گوش‌

  • گوش‌های بزرگ بانی کوچولو

    گوش‌های بزرگ بانی کوچولو

    بانی کوچولو از کنار اتاق رد می شد؛ در اتاق بسته بود. امام فهمید که مامان و بابا آن جا هستند. آن ها آرام با هم صحبت می کردند. بانی کوچولو صدایشان را شنید که می گفتند:«هفته ی آینده باید بریم...»…