این چه استحالت است؟ او از اهل علم است و از اهل فضل و ما هم از اهل فضل و علم. بلکه او بر ما فضل دارد که ما از اهل دنیاییم و او را هیچ دنیاوی نیست. پس از ما شریفتر و بهتر باشد. ما را ترک دنیا میباید کردن تا همچو او شویم ...

قصه دختر سعید مسیّب قصه سعید مسیّب که او را مسند تدریس بود در بغداد. او را دختری بود که صفت لطف و جمال او به امیرالمومنین رسید، چه حیلهها و توسلها کرد غیر ستم و ظلم، که آن دختر را در نکاح خود آرد؛ البته میسر نشد. فقیهی بود در درس او را از همه مُقِّلحالتر، و در صف نَعّالتر. او را مادری بود درویش. آن بزرگ را نظر بر او افتاد، چون درس خلوت شد، او را پیش خواند. احوال او بپرسید و او را گفت که« دختر تو را دهم و نایب من باشی.» او این قصه با مادر حکایت کرد. مادرش ترسید که این، از تکرار شب و تحصیل روز بینوایی، دیوانه شد. -ای فرزند، به خواب دیدی یا خیال است تو را؟ مرا مال نی که تو را معالجه کنم. گفت: « ای مادر، نه خواب است و نه خیال و نه علت خستگی. حقیقت دیدم دی .» مادر بتر میشد و با زنان محله مشورت میکرد که« این پسر سرما را به باد دهد. شماش بترسانید تا از این خیال باز نگوید و اگر بشنود جایی، بر جنون او گواهی دهند .» روز دوم که باز به درس رفت، باز بخواندش. چندان مبالغه کرد از آن بیش. و این دانشمند طالب علم چشم میمالد، میگوید که« عجب! مبادا که خیال باشد یا خواب؟ چنان که مادرم و آن جماعت زنان به اتفاق میگویند که تو از بسیاری اندیشه و سودا، عقل یاوه کردی، مالیخولیا بر تو غالب شد.» باز مینگرد مدرسه را و خویشتن را و مدرس را میگوید «نه والله! خیال نیست و هیچ مالیخولیا نیست و خواب و جنون نیست. » باز به خانه رفت و حکایت کرد. ایشان گفتند که« سخت سودا متمکن است این سر خود را و از آن ما را به باد دهد ». علیالجمله، هر چند که با ایشان مبالغه میکرد ایشان منکرتر میشدند؛ چندان که وقت زفاف نزدیک شد و خلعت پوشیده در خانه آمد و اوش سیم و زر داد. مادر در گمان افتاد و هنوز گمانها میبرد. شب دختر را آوردند و زنان همسایه و مادر به تعجب مینگرند و قومیاز زنان که میشناختند پیش دختر رفتند و استحالتی مینمودند که« ای خدا، آخر این چگونه بود؟ » دختر بر ایشان بانگ زد که« این چه استحالت است؟ او از اهل علم است و از اهل فضل و ما هم از اهل فضل و علم. بلکه او بر ما فضل دارد که ما از اهل دنیاییم و او را هیچ دنیاوی نیست. پس از ما شریفتر و بهتر باشد. ما را ترک دنیا میباید کردن تا همچو او شویم .» مقالات شمس تبریزی – انتشارات خوارزمی – تصحیح و تعلیق محمدعلیموّحد تنظیم:بخش ادبیات تبیان