هر روز به‌طور آشکار و روزانه می‌بینیم که زندگی کوتاه و شکننده و نامطمئن است. زمستان فرصتی عالی است تا روزهای گذشته از سال را برای خودمان ارزیابی کنیم و واضح‌تر ببینیم که منتظر چه باید باشیم.

شراره داودی
دوشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۲ - ۰۰:۰۰
۱۰ سؤال رشد شخصی که باید از خود بپرسید

تغییر و رشد مثبت، همان‌طور که همه ما می‌دانیم، خودبه‌خود به وجود نمی‌آیند. این موضوع به تلاش آگاهانه، هماهنگ و تمرین و نگهداری مستمر نیاز دارد.

هرچیزی را که به‌اندازه کافی بخواهیم، ‌ناگزیر باید برایش برنامه‌ریزی کنیم، رنج و سختی بکشیم و اقدام مستقیم و تلاشگرانه برایش داشته باشیم تا به نتیجه برسد.

شما باید به پرورش و تربیت خودتان متعهد باشید و از خودباوری وخودکارآمدی و شفقت به خود دست نکشید. هیچ راهی برای دورزدن وجود ندارد. باید تصمیم بگیرید که آیا ارزش سرمایه‌گذاری شخصی را دارید یا خیر، مهم نیست که چه باشد!

برای ایجاد رشد شخصی و هموارکردن راه برای اینکه بهترین نسخه خودتان باشید، این ۱۰ سؤال را هر روز از خود بپرسید:

۱. چه ارزش‌هایی به نحوه زندگی و تصمیم‌گیری من کمک می‌کند؟ ارزش‌های ما مستقیماً رفتارها و اعمال ما را هدایت می‌کنند. آن‌ها بی‌قیدوشرط هستند و هیچ‌گونه احتمالی ندارند. اگر در یک لحظه معین روی یک ارزش خاص رفتار نکنیم، آن ارزش رد صلاحیت نمی‌شود یا برایمان کم‌اهمیت تلقی نمی‌شود. ما این شانس را داریم که دوباره خودتنظیمی کنیم، دوباره ارزیابی کنیم و انتخاب کنیم. ما در ارزش‌ها رنج می‌یابیم و در رنج‌ها، ارزش‌هایمان را پیدا می‌کنیم. تعیین این ارزش ها بسیار مهم است و راه را برای تصمیم‌گیری آگاهانه هموار می‌کند.  

۲. درباره خودم به چه چیزی اعتقاد دارم که من را برای الگوهای رفتاری خاصی تنظیم می‌کند؟ این الگوها می‌توانند هم مثبت و هم منفی باشند. ما روایت‌ها و ایده‌های ثابتی درباره خودمان داریم: اینکه چه کسی هستیم، چگونه هستیم و چه نوع زندگی‌ای را قرار است زندگی کنیم. برخی از افکار منفی عبارت‌اند از: «من بدشانس هستم»، «من فردی عصبانی هستم»، «تغییر برای من خیلی سخت است» و ...

۳. از مواجهه با چه چیزی درباره خودم اجتناب می‌کنم یا می‌ترسم؟ شناسایی این ویژگی‌ها یا ویژگی‌های منفی بسیار مهم است. اگر این کار را نکنیم، در معرض خطر تحریک عاطفی و جسمی، فرافکنی به دیگران، و سد دفاعی و محافظتی در تعامل با خود و دیگران هستیم. مواجهه با نواقص، بخش‌های زخمی و سازگاری‌هایمان (آنچه به ما کمک کرده تا زنده بمانیم) ممکن است به‌طور عجیب و باورنکردنی اعتباربخش و آزادکننده باشد. می‌تواند ما را وادار کند تا با آسیب‌پذیری و بهترین خودِ رابطه‌ای و دلسوزمان ارتباط برقرار کنیم.

۴. باور(های) اصلی من روی چه چیزی متمرکز است؟ به‌گفته آرون بک، پدر درمان شناختی‌رفتاری، باورهای اصلی منفی ما حول محور ناکارآمدی، دوست‌داشتنی‌نبودن و درماندگی است. برخی از ما ممکن است روی یک یا چند مورد از این باورهای اصلی تمرکز کنیم. بهتر است آن‌ها را شناسایی کنیم تا زمانی که برانگیخته می‌شویم، بتوانیم بفهمیم کدام‌یک تحریک می‌شود و به آن متصل شویم. به این شکل درباره چگونگی مقابله با چالش‌ها با صراحت و آگاهی بیشتری فکر می‌کنیم.

۵. چسبندگی من به مسائلم چه سودی برایم دارد؟ ما می‌خواهیم از طریق گیرافتادن کار کنیم. اگر می‌توانستیم و می‌خواستیم این کار را انجام دهیم، مدت‌ها پیش آن را رها می‌کردیم. پس مزیت ثانویه‌ای وجود دارد که ما با رفتارهای خود به نفع خود برداشت می‌کنیم. ممکن است لزوماً به این مزایا افتخار نکنیم یا از آن آگاه نباشیم؛ اما درک این نکته کلیدی برای پیشرفت و بهبود تصاعدی زندگی لازم است. اگر دچار هرگونه مسئله‌ای هستیم و سال‌هاست با ماست، باید ببینیم آن مسئله چگونه به عنوان راه‌حل دارد برایمان کار می‌کند. مثل کسی که افسرده‌ است و از افسردگی‌اش در حمایت‌گرفتن از دیگران سود می‌برد.

۶. ماشه‌چکان من چه چیزهایی است؟ چه چیزی من را تحریک می‌کند؟ به محرک‌های خود و آنچه به شیوه‌ای شدید و احساسی من را برانگیخته می‌کند، فکر کنم. بازنگری آن اطلاعات و بینش مستقیمی به ما می‌دهد تا بخش‌هایی از وجودمان را بشناسیم که هنوز به درمان و بهبودی نیاز دارند و باید مستقیماً روی آن‌ها کار کنیم. ما اغلب عوامل محرک خود را به گردن رفتارهای دیگران می‌اندازیم. باید مالکیت آنچه درباره نحوه نگاه و تفکرمان درباره خودمان هست، بپذیریم. هیچ‌کس قابلیت این را ندارد که ما را تحریک کند. این ما هستیم که نقاطی در وجودمان داریم که ماشه‌چکان محسوب می‌شوند. کسی اگر دست روی آن‌ها بگذارد، تحریک و آسیب‌پذیر می‌شویم.

۷. از چه زاویه‌های دیگری می‌توانم به موضوعات نگاه کنم؟ وقتی متوجه می‌شویم که درباره یک موضوع پایمان را در یک کفش کرده‌ایم و از موضعمان کوتاه نمی‌آییم، می‌توانیم آن را نشانه واضحی ببینیم که نیازمند گسترش و گشودگی هستیم. اگر آماده باشیم از زوایای دیگر موضوع را ببینیم و آن‌ها را جست‌وجو کنیم، می‌فهمیم که همواره راه جایگزین وجود دارد. با وجود داشتن شرایط مشابه، هیچ‌کس مانند ما فکر یا احساس نمی‌کند. اگر به این نقطه برسیم، می‌توانیم داستان غالب خود را کنار بگذاریم و روایت‌های دیگری را تقویت کنیم و در نتیجه، از تعصبات خود دست برداریم.

۸. چقدر حاضرم برای فعال‌بودنم تلاش کنم؟ ماندن در منطقه آسایش برای ما بسیار ساده‌تر و راحت‌تر است. مغز ما به‌طور طبیعی به‌گونه‌ای طراحی شده است که مسیری با کمترین مقاومت را طی کند و آنچه آشنا و ایمن‌تر به‌نظر می‌رسد، انجام دهد و تکرار کند. افزایش تمایل به سختی و به‌چالش‌کشیدن خود در زمانی که ذهن به ما می‌گوید «از آن اجتناب کن»، مهارت‌هایی ارزشمند و ضروری هستند. این چالش‌ها به ایجاد مسیرهای عصبی جدید کمک می‌کند تا به خودمان ثابت کنیم جست‌وجوی جایگزین‌های جدید، هم ارزشش را دارد و هم برایمان ارزشمند است. البته که این موفقیت به تمرین مداوم نیاز دارد.

۹. آیا برای ارتباط بیشتر با دیگران اقدام مستقیمی انجام می‌دهم؟ اتصال متنوع است. باید تعریف کنیم که برای شما چه معنایی دارد. احساسات و نمایش آشکار آن‌ها، اغلب می‌تواند با ارتباط اشتباه گرفته شود. آدم می‌تواند اشک‌آلود باشد؛ بدون اینکه به غمش وصل شود. ارتباط به صمیمیت و عمق در رابطه با دیگران منجر می‌شود. بیان اینکه یک شخص برای شما چه معنایی دارد، چه احساسی در حضور دیگری دارید و چه چیزی از فرد دیگری می‌خواهید یا نیاز دارید با بیان اینکه درباره او چه فکری می‌کنید، متفاوت است. فرق است بین «تو زیبا هستی» یا «تو مهربانی» با «من به تو اهمیت می‌دهم»، «از بودن با تو لذت می‌برم» یا «می‌خواهم درباره تو بیشتر بدانم».

۱۰. آیا من برای اتصال به خودم تلاش و اقدام می‌کنم؟ ما در طولانی‌ترین رابطه با خودمان هستیم که شکل‌دهنده‌ترین رابطه ماست. به برخی از ما هرگز آموزش داده نشده است که چگونه اعتماد به نفس خود را افزایش دهیم، شفقت به خود را یاد بگیریم و شایستگی و نیازهای خود را ابراز کنیم.

بیایید به این فکر کنیم که آیا در حال بررسی نیازهای خود با خودمان هستیم یا خیر. آیا میزان اعتماد به نفس خود را ارزیابی می‌کنیم؟ همچنین، آیا آگاهانه به ارزش‌ها، دستاوردها و گام‌های فعالانه خود در جهت داشتن یک زندگی بااصالت و هدفمند توجه داریم و آن‌ها را اعتبارسنجی می‌کنیم؟

ما نمی‌توانیم هیچ لحظه‌ای را بدیهی فرض کنیم. ما این قدرت را داریم که هر لحظه را به‌طور کامل و معنادار زندگی کنیم. باید وقت بگذاریم و تلاش کنیم که گذشته را پشت سر بگذاریم و مهم‌تر از همه، اینکه متعهد شویم تا خودمان را تقویت کنیم؛ زیرا ارزشش را داریم.

برچسب‌ها

پربازدیدها

پربحث‌ها