دوست داشته باشید یا نه، زندگی روزمره کارخانه تصمیم گیریست. برای دورهمی آخر هفته چه لباسی بپوشید، شغل جدیدتان را انتخاب کنید، به بحثی که چند شب پیش با همسرتان داشتید برگردید یا برای شام چه چیزی آماده کنید.
برخی تصمیمات بزرگتر و برخی کوچکتر هستند، اما انتخاب کردن همیشه بخشی از اداره زندگی شماست. اما از آنجا که تصمیمات پیامدهایی دارند، تصمیمگیری اغلب میتواند چالش برانگیز باشد. برای برخی، حتی تصمیمات جزئی هم میتوانند سخت به نظر برسند. اگر تصمیمگیری برایتان دشوار است، در ادامه به چند مانع اصلی و اساسی در تصمیمگیری اشاره کرده و بعد درباره راهحل آنها از نظر نشریه psychology today را بررسی میکنیم.
شما خودانتقادگر یا کمال گرا هستید
اگر تمایل به انتقاد از خود دارید، همیشه به خاطر برخی «اشتباهات» به خودتان سخت میگیرید، یا بدتر از آن کمالگرا هستید، یعنی در همه چیز نیاز دارید تا به بهترین شکل ظاهر شوید، هر تصمیمی از خرید لباس و آماده کردن شام گرفته تا فرستادن رزومه برای یک موقعیت شغلی جدید یا گفتگو با همسرتان درباره یک موضوع جدی به همان اندازه مهم احساس میشوند. ذهن شما چک لیستی از معیارهایی را که تصمیم شما باید برآورده کند ورق میزند: آیا این چیزی است که من واقعاً میخواهم؟ آیا من بیش از حد واکنش نشان میدهم؟ آیا اکنون زمان مناسبی است؟ دیگران چه فکری میکنند؟ عواقب این موضوع این است که شما به مرور وسواس پیدا میکنید؛ بنابراین آنلاین میشوید و تصاویر لباسهای موجود در وبسایت فروشگاه را صدبار بالا و پایین میکنید، فهرستهای بیپایان از خوبیها و بدیهای موقعیت شغلی جدید درست میکنید، دهها دستور غذا را جستجو میکنید، و چندین بار متنی را با هوش مصنوعی رفت و برگشت میدهید تا جملهای کامل بنویسید که بدون ایجاد رنجش به همسرتان بگویید چه احساسی دارید. مغز شما به شما میگوید که تنها راه حل این مشکل این است که برای درست کردن آن بیشتر تلاش کنید؛ اطلاعات بیشتری دریافت کنید تا مرتکب اشتباه نشوید. اما مشکل واقعی این نیست که چه بپوشید یا چه بگویید، بلکه این است که ذهن خودانتقادگر یا کمال گرا شما را تحت فشار قرار داده است تا هر تصمیمی هرچند کوچک و درست را بگیرید. زمان آن است که مغز منطقی خود را روشن کنید. متوجه باشید که هر تصمیمی وزن یکسانی ندارد. منطقی نیست برای تصمیم درباره شام همانقدر وقت بگذارید که برای انتخاب یک شغل جدید. در مرحله بعد، اقدام ملموسی برای حرکت رو به جلو انجام دهید. مثلا با فردی که در شغل احتمالی کار میکند در مورد تجربه خود صحبت کنید. آنچه را که میخواهید به همسرتان بگویید، و اگر او حالت تدافعی به خود گرفت، عقب نشینی کنید، اما بعداً برای پاک کردن و شفاف سازی دوباره پیشقدم شوید. سعی کنید یک قدم هر چند کوچک رو به جلو بردارید و خواهید دید در گامهای بعدی آسودهتر خواهید بود.
ترس از پشیمانی
شما نگران این هستید که در آینده از تصمیمتان پشیمان شوید. شاید فکر کنید اگر با شریک زندگیتان درباره مشکلی که بین خود احساس میکنید صحبت کنید، اوضاع بدتر میشود و حتی به جدایی برسد. نتیجه این نگرانیها این است مدام روی بدترین سناریوها تمرکز میکنید و همین تمرکز روی بدترین حالتها باعث میشود به تصمیمتان شک کنید. راهحل این است که بپذیرید نمیتوانید آینده را پیشبینی یا کنترل کنید. گذشته هم همیشه با توجه به حال بازبینی میشود. اگر بعد از دو سال از تصمیمتان راضی باشید، خوشحالید و مدام میگویید چرا آن را زودتر نگرفتید، و اگر ناراضی باشید، حسرت میخورید و میگویید ای کاش در موقعیت قبلی مانده بودید. در واقع بهترین کاری که میتوانید انجام دهید این است که همین حالا بهترین تصمیم ممکن را بگیرید و مشکلات آینده را وقتی پیش آمدند حل کنید.
نگرانی از قضاوت شدن
شما نگران این هستید که دیگران تصمیمات شما را قضاوت کنند. افرادی را دیدهام که نمیتوانند تصمیم بگیرند، چون از اینکه دیگران انتخابهایشان را نپسندند، میترسند. این ترس معمولا از دوران کودکی میآید، وقتی فکر میکردیم باید همه را خوشحال کنیم تا خودمان خوشحال باشیم. این طرز فکر قابل درک است، اما جوابگو نیست. شما نمیتