یهود معتقد شـدند که «عزیر» پسر خدا است‌ و نصاری گفتند‌ که «مسیح» فرزند خدا‌ است‌، ایـن گفتاریست که آنها بـر زبـان های خود می رانند، و آنها در این اعتقاد، از گفتار کسانی که قبلا کافر شده‌اند تقلید می کنند خدا آنها را نابود کند، و از رحمت خود دور سازد چگونه‌ از راه راست‌ به سوی باطل منحرف می شوند؟.

پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۶ - ۰۰:۰۰
انحرافات یهود
30-و قالت الیهود عزیر‌ ابن‌ الله‌ و قـالت‌ النـصاری المـسیح ابن الله ذلک قولهم بافهواههم‌ یضاهئون قول الذین کفروا من قبل قاتلهم‌‌ الله انی یؤفکون: یهود معتقد شـدند که «عزیر» پسر خدا است‌ و نصاری گفتند‌ که «مسیح» فرزند خدا‌ است‌، ایـن گفتاریست که آنها بـر زبـان های خود می رانند، و آنها در این اعتقاد، از گفتار کسانی که قبلا کافر شده‌اند تقلید می کنند خدا آنها را نابود کند، و از رحمت خود دور سازد چگونه‌ از راه راست‌ به سوی باطل منحرف می شوند؟. غوغای زندگانی گروه «بنی اسرائیل» از پرشورترین حـوادثی است که تاریخ بشریت‌ ضبط نموده است، اساس و ریشه‌ی این جمعیت را فرزندان حضرت «یعقوب» تشکیل می دهد‌ آنها‌ در آغاز کار مانند قبائل بدوی بود،سپس تحت سرپرستی «فراعنه» مصر در آمدند و مردم مـصر بـا آنها مانند اسیران رفتار می نمودند. تا آنکه به وسیله‌ی «موسی» از چنگال اسارت رهائی‌ جستند‌ مدتی «موسی» رهبری آنها را بر عهده داشت، پس از وی‌ امور آنها به دست قاضیانی مانند «ایهود» و «جدعون» اداره می گردد، تـا ایـنکه دوره‌ شاهان «بنی اسرائیل» فرا رسید، و از‌ میان‌ آنها ملوکی مانند «طالوت» و «داود» و «سلیمان» و...برخاستند و به دنبال آنها انشعاب کشور و قدرت شروع گردید، تا اینکه‌ قدرت های فشرده و محکم پس از انشعاب، رو به ضعف و انحلال گـردید، تـا اینکه‌ «بابل‌» (بخت‌ النصر‌) حدود ششصد قبل از‌ میلاد‌ در‌ صدد فتح «بیت المقدس» در آمد؛ و با سپاهی انبوه «اورشلیم» را فتح نمود و ثروت و خزائن آنها را به تاراج برد. «عزیر‌» در‌ اصطلاح قـرآن و لغـت عرب همین (عزرا) است کـه بـه قول یـهودان اساس‌ ملیت و درخـشندگی تـاریخ یهود است و کلمه‌ی مـزبور، تـصغیر (عزرا) است و علت تصغیر آن‌ علاوه بر اینکه‌ رسم عرب اینست که در اسماء و اعـلام دخـیل از زبان بیگانه و تصرفی می نمایند چنانکه بـه جای کـلمه‌ی «یسوع» «عـیسی» بـکار مـی برد،شاید تحبیب بوده اسـت. گردنکشان و صنعتگران‌ آنها‌ را‌ همراه خـود، «بـه بـابل» برد، و پیران و افتادگان آنها‌ را‌ در هـمان مـحل‌ گـذارد، و زمام امور آنها را بدست آخرین شاه «بنی اسرائیل» سپرد، و با او شرط نمود که‌‌ بایست‌ از‌ دولت مرکزی «بابل» اطاعت کند. اتفاقا قریب ده سال روابـط وی با دولت «بابل» بسیار خوب بود، تا اینکه «صـدقیا» در خـود قدرت و نیرو احساس