "Zoomed out: digital media use and depersonalization experiences during the COVID-۱۹ lockdown" رابطه بین استفاده از رسانه‌های دیجیتال و تجربه دی‌پرشالیزیشن در دوران قرنطینه کووید-۱۹ را بررسی کرد. نتایج نشان داد که افزایش زمان صرف‌شده در فعالیت‌های دیجیتال، به‌ویژه بازی‌های رایانه‌ای و جلسات آنلاین، با افزایش احساس دی‌پرشالیزیشن مرتبط بود. به طور خاص، زمان تماشای رسانه‌های صوتی-تصویری (مانند فیلم، سریال و ویدئوهای اینترنتی) از ۵-۱۰ ساعت در هفته به ۱۰-۲۰ ساعت افزایش یافت و زمان جلسات آنلاین از ۱-۳ ساعت به ۵-۱۰ ساعت در هفته رشد کرد. همچنین، یک همبستگی منفی ضعیف اما معنادار بین فعالیت بدنی و دی‌پرشالیزیشن مشاهده شد، به این معنی که ورزش ممکن است این احساس را کاهش دهد. با این حال، تعاملات اجتماعی حضوری (چه در خانه و چه خارج از آن) تأثیری بر دی‌پرشالیزیشن نداشت، و تحلیل‌هایی این عدم تأثیر را تأیید کرد. از نظر عاطفی، افرادی با نمرات بالاتر دی‌پرشالیزیشن، احساسات مثبت کمتری و احساسات منفی واضح‌تری گزارش کردند. در نهایت، افرادی که معتقد بودند قرنطینه تأثیر زیادی بر زندگی‌شان داشته، نمرات دی‌پرشالیزیشن بالاتری داشتند. این یافته‌ها نشان‌دهنده ارتباط قوی بین سبک زندگی دیجیتال‌محور در دوران قرنطینه و افزایش احساس جدایی از خود است.

مطالعات دیگر از Mental Optimist (۲۰۲۴)

Mental Optimist (۲۰۲۴) مجموعه‌ای از مطالعات مرتبط با تأثیر فناوری دیجیتال و شبکه‌های اجتماعی بر پدیده دی‌پرشالیزیشن و سایر مشکلات روانشناختی را خلاصه کرده است. این مطالعات نشان‌دهنده ارتباط بین استفاده بیش از حد از فناوری دیجیتال و بروز علائم دی‌پرشالیزیشن و مشکلات مرتبط با آن هستند.

مثلا مطالعه Becker و همکاران (۲۰۲۱) نشان داد که افزایش زمان استفاده از صفحه‌نمایش و شبکه‌های اجتماعی می‌تواند به بارگذاری شناختی بیش از حد و احساس محو شدن واقعیت منجر شود، که این امر با علائم دی‌پرشالیزیشن مرتبط است.

مطالعه Scott و همکاران (۲۰۲۰) نیز مشخص کرد که استفاده بیش از ۶ ساعت در روز از دستگاه‌های دیجیتال با افزایش علائم دی‌پرشالیزیشن همراه است، به‌ویژه در میان افرادی که به طور مداوم در معرض محتوای دیجیتال قرار دارند.

همچنین، Chittaro و Vianello (۲۰۲۰) دریافتند که محیط‌های مجازی غوطه‌ور (مانند بازی‌های واقعیت مجازی) می‌توانند با دیسوسیاسیون یعنی احساس جدایی از خود یا واقعیت، به‌ویژه در افرادی با اضطراب اجتماعی، مرتبط باشند و این امر خطر دی‌پرشالیزیشن را افزایش می‌دهد.

 Dworak و همکاران (۲۰۲۰) هم گزارش کردند که استفاده سنگین از شبکه‌های اجتماعی با کاهش تمرکز، مشکلات حافظه، و تجربیات جدایی‌طلبانه (مانند دی‌پرشالیزیشن) مرتبط است، که می‌تواند به دلیل تحریک بیش از حد سیستم شناختی باشد.

