یکی از مهم ترین وظایف خطبا و رهبران مذهبی در این عصر، رهبری و هدايت نسل جوان است،امام صادق فرمودند علیکم بالشباب :بر شما باد بر جوانان

سه‌شنبه ۲۱ مهر ۱۳۸۸ - ۰۰:۰۰
منبر و خطابه در دنیای امروز 2
اينگونه منبر برويم خطبا و اهل منبر از آن جهت که سخنگوي اسلام و هاديان اجتماع و پيشروان قافله انسانيت هستند نقش قشر روشنفکر اسلامي را در دست دارند، از اين رو بايد داراي شرايطي باشند تا بتوانند وظيفه مهم و حياتي خود را ايفا کنند: 1. خطبا و رهبران ديني جامعه بايد از رشد اسلامي برخوردار باشند . رشد يعني شناخت سرمايه ها و درک سود و زيان و قدرت بهره برداري از امکانات و جلب سود و دفع زيان. خطيب رشيد کسي است که امکانات و سرمايه هاي خود، دردهاي و کمبودهاي خود و موانع کار خود را تشخيص دهد و راه چاره آن دردها و رفع آن نيازها را بشناسد و نسبت به آنها دغدغه داشته باشد.مبلغين واقعي و مجامع واقعي آن مبلغين و مجامعي هستند که مظهر رشد اسلامي باشند، بيدار کننده باشند، دردها و نيازها را درک کنند، راه چاره آن دردها و رفع آن نيازها را نشان دهند. رشد انواعي دارد از جمله: رشد مالي، رشد خانوادگي، رشد اخلاقي، رشد اجتماعي، رشد سياسي، رشد ديني و اسلامي. رشد اسلامي متضمن رشد اخلاقي و رشد اجتماعي و رشد سياسي هم هست، زيرا در اسلام هم اخلاق است و هم مسئوليت اجتماعي و هم مسئوليت سياسي و هم مسئوليت رهبري معنوي، دليل توجه به ابعاد مختلفرا مي توان از آيه تفه مي توان استنباط کرد، اين است که اولاً در خود دين متفقه باشيم، اسلام شناس باشيم؛ مکتب اسلام را از نظر معارف الهي، از نظر اصول اخلاقي و تربيتي، از نظر احکام، از نظر فلسفه احکام و فلسفه اجتماعي اسلام را بشناسيم. هدفهاي اسلام و وسايلي که براي وصول به هدفها ازائه داده بشناسد. دخلها و تحريفات و بدعتها را از سنتها تشخيص دهد. درجه اهميت هدفها و وسايل را باز شناسد سود و زيان هاي اسلامي بشناسد(همانطور که امام حسين(ع) به موقع شناخت و با خون خود آن را ياري کرد) بعلاوه لياقت نگهداري و جلب مصالح و دفع مضار اسلام را داشته و ارزيابي هاي صحيحي از اسلام ارائه دهد. و مانند کساني نباشند که به خاطر نمردن در بلادکفر از تبليغ هزارها بت پرست ژاپني چشم پوشيد چون ممکن است در بلادکفر بميرم اين از بي رشدي و عدم ارزيابي صحيح است. حساسيت ها خطبا و مبلغين بايد از درک بالاي دين و مردم برخوردار باشد و مسائل جزئي و فرعي فقهي و اختلافات مذهبي را محور قرار نداد. اين حساسيت هاي کاذب ولي ماهرانه موجب ترک اصول و غفلت از مهمات دين مي شود. 2. داشتن علم و اطلاع کامل‏ از خود دين، يعني بايد علم و اطلاعش به مباني دين کافي باشد، بايد اسلام را کاملا بشناسد، به روح تعليمات اسلامي آگاه باشد، ظاهر اسلام و باطن اسلام، پوسته اسلام و هسته اسلام، همه را در حد خود و جاي خود بشناسد تا بفهمد مصلحت دين يعني چه؟ روحانيت ما خيال مي کند مسئوليتش فقط ابلاغ چند مسأله فرعي است، آن هم مسائلي که هزارها بار زير و رو شده و فقط به شکل سنتي و نکرار مکرر است و حال آنکه مسئوليت اصلي اش ايجاد رشد و لياقت و اعطاي شناخت اسلام و فرهنگ اسلامي و سرمايه هاي اسلامي و تاريخ اسلام و معرفي مکتب اسلام به صورت يک مکتب و يک ايدئولوژي و جهانبيني اسلام است. از اين رو خطابه بايد معرّف فلسفه و راه و روش اسلام در مقابل مکتب ها و روش هاي اخلاقي و اقتصادي و سياسي جهان باشد. و بيش از هر زمان ديگري داراي منطق قوي داشته باشد بنابراين اين وظيفه خطير و بزرگ از طرفي استعداد عقلي و طبيعي مي خواهد و از طرفي سرمايه و ذخيره علمي. 3. کسب علم و اطلاع از اوضاع جهان و جريانهاي اجتماعي به عبارت ديگر تنها دانستن و شناختن دين براي‏ مصلحت‏گوئي کافي نيست، جامعه را بايد بشناسد، به اوضاع دنيا بايد آگاه‏ باشد، بايد بفهمد که در دنيا چه مي‏گذرد و امروز مصلحت جامعه اسلامي در برابر جريانهاي موجود دنيا چه اقتضا مي‏کند، و مردم را به آن جريانها و مصالح واقعي آنها آگاه بکند. جريانهايي در نقاط دوردست جامعه اسلامي واقع مي‏شود و مردم بيخبرند و نمي‏دانند چه گذشته است، خطيب بايد آنها را به مردم بگويد. خلاصه‏ کلام، اوضاع خارجي و داخلي دوردست را به مردم بگويد. 4. خودش اهل تقوا باشد .خطيب از آن نظر که واعظ است و مي خواهد مردم را متذکر کند و خضوع و خشوعي در قلب ها ايجاد کند و قساوت ها را از بين ببرد، لازم است که خودش اهل عمل و تقوا، صدق و اخلاص باشد. 5. خلوص در نيت داشته باشد. در باب‏ اخلاص هم دو مطلب مورد احتياج روز ما است: يکي اينکه منبر، کرسي دلالي براي شخصيتها قرار نگيرد، ديگر اينکه بايد با نقاط ضعف جامعه مبارزه کرد و نه آنکه از آن نقاط ضعف بهره برداري و آن نقاط را تقويت نمايد. و يا هميشه نقاط ضعف کساني را که مخاطب او نيستند براي دلخوشي مستمعين بگويد. چقدر فرق است بين اينکه انسان حقيقت تلخ را به جامعه بگويد و يا اينکه هر چه دل جامعه مي خواهد به آنها بگويد. 6. بايد «شامّه تيز» داشته باشند، حوادث آينده را خوب پيش بيني کنند و از حال در فکر استقبال باشند. 7. به معني واقعي روانشناس و جامعه شناس باشند و بدانند که شناختن جامعه از هر عملي ديگر مهمتر است و آدمي با حفظ کردن جُنگ مرحوم والد و نوشتن چند منبر خطيب نمي شود. 8. خطيب بايد به هضم شدن و جذب شدن سخن توجه داشته باشد. اين شرط معني اش اين است که بيان هر مطلب بايد متناسب باشد با وضع حاضر و مخصوص جامعه، مانند غذايي باشد که به مريض مي دهند. رسول اکرم مي‏فرمايد: «انا معاشر الانبياء امرنا ان نکلم الناس علي قدر عقولهم» 9. جريان ساز ي مثبت داشته باشد. خطيب گذشته از جنبه موعظه، بايد جنبه اگاه کننده و تحريک هم داشته باشد چنانکه خود قرآن در کنار وعظ از قيام نيز سخن مي گويد:«قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا..» مثل خطابه هاي سيد جمال الدين اسدآبادي. 10. تبليغات ديني نبايد جنبه شخصي داشته باشد، يعني به صورت دلالي براي اشخاص و يا اِعمال غرض براي اشخاص ديگر در آيد، و نبايد آنقدر کلي و دور از روح زمان باشد که حتي تصور انطباق با وضع حاضر هم در اذهان پيدا نشود. 11. خطبا رابط ميان دستگاه روحانيت و مردم بايد باشند چون بيشتر با مردم سر وکار دارند و روبرو مي شوند و بيشتر به حوايج جامعه پي مي برند و بهتر مي توانند درک کنند. 12. هم انذار داشته باشد و هم تبشير معني هادي قوم بودن اين نيست که ما تنها حالت منع و توقف به خود گرفته‏ايم، به هر کاري که مي‏رسيم مي‏گوئيم‏ اين را نکن، آن را نکن، و مردم را گرفتار کرده‏ايم، يک جا هم بايد مردم را تشويق کرد و به حرکت آورد. يکي از سرمايه هاي ما جوانان و کودکان ماست. اين سرمايه ها را بايد حفظ و نگهداري کنيم. ولي برخي مبلغين، جوانان را به بهانه هاي مختلف طرد ميکنند و به دامن دشمن مي اندازند. 13. به نسل جوان توجه کند يکي از مهم ترين وظايف خطبا و رهبران مذهبي در اين عصر، رهبري و هدايت نسل جوان است،امام صادق فرمودند عليکم بالشباب :بر شما باد بر جوانان اين رهبري و هدايت از لحاظ تاکتيک و کيفيت‏ عمل در زمانهاي متفاوت و در مورد اشخاص متفاوت، فرق مي‏کند و ما بايد اين خيال را از کله خود بيرون کنيم که نسل جديد را با همان روش قديم رهبري کنيم. نسل جوان ما مزايائي دارد و عيبهائي. زيرا اين نسل يک نوع ادراکات و احساساتي دارد که درگذشته نبود و از اين جهت بايد به او حق داد. در عين‏ حال يک انحرافات فکري و اخلاقي دارد و بايد آنها را چاره کرد. چاره‏ کردن اين انحرافات بدون در نظر گرفتن مزايا يعني ادراکات و احساسات و آرمانهاي عالي که دارد و بدون احترام گذاشتن به اين ادراکات‏ و احساسات ميسر نيست. بايد به اين جهات احترام گذاشت. رو در بايستي‏ ندارد. در نسل گذشته فکرها اين اندازه باز نبود، اين احساسات با اين‏ آرمانهاي عالي نبود. بايد به اين آرمانها احترام گذاشت. اسلام به اين‏ امور احترام گذاشته است. اگر ما بخواهيم به اين امور بي‏اعتنا باشيم‏ محال است که بتوانيم جلوي انحرافهاي فکري و اخلاقي نسل آينده را بگيريم. فکر اساسي به اينست که اول ما درد اين نسل را بشناسيم، درد عقلي و فکري، دردي که نشانه بيداري است يعني آن چيزي را که احساس مي‏کند و نسل‏ گذشته احساس نمي‏کرد اصل کلي است که نسل جوان افکار و ادراکات و احساساتي دارد و انحرافهائي. تا به دردش يعني به افکار و ادراکات و احساساتش رسيدگي نشود نمي‏شود جلو انحرافاتش را گرفت. بنابراين در رهبري نسل جوان، بيش از هر چيز دو کار بايد انجام شود : يکي بايد درد اين نسل را شناخت و آنگاه در فکر درمان و چاره شد. بدون شناختن درد اين نسل هرگونه اقدامي بي‏مورد است. ديگر اينکه نسل کهن بايد اول خود را اصلاح کند. نسل کهن از بزرگترين گناه خود بايد توبه کند و آن مهجور قرار دادن قرآن است. همه بايد به قرآن بازگرديم و قرآن را پيشاپيش خود قرار دهيم و در زير سايه قرآن به سوي سعادت و کمال حرکت‏ کنيم. نوشته سيد مهدي موسوي گروه حوزه علميه منابع: مرتضي مطهري، ده گفتار، تهران، صدرا، 1385. ....................، ياداشت ها، ج3، ص324- 358. ....................، ياداشت ها، ج4، ص468- 482.

پربازدیدها

پربحث‌ها