زندگی را با هم بسازید
بنای کار ازدواج بر سازش دختر و پسر است؛ باید با هم بسازند. این با هم بسازند معنای خیلی عمیقی دارد. من یک وقت خدمت امام رفتم ایشان می خواستند خطبه عقدی را بخوانند؛ تا من را دیدند گفتند شما بیا طرف عقد بشو ایشان بر خلاف ما - که طول و تفصیل میدهیم و حرف میزنیم - عقد را اول میخواندند بعد دو سه جمله کوتاه صحبت میکردند من دیدم ایشان پس از این که عقد را خواندند رویشان را به دختر و پسر کردند و گفتند: بروید با هم بسازید.
منبع: مدح خورشید - صفحه ۸۶
تنها شرط امام برای شروع زندگی مشترک
همسر امام خمینی (ره) : امام در مسائل خصوصی زندگی من دخالت نمیکردند. اوایل زندگی مان، یادم نیست هفته اول یا ماه اول به من گفتند: «من کاری به کار تو ندارم به هر صورت که میل داری لباس بخر و بپوش اما آنچه از تو میخواهم این است که واجبات را انجام بدهی و محرمات را ترک بکنی، یعنی گناه نکنی.»
منبع: کتاب پابهپای آفتاب صفحه ۵۳
خودتان را نگیرید و تکبر نکنید
همسر امام خمینی (ره) : حضرت امام به من و خانواده شان تذکر می دادند. مواظب اخلاق و سیره خود باشید. خودتان را نگیرید و تکبر نکنید. از این رو هیچ کدام از افراد خانواده حتی خود من که همسر ایشان هستم، روی اعتبار احترام ایشان تکبر نمی کنند. اصلاً یادم نمیآید که این مسئله مطرح بوده باشد که ما خانواده امام هستیم و یا این که پیش آمده باشد که دخترانم خودشان را بگیرند.
منبع: کتاب پابهپای آفتاب صفحه ۵۸
ثواب تمام عباداتم را با شما عوض میکنم!
فریده، دختر امام تعریف میکرد: امام خمینی (ره) به دختر من که از شیطنت بچه خود گله میکرد میگفتند: «من حاضرم ثوابی را که تو از تحمل شیطنت حسین میبری با ثواب تمام عبادات خودم عوض کنم.»
منبع: کتاب پابهپای آفتاب، صفحه ۱۴۹
آدمی که درس میخونه محترمه!
فریده دختر دوم امام تعریف میکرد: یادم میآید امتحان داشتم. خونه خانم مهمون بود و حسابی شلوغ. وسایلم رو برداشتم و رفتم اتاق آقا. بهشون گفتم چون اتاق شما خلوتتره، میخوام اینجا درس بخونم. بعد از یه مدت کوتاه دیدم با یه سینی چای وارد شدند. با ناراحتی از جایم بلند شدم و گفتم: «آقا! چرا زحمت کشیدید؟» آقا خندیدند و گفتند: «آدمی که درس میخونه محترمه.» یادمه هر کسی که تو اون مدت به اتاقشون میومد، میگفتند: «ساکت باشید، فریده داره درس میخونه.» این رفتار حضرت امام واقعاً نشون میداد چقدر برای تحصیل ما ارزش قائل بودند.
منبع: کتاب پابهپای آفتاب، صفحه ۱۳۹
مستحبات را در خلوت انجام دهید
فریده دختر دوم امام تعریف میکرد: حضرت امام همیشه می فرمودند: سعی کنید مستحبات را به دور از چشم مردم و در خلوت انجام دهید تا مبادا خدای نکرده ریایی در آن داخل شود.
به همین دلیل حاج آقا مصطفی همیشه مستحباتش را در اتاق دربسته ی خود انجام می داد، ولی گاهی می شنیدیم که کارگر منزل یا خانمش میگفت که مثلاً نیمه های شب چراغ اتاق ایشان روشن بود و عبادت میکرد یا از پیشانی پینه بسته ی ایشان متوجه میشدیم که سجده های طولانی دارند.
منبع: کتاب پابهپای آفتاب صفحه ۱۵۹
اوج محبت امام به دختر شهید مفقودالاثر
به نقل از حجهالاسلام رحیمیان روزی فرزند شهید مفقودالاثری را برای ملاقات نزد امام آورده بودند. چون تنها در حیاط ایستاده بود، احساس غربت کرده و صدای گریهاش بلند شد. امام داخل حیاط را نگاه کردند و با لحن خشنی فرمودند یه بچهای دارد گریه میکند(خیلی ناراحت بودند) چرا این بچه اینجاست؟ چرا گریه میکند؟ قضیه عرض شد. فرمودند: همین الان بیاوریدش داخل.
بچه را آوردیم. آثار ناراحتی در چهره امام از دیدن این دختر بچه کاملا مشهود بود، آقا دو دستشان را دراز کرده او را در آغوش گرفته و بهسینه چسبانید. و بعد روی زانوی خود نشانیدند و صورت خودشان را بهصورت او گذارده و با او صحبت کردند. طوریکه ما نشنیدیم چه میگویند. پس از لحظهای بچه در آغوش امام لبخند زد و امام گردنبندی بهگردنش انداخت و با کمال خوشحالی اتاق امام را ترک کرد.
منبع: در سایه آفتاب، ص۱۴۹
کفشهای وصلهدار
کودکی در جماران متوجه کفشهای کهنه امام شد و پرسید: چرا کفش نو نمیپوشید؟ امام پاسخ دادند: «بچههای زیادی هستند که کفش ندارند. تا وقتی من میتوانم با همین زندگی کنم، پول کفش نو را به آنها میدهم.» در همان سالها، امام دستور دادند تمام هدایای شخصیشان به کودکان بیبضاعت داده شود.
از فصلنامه تخصصی خاطرات امام شماره ۲۲، صفحه ۳۴
فریده، دختر دوم امام خمینی (ره) درباره پدر میگفت: ایشان آن قدر به خدا متکی بودند که انسان احساس میکرد خدا را میبینند. توصیه ی دیگری که امام همیشه به ما میکردند این بود که :
حسابتان را با خدا صاف کنید و به مردم کاری نداشته باشید. بعضی از مردم [آنها که مغرض هستند [بد میگویند ولی شما همیشه کارتان را با خدا اصلاح کنید. از خدا بترسید و به بنده های او کاری نداشته باشید.
منبع: کتاب پابهپای آفتاب صفحه ۱۶۹
پیام شما به ما