مطالعه Fardouly و همکاران (۲۰۱۵) نشان داد که قرار گرفتن طولانی‌مدت در معرض تصاویر ایده‌آل‌شده در شبکه‌های اجتماعی می‌تواند احساس ناکافی بودن و دی‌پرشالیزیشن را تقویت کند، به‌ویژه در میان جوانان.

 Kross و همکاران (۲۰۱۳) نیز ارتباط استفاده از فیسبوک با کاهش رفاه ذهنی و جدایی عاطفی را تأیید کردند، که می‌تواند به احساس غیرواقعی بودن منجر شود.

در نهایت، Pace و همکاران (۲۰۲۱) نشان دادند که قرار گرفتن مداوم در معرض محتوای دیجیتال می‌تواند فعالیت مغزی را تغییر دهد و به بی‌حسی عاطفی منجر شود، که یکی از ویژگی‌های کلیدی دی‌پرشالیزیشن است. این یافته‌ها به طور کلی بر خطرات استفاده بیش از حد از فناوری دیجیتال و تأثیر آن بر سلامت روان، به‌ویژه افزایش خطر دی‌پرشالیزیشن، تأکید دارند.

زمینه کلی و پیامدها

دی‌پرشالیزیشن عمومی، طبق تعریف ویکی‌پدیا با احساس جدایی از خود و مشاهده خود از دیدگاه خارجی همراه است. افراد ممکن است جهان را مبهم یا سوررئال ببینند، که به کاهش احساس هویت منجر می‌شود. دیجیتال دی‌پرشالیزیشن این مفهوم را به فضای دیجیتال گسترش می‌دهد و نشان‌دهنده تغییر در مفهوم واقعیت است.

پیامدهای این پدیده می‌تواند دوگانه باشد: از یک سو، فضای دیجیتال می‌تواند به فهم بخش‌های پنهان شخصیت کمک کند، اما از سوی دیگر، اگر بیش از حد پیش برود، می‌تواند تعادل ساختار داخلی خود را به هم بزند و به اختلالات جدی منجر شود. این موضوع به ویژه در شرایطی مانند قرنطینه، که وابستگی به فناوری دیجیتال افزایش یافت، اهمیت بیشتری پیدا کرده است.

با این حال، تأثیر آن به عوامل فردی و شرایط خاص بستگی دارد و هنوز بحث‌هایی درباره میزان و عمق این تأثیر وجود دارد.

اگر به این مسئله بی‌تفاوت بمانیم، نوعی گسست روانی دیجیتال می‌تواند پیامدهای جدی به دنبال داشته باشد؛ از جمله:

  • از بین رفتن هویت فردی در میان جوان‌ترها
  • بالا رفتن سطح اضطراب و افسردگی به خاطر تعارض بین واقعیت درونی و دنیای مجازی
  • سرد شدن روابط انسانی در برابر رشد ارتباطات مصنوعی
  • کاهش خلاقیت و افت توانایی بیان فردی به دلیل تقلید از الگوهای زبانی هوش مصنوعی

برای بازسازی پیوند با خود واقعی، می‌توان پیشنهادهای زیر را در نظر گرفت:

  • استفاده متعادل و هدفمند از تکنولوژی
  • اختصاص زمان به فعالیت‌های بدنی، لمسی و غیرمجازی
  • گفت‌وگوهای رودررو و عمیق با نزدیکان
  • پرهیز از وابستگی به آواتارها و شخصیت‌های مجازی
  • مراجعه به روان‌درمانگر در صورت تداوم حس گسست یا سردرگمی هویتی

www.mentaloptimist.com/post/the-impact-of-digital-technology-and-social-media-on-derealization-and-depersonalization

https://www.psychologytoday.com/us/blog/the-search-self/۲۰۱۸۰۱/digital-depersonalization

برچسب‌ها

پیام شما به ما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

پربازدیدها

پربحث‌ها