این پرسش ساده، شاید یکی از شخصیترین دغدغههای زندگی امروز باشد. چون زیبایی، دیگر صرفا امری زیباشناختی نیست. به مسئلهای روانشناختی تبدیل شده. چیزی که فقط با آینه و دوربین و تزریق و اصلاح اندازهگیری نمیشود. بلکه با احساس درونی «کافی بودن» یا نبودن، تعریف میشود.
وقتی زیبایی کافی نیست
ما معمولا تصور میکنیم تنها کسانی که از نظر ظاهری با «نقص» مواجهاند، به سراغ جراحی و تزریقهای زیبایی میروند. اما واقعیت این است که تعداد قابلتوجهی از مراجعهکنندگان به کلینیکهای زیبایی، اتفاقا از نگاه بیرونی، چهرهای کاملا متعارف یا حتی زیبا دارند.
این پدیده در روانشناسی با عنوان «اختلال بدریختانگاری بدنی» یا Body Dysmorphic Disorder شناخته میشود. در این اختلال، فرد دچار وسواس شدید نسبت به یکی یا چند ویژگی جسمی خود میشود. نقصی که در بسیاری موارد، یا اساساً وجود ندارد یا برای دیگران قابل تشخیص نیست.
بر اساس تحقیقات منتشرشده در نشریات روانپزشکی، حدود ۲ تا ۳ درصد جمعیت عمومی دچار BDD هستند؛ اما در میان کسانی که به سراغ جراحیهای زیبایی میروند، این رقم به ۱۵ تا ۲۰ درصد هم میرسد. یعنی از هر پنج نفری که برای جراحی زیبایی داوطلب میشوند، ممکن است یک نفر دچار اختلالی ذهنی باشد که زیبایی را تحریف میکند.
مقایسهای که پایان ندارد
ولی واقعیت فقط به BDD ختم نمیشود. شاید بسیاری از ما، بدون آنکه دچار اختلال بالینی باشیم، درگیر یک نوع نارضایتی مزمن از ظاهرمان باشیم. چیزی که از شبکههای اجتماعی، مقایسهها، نگاههای بیرونی، مدلهای تبلیغاتی و استانداردهای نانوشته میآید. در فضایی که «عادی بودن» دیگر جذاب نیست، خیلیها احساس میکنند باید به استاندارد تازهای برسند؛ پوستی صافتر، لبهایی برجستهتر، چانهای تراشخوردهتر. و این استاندارد، دائم تغییر میکند. در چنین فضایی، نارضایتی فقط یک احساس ساده نیست. تبدیل به بخشی از هویت آدم میشود. احساس ناکامی، حس عقبماندن، یا حتی بیارزشی از ظاهر آغاز میشود و آرامآرام به اعتمادبهنفس، روابط اجتماعی، و کیفیت زندگی نفوذ میکند.
چرخه وابستگی
خیلی از افرادی که یکبار بهدلایل زیبایی کاری میکنند، دوباره و دوباره سراغ اصلاحات بعدی میروند. نه چون همهچیز خراب شده، بلکه چون حس رضایتی که بهدست آوردهاند، موقتی بوده. روانشناسان میگویند این یک نوع «وابستگی رفتاری» است. مثل کسی که برای کاهش اضطراب به خوردن شیرینی پناه میبرد، یا برای فرار از تنهایی، سراغ خریدهای بیوقفه میرود. این کارها، حس خوبی میدهند، اما کوتاهمدتاند. چون مسئله اصلی، هنوز حل نشد است.
در مورد جراحیهای زیبایی، مسئله پیچیدهتر است. چون هر بار که تغییری ایجاد میشود، هم هزینهبر است، هم دردآور، و هم ممکن است چهره فرد را از حالت طبیعی دور کند. اما ذهن ناآرام، با اینها کنار نمیآید. هنوز ایرادی هست که به نظر مغر شما باید اصلاح شود و این چرخه میتواند سالها ادامه پیدا کند.
نقش ما، فراتر از درمان
بسیاری از متخصصان میگویند که در برخورد با افرادی که از ظاهر خود ناراضیاند، اولین وظیفه درمان نیست، آگاهی است. یعنی فرد بفهمد که این نارضایتی، از کجا میآید. آیا واقعی است؟ آیا مسئله بیرونی است یا درونی؟ آیا ذهنش با او منصفانه رفتار میکند یا با استانداردهایی که متعلق به دیگران است؟
ما به آموزشهایی نیاز داریم که درباره رابطه با بدن، تصویر ذهنی، و اثرات رسانه و مقایسه به افراد کمک کند. کودکان و نوجوانانی که امروز ساعتها با تصاویر دستکاریشده مواجهاند، اگر مهارتی برای تفکیک واقعیت از فانتزی نداشته باشند، ممکن است در آینده یکی از همین افراد باشند. کسانی که هرگز با چهره واقعیشان کنار نمیآیند.
پزشکان زیبایی هم نقش مهمی دارند. بسیاری از جراحان در جهان، امروز دورههایی برای تشخیص اولیه اختلالات بدنی میگذرانند تا اگر بیماری با خواستهای غیرمنطقی یا تکرارشونده مراجعه کرد، او را به رواندرمانگر معرفی کنند. این کار هم اخلاقی است، هم حرفهای. چون بخشی از مراقبت از سلامت فرد، توجه به ذهن اوست، نه فقط پوستش.
در ستایش چهره واقعی
همه ما در دورههایی از زندگی، نسبت به ظاهرمان احساس خوبی نداشتیم. این طبیعی است. بدن انسان همیشه در حال تغییر است، و چهره ما با گذر زمان، حوادث، تجربهها و حتی شادیها دگرگون میشود. اما چیزی که در دنیای امروز فراموش شده، «ظرفیت پذیرفتن تغییر» است. ما یاد گرفتهایم هر تغییری را ایراد ببینیم، و هر نشانهای از گذر عمر را با اصلاح پاسخ دهیم.
اما گاهی باید ایستاد. بهخصوص وقتی که اصلاح، دیگر تغییری ساده نیست، بلکه پاسخی به یک نارضایتی عمیقتر است. نارضایتیای که نه در پوست، که در ذهن جا خوش کرده. آنجاست که باید آینه را کنار گذاشت و به جای آن، با خود گفتگو کرد.
مرگ یک بازیگر، ممکن است یک خبر باشد. اما اگر آن را نشانهای ببینیم از یک بحران بزرگتر، شاید تلنگری باشد برای بازاندیشی در چیزهایی که برای ما مهم شدهاند. در ارزشی که برای ظاهر قائل شدهایم، و در سکوتی که درباره سلامت روان کسانی داریم که به ظاهرشان خیره ماندهاند. گاهی، کافی بودن، نه در اصلاح، که در دیدن دوباره خود، همانطور که هستیم، آغاز میشود.




پیام شما به ما