نمود، و پرچم مخالفت را‌ برافراشت‌، و طرح‌ دوستی و اتحاد با «فراعنه»مصر ریخت، «شاه بابل»از این کار‌ سـخت‌ عـصبانی شـد با سپاهی فراوان برای محاصره‌ قلعه‌های «بنی اسرائیل» رهسپار مـرکز آنان گردید. یک سال تمام‌ محاصره‌ طول‌ کشید، بالاخره‌ بر تمام دژهای آنان دست یافت و از کشتن افراد دریغ‌ نـنمود‌، خـانه‌ی‌ خـدا و خانه‌ی تمام افراد را ویران نمود و آثار دینی را نابود کرد؛ و در این‌ حـادثه‌ تـورات‌ از بین رفت، و این وضع‌ اسفناک از سال 586 قبل از میلاد تا پنجاه‌ سال‌ ادامه داشت. گردش روزگار، شـاه ایـران (کـورش) را بر سریر سلطنت نشاند او‌ با‌ قدرت‌ فوق العاده‌ای، «بابل»را فتح نمود و جـزء خـاک ایـران قرار داد و تمام اسیران «بنی‌ اسرائیل‌» را آزاد ساخت، و «عزرا» که از سران آنها و از مقربین شاه ایران بـود‌، سـرپرست‌ آنـها‌ قرار داد و اجازه‌ داد که «تورات» را از نو بنویسند، و آثار دینی را با مهاجرت‌ خود‌ و اتباعش بیت المـقدس‌ مـرمت کند و او در سال 457 پیش از میلاد‌ دست‌ باین‌ کار زد و تورات را از نو نوشت و نشر داد. آنچه نـگارش یـافت مـطلبی است که‌ عموم‌ مورخان‌ جهان بر آن اتفاق دارند،و خوانندگان‌ گرامی می توانند مشروح این قـسمت را‌ در‌ کـتاب «قاموس الکتاب المقدس» تألیف «مستر هاکس» امریکائی بخوانند. این تاریخ مسلم ضربت مـحکمی بـر سـندیت‌ و صحت‌ تورات وارد می سازد، زیرا توراة فعلی به وسیله یک نفر مجهول الحال (عزرا) به حضرت‌ موسی‌ می رسد. ؛در صـورتی که مـحدود معلومات‌ و اطلاعات و مقدار‌ دقت‌ و امانت‌ او برای ما اصلا معلوم نیست و تازه‌ روشـن‌ نـیست مـدرک او برای‌ آنچه نوشته چه بوده است. و نیز مشهور در میان‌ مورخین‌ اینست که تورات اصلی مـوسی‌ پیـش‌ از سـلیمان‌ مفقود‌ شده‌‌ بود؛ زیرا هنگامی که وی صندوق (تابوت‌) عهد‌ را باز کرد، جز وصـایای دهـگانه موسی چیز دیگری‌ آنجا نیافت، و توراتی‌ که‌ در زمان «بخت النصر» از بین‌ رفت طبعا غیر تورات‌ اصـلی‌ واقـعی بوده‌ است و توراتی که (عزرا‌) آن را‌ نوشت به زبان کلدانی بوده است زیرا یـهود بـر اثر اقامت در بابل‌ بیشتر‌ لغات‌ «عبری» را فـراموش کـرده بـودند‌ -لذا‌- (عزرا‌) آن را با لغت‌ کلدانی‌ آمیخته و عـبرانی نـوشت ای کاش‌ آنچه‌ را (عزرا) نوشته بود،باقی می ماند،ولی متأسفانه در حمله «زتیوکس» شاه «سوریه» در‌ سـال‌ 161 پیـش از میلاد، تمام نسخه‌ های‌ تورات‌ دو مـرتبه‌ از‌ بـین‌ رفت، زیـرا وی دسـتور‌ داد،کـه هر ماه جاسوسان تحقیق نمایند و در خـانه‌ی هـر کس نسخه‌ای از آن‌ مشاهده‌ کنند‌، او را اعدام نمایند، چنانکه هر‌ شخص‌ را‌ ببـینند‌ کـه مراسم مذهبی‌ خود‌ را انجام می دهد او را نـیز نابود سازند، این حـکم سـه سال تمام با کمال دقـت‌ و شـدت‌ جاری‌ می شد و بر اثر آن تمام نسخه‌ها مفقود‌ و نابود‌ گردید‌. عزیر‌ کیست؟ «عزیر‌» در‌ اصطلاح قـرآن و لغـت عرب همین (عزرا) است کـه بـه قول یـهودان اساس‌ ملیت و درخـشندگی تـاریخ یهود است و کلمه‌ی مـزبور، تـصغیر (عزرا) است و علت تصغیر آن‌ علاوه بر اینکه‌ رسم عرب این است که در اسماء و اعـلام دخـیل از زبان بیگانه و تصرفی می نمایند چنانکه بـه جای کـلمه‌ی «یسوع» «عـیسی» بـکار مـی برد،شاید تحبیب بوده اسـت. آیا عزیر پسر خدا بوده است؟ یهودان‌ امروز‌ کاملا از این اعتقاد تبری و بیزاری می جویند ولی بلاشک یـهود مـعاصر با پیامبر را،چنین اعتقادی بوده اسـت و لذا ابـدا در مـقام انـکار و رد بـر نیامدند در صورتی که‌ هـمواره‌ دنـبال‌ اشکال و بهانه می گشتند. ولی سخن اینجا است که آیا آنها واقعا و حقیقتا معتقد بودند که «عزیر» فـرزند خـدا اسـت، همچنان که، مسیحیان درباره «حضرت‌ عیسی‌» چنین عـقیده را دارنـد؛ یـا‌ ایـنکه‌‌ کـلمه‌ی «ابـن اللّه»یک لقب تشریفاتی بیش نبوده، چنانکه تمام آنها خود را به شهادت قرآن‌ دوستان و فرزندان خدا می دانند، چنانکه نقل می فرماید: و قالت الیهود‌ و النصاری‌ نحن ابناء الله و احباءه‌ (مائده‌:18) یهود و نـصاری‌ گفتند که ما دوستان و فرزندان خدا هستیم،یا اینکه مقصود آنها فرزند حقیقی و واقعی بوده‌ . قرآن عقیده نصاری را بلافاصله درباره عیسی نقل می نماید‌ و می فرماید‌ آنها نیز در حق عـیسی چـنین عقیده‌ای دارند چنانکه فرمود: و قالت الیهود عزیر ابن الله و قالت النصاری المسیح ابن الله، و جای هیچ گونه شک نیست که مسیحیان درباره‌ عیسی، عقیده به فرزندی‌ حقیقی‌ داشتند نه‌ تشریفاتی، چنانکه مشروح ایـن قـسمت را در شماره‌ آینده خواهید خواند، و از اینکه هر دو عقیده را‌ همراه یکدیگر ذکر فرموده، معلوم‌ می شود که آنان یک چنین عقیده‌ای‌ درباره‌ (عزیر‌) داشتند. ولی هرگاه نـتوانیم بـه طور جزم چنین عقیده‌ای را به تـمام یـهود نسبت دهیم، لااقل‌ می توان گفت ‌‌که‌ غالب یهودیان ساکن مدینه و حوالی آن بر این عقیده بودند، چنانکه قرآن‌ برخی‌ از‌ عقائد‌ یهود «مدینه» را نقل می‌ نماید کـه بـه طور مسلم اکثر یهودان حـجاز بـه آن‌ معتقد بودند‌،چنانکه می فرماید:و قالت الیهود الله مغلولة غلت ایدیهم (64:مائده): یهود گفتند که‌ دست‌ (کرم) خدا بسته‌ است‌، دست هایشان بسته باد! مشهور در میان‌ مورخین‌ اینست که تورات اصلی مـوسی‌ پیـش‌ از سـلیمان‌ مفقود‌ شده‌‌ بود؛ زیرا هنگامی که وی صندوق (تابوت‌) عهد‌ را باز کرد، جز وصـایای دهـگانه موسی چیز دیگری‌ آنجا نیافت، و توراتی‌ که‌ در زمان «بخت النصر» از بین‌ رفت طبعا غیر تورات‌ اصـلی‌ واقـعی بوده‌ است و توراتی که (عزرا‌) آن را‌ نوشت به زبان کلدانی بوده است زیرا یـهود بـر اثر اقامت در بابل‌ بیشتر‌ لغات‌ «عبری» را فـراموش کـرده بـودند‌ -لذا‌- (عزرا‌) آن