یهود تنها مدعی اندیشه سرزمین موعود!
تنها مکتبی که در جهان که به آتلانتیس اعتقاد دارد، مکتب یهود است که عصر حکومت حضرت سلیمان علیهالسلام را عصر طلایی خودش میداند و همه تلاش خود را میکند برای برقراری مجدد هیکل سلیمان علیهالسلام یا همان یعنی معبد حضرت سلیمان در بیت المقدس؛ البته نگاه یهود به حضرت سلیمان با نگاه ما مسلمان متفاوت است. یهود به حضرت سلیمان به عنوان پادشاه و حاکم نگاه میکند نه پیامبر و برای همین دوست دارد به آن دوران پرشکوه برگردد. رویای از نیل تا فرات هم از همین جا شروع شده است. رویای صهیونیسم تاسیس یک کشور بزرگ بین دو رود نیل و فرات است. کشوری بزرگ و پهناور که بخش بزرگی از غرب آسیا را به خودش اختصاص میدهد. حتی در پرچم کشور جعلیشان از ستاره داوود بین دو خط آبی استفاده کردهاند که این دو خط آبی نماد نیل تا فرات است و ستاره داوود هم به دوران افسانهای حضرت سلیمان اشاره دارد.
تورات و ماجرای سرزمین موعود
حضرت ابراهیم پدر ادیان توحیدی است و همۀ ادیان الهی خود را منتسب به او میدانند. طبق گزارش قرآن و تورات، پس از اینکه این پیامبر بزرگ خدا از گردونۀ امتحانهای الهی سربلند بیرون آمد خداوند به او وعده داد که در آینده، بعضی از فرزندان او را از موهبتی خاص برخوردار خواهد کرد. پیروان ادیان ابراهیمی درباره مفاد این عهد همواره اختلاف نظر داشتهاند. یهودیان و مسیحیان به استناد گزارشهایی از تورات معتقدند عهد خدا با ابراهیم، مالکیت فرزندان اسحاق بر سرزمینهای میان نیل تا فرات است. مسلمانان اما معتقدند وعدۀ خدا به ابراهیم، اعطای امری معنوی است نه مادی و این موهبت فقط شامل آن دسته از فرزندان ایشان میشود که از مقام عصمت برخوردارند. صهیونیستها ادعا میکنند براساس نوشتۀ تورات، خداوند به ابراهیم علیهالسلام وعده داده که از نیل تا فرات را به فرزندان ایشان که از اسحاق پدید آمدهاند عطا کند. شمار زیادی از آیات عهد عتیق به این مسأله اشاره دارد از جمله: یک. خداوند بر ابرام ظاهر شد. فرمود: من این سرزمین را به نسل تو خواهم بخشید. (پیدایش ۷:۱۲) دو. خدا به ابرام فرمود: من همان خداوندی هستم که تو را از شهر اور کلدانیان بیرون آوردم تا این سرزمین را به تو بدهم. (پیدایش ۷:۱۵) سه. آن روز خداوند با ابرام عهد بست و فرمود من این سرزمین را از مرز مصر تا رود فرات به نسل تو می بخشم. (پیدایش ۱۸:۱۵) چهار. خداوند به موسی گفت این قوم را که از مصر بیرون آوردی به سوی سرزمینی که وعده آن را به ابراهیم و اسحاق و یعقوب دادهام هدایت کن، چون به آن ها قول دادهام که آن را به فرزندان ایشان ببخشم. (خروج ۱:۳۳).
قرآن و سرزمین موعود یهودیان
اما این ادعا در قرآن چطور مطرح شده است؟ و آیا واقعا چنین وعدهای به حضرت ابراهیم داده شده است؟ خداوند در قرآن میفرماید: وَإِذِ ابْتَلَیٰ إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی ۖ قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ (بقره:۱۲۴) وقتی خدا ابراهیم را با حوادثی مهم امتحان کرد و وی را در امتحانها موفق ساخت، فرمود: «من تو را راهبر مردم میکنم.» گفت: «از بچهها و نسلم چطور؟» فرمود: «البته این جایگاه حساس به بدکارها نمیرسد و به معصومان، آری.» طبق این آیه، عهد خدا با ابراهیم اولا: عبارت است از امامت بر مردم و نه سرزمینهای نیل تا فرات. ثانیا: منحصر به فرزندان معصوم این پبامبر الهی است؛ چون انسان گناهکار در هر حال ظالم است. حتی اگر به دیگران ظلم نکرده باشد اما همین که دامنش را به گناه آلوده کرده، به خود و خدای خویش ظلم کرده است. غیر از آیۀ عهد، در قرآن آیات دیگری وجود دارد که در آنها سخن از ورود بنیاسرائیل به سرزمین مقدسی است که خداوند برایشان مقدر کرده است. صریحترین آیه در این باره چنین است: یَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَلَا تَرْتَدُّوا عَلَیٰ أَدْبَارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِینَ «به سرزمین مقدس و حاصلخیز شامات* وارد شوید که خدا برایتان مقدّرش کرده است. به دشمن پشت نکنید و پا به فرار نگذارید که آنوقت، شکست سختی خواهید خورد.» آیه فوق، خطاب حضرت موسی به بنیاسرائیل است. موسی پس از اینکه بنیاسرائیل را از چنگال فرعون نجات داد، تصمیم گرفت آنها را به سرزمین اجدادیشان کنعان برگرداند. در میانۀ راه بود که خداوند به او وحی کرد تا با بنیاسرائیل به سرزمین مقدس وارد شود و ساکنان مشرک و ستمکار آن را از میان بردارد. در اینجا دو سوال مطرح میشود: یک. سرزمین مقدس کجاست؟ دو. علت تقدس این سرزمین چیست؟
موقعیت جغرافیایی سرزمین مقدس
درباره سرزمین مقدس دستکم دو دیدگاه عمده وجود دارد:
یک. شهر بیتالمقدس که یکی از شهرهای فعلی فلسطین اشغالی است.
دو. سرزمین شامات گفته شده بعد از اینکه سرزمین شام در زمان خلیفۀ دوم تصرف شد، این منطقه به چند جند (بخش) تقسیم شد: دمشق، قنسّرین، حمص، اردن و فلسطین (معجم البلدان، ج ۱، ص ۳۸) این نواحی شامل سرزمینهای نیل تا فرات میشود که مورد ادعای تورات است.
ریشۀ اختلاف کجاست؟
این سرزمین، منزلگاه وحی، مهد و مدفن پیامبران الهی، محل ظهور ادیان توحیدی و نخستین قبلۀ مسلمانان بوده، به همین دلیل مقدس شمرده شده است. ادعای مالکیت سرزمین موعود (نیل تا فرات) ریشه در بحث وصایت دارد. یعنی بعد از حضرت ابراهیم علیهالسلام چه کسی وصی است و فرمان ذبح درباره کدام پسر حضرت صادر شده است. بنابر تورات، اسحاق ذبیح ابراهیم بوده است. (پیدایش ۱:۲۲) ولی قرآن، اسماعیل را ذبیح میداند. (صاقات:۱۰۲ به بعد) شاید تصویر کنید ظاهر این آیه در مقام تایید ادعای یهودیان دربارۀ مالکیت آنها بر ارض موعود است چون فرموده: الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ. کتابت در اینجا به معنای تقدیر است اما تقدیر دو گونه است: تشریعی و تکوینی. تقدیر تشریعی به معنای حکم و فرمان الهی است مانند تشریع حکم روزه که میفرماید: «کتب لکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم» (بقره:۱۸۳) اگر تقدیر را به معنای تشریع بگیریم معنای آیه این میشود که موسی از جانب خداوند دستور داشته که بنیاسرائیل را وارد سرزمین مقدس کند تا این سرزمین را از لوث وجود ساکنان مشرک و جبار آن پاک گردانند. ادامۀ آیه مؤید همین دیدگاه است چون تخلف از دستورات الهی فقط در فرض تقدیر تشریعی ممکن است؛ آیه میفرماید: وَلَا تَرْتَدُّوا عَلَیٰ أَدْبَارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِینَ «به دشمن پشت نکنید و پا به فرار نگذارید که آنوقت، شکست سختی خواهید خورد.» اگر این تقدیر الهی را تکوینی بدانیم در این صورت، آیا ادعای یهودیان مبنی بر ارادۀ قطعی و تغییرناپذیر خدا دربارۀ مالکیت بنیاسرائیل بر سرزمین مقدس تایید نمیشود؟
لجبازی قوم یهود و سرگردانی!
اگر فرض کنیم این تقدیر، تکوینی بوده، طبق آیات بعدش، این تقدیر تکوینی نمیتوانسته مطلق باشد بلکه مشروط به نبرد با ساکنان ستمگر و جبار این سرزمین یعنی عمالقه بوده که انسانهای تندخو و درشتهیکل بودند و بنیاسرائیل از رویارویی با آنها میترسیدند و به همین دلیل به موسی علیهالسلام گفتند تا وقتی آنها از اینجا نروند ما وارد این سرزمین نمیشویم. (مائده:۲۲) نسل اول بنیاسرائیل که مخاطب این سخن موسی بودند این شرط را به جا نیاوردند و مشمول نفرین موسی شدند. آنها ۶۰۰ هزار نفر بودند و در منطقهای از صحرای سینا هر روز صبح فاصلهای به وسعت ۱۶ فرسخ (معادل تقریبی ۱۰۰ کیلومتر) طی میکردند ولی در پایان روز خود را در جای نخستین میدیدند. آنها از موهبت زندگی آرام در سرزمین مقدس محروم شدند و تا زمانی که حضرت موسی در قید حیات بود موفق نشدند به سرزمین مقدس وارد شوند. درگذشت موسی و هارون، مصیبت دومی بود که بنی اسرائیل در مدت ابتلاء تجربه کردند. باری، آنها بعد از ۴۰ سال سرگردانی از این عذاب الهی به ستوه آمدند و از وصی موسی، یوشع بن نون، خواستند تا از خداوند بخواهد آنها را ببخشد. خداوند اما پذیرش توبه و اجازه ورود به شهر اریحا یا بیتالمقدس را مشروط به آداب خاصی کرد. آنها باید در حالت سجده از باب هشتم مسجد الاقصی وارد میشدند و همزمان ذکر «حطه» را که به معنای عفو است به زبان جاری میکردند. (بقره:۵۸) این بار نیز گروهی از سفیهان بنیاسرائیل، دستور خدا را به تمسخر گرفتند و به جای اینکه بگویند حطه، گفتند: حنطه. (معادل این کلمه در فارسی مثل این است که به جای العفو العفو گفته شود: علف علف!) اما خداوند بر خلاف دفعه قبل که آنها را به عذاب عامالبلوا مبتلا کرد، آنها را گرفتار عذاب هشیار نمود، در نتیجه فقط تمسخرکنندگان به بیماری واگیردار طاعون مبتلا شدند به گونهای که نمیتوانستند سخن بگویند یا قدم از قدم بردارند. (بقره:۵۹). در آیات دیگری از قرآن شرطهای دیگری برای ورود و سکونت در این سرزمین مقدس بیان شده است که فقط مسلمانان فعلی فلسطین که وارثان امت ابراهیم و از نسل پیامبر آخرالزماناند موفق به انجام آن شدهاند و تا زمانی که آنها به این شروط وفادار بمانند، ساکن مشروع سرزمین مقدس خواهند بود.



