گدایی سه روز پشت سر هم رفت در خانه ملا نصرالدین و از او تقاضای کمک کرد و هر بار از ملا چیزی گرفت . روز چهارم ملا دید که باز در میزنند ، رفت پشت در و با صدای بلند پرسید : کیه ...
مهمان خدا گدایی سه روز پشت سر هم رفت در خانه ملا نصرالدین و از او تقاضای کمک کرد و هر بار از ملا چیزی گرفت . روز چهارم ملا دید که باز در میزنند ، رفت پشت در و با صدای بلند پرسید : کیه ؟ گدا گفت مهمان خدا ! ملانصرالدین در را باز کرد ، دست گدا را گرفت و بردش مسجد و به او گفت : پدر جان ! خانه خدا اینجاست . توی این سه روز اشتباه آمده بودی