را با لغت‌ کلدانی‌ آمیخته و عـبرانی نـوشت ای کاش‌ آنچه‌ را (عزرا) نوشته بود،باقی می ماند،ولی متأسفانه در حمله «زتیوکس» شاه «سوریه» در‌ سـال‌ 161 پیـش از میلاد، تمام نسخه‌ های‌ تورات‌ دو مـرتبه‌ از‌ بـین‌ رفت، زیـرا وی دسـتور‌ داد،کـه هر ماه جاسوسان تحقیق نمایند و در خـانه‌ی هـر کس نسخه‌ای از آن‌ مشاهده‌ کنند‌، او را اعدام نمایند، چنانکه هر‌ شخص‌ را‌ ببـینند‌ کـه مراسم مذهبی‌ خود‌ را انجام می دهد او را نـیز نابود سازند، این حـکم سـه سال تمام با کمال دقـت‌ و شـدت‌ جاری‌ می شد و بر اثر آن تمام نسخه‌ها مفقود‌ و نابود‌ گردید‌. خلاصه جائی که بزرگان و سران هر دسته‌ای‌ سخنی را بـگویند،و دیـگران درباره آن گفتگو،سکوت اختیار نمایند در چنین صورتی چون‌ تمام گروه حکم واحدی دارند، مطلب مزبور به تمام‌ آنان نسبت داده می شود. ولی قرآن ریشه تمام این انحرافات را تقلید از دیگران دانسته و می فرماید: یضاهئون‌ قـول الذیـن کفروا مـن قبل: در این باره از کافران پیش، پیروی می نمایند، و مقصود‌ از‌ کافران پیش، احتمال دارد که همان یهود و نصرانی های غیر مـعاصر با رسول خدا باشد که قبل‌ از زمان رسول اکرم زندگانی می کردند، چـنانکه احـتمال دارد، مـقصود مشرکان عرب‌ باشد، زیرا در‌ میان‌ آنها قول به اینکه فرشتگان دختران خدا هستند معروف بوده و شاید آنان نـیز ‌ ‌در ایـن عقائد از آنها پیروی نموده‌اند، ولی بهتر این است که دائره را وسیع‌تر گرفته و بگوئیم مقصود‌ مطلق‌ بـت‌ پرستان اسـت، زیـرا تاریخ به ثبوت می رساند که عقیده‌ به وجود پسر برای خدا، و حلول و اصول تثلیت (که نصاری از آن بـه ثالوث و اقانیم ثلاثه لاهوتی‌ :اب و ابن روح القدس تعبیر‌ می آوردند‌) میان‌ بت‌ پرستان، براهمه هند و چـینی ها،و حکماء‌ مصر‌ و یونان‌ و روم و ایـران دائر بـوده و آنان تمام این سخنان را از مکتب کافران پیش گرفته‌اند. این آیه خود یکی از نقاط حساس‌ و قابل‌ مطالعه‌ی‌ قرآن است که از یک مطلب محقق‌ که‌ امروز‌ پنجه‌ی دانش و تحقیق از روی آن پرده برداشته است، قرآن در آن دنـیای تاریک‌ که ابدا اعراب حجاز از‌ این‌ حقایق‌ اطلاعی نداشتند، گزارش شده است. اخیرا گروهی از دانشمندان در‌ پی بدست آوردن ریشه معارف کتب عهدین بر آمدند و پس از فحص زیاد ریشه‌ی بسیاری از این معارف‌ و داستان ها‌ و قصص‌ انـجیل را در کـیش براهمه‌ و بودائی ها پیدا کرده‌ اند و از این نظر‌ اعجاز‌ قرآن را در این جمله یضاهئون قول الذین‌ کفرو .تثبیت و تحکیم نموده‌اند و لذا جا دارد قرآن‌ چنین‌ افراد‌ را با این جمله زیر یاد نموده‌ بفرماید: قاتلهم الله انـی یـؤفکون‌ :خدا‌ آنها‌ را نابود کند، چطور از حق منحرف‌ می شوند!؟ منبع: «درس هایی از مکتب اسلام» آبان 1340، سال سوم - شماره 9

برچسب‌ها

پربازدیدها

پربحث‌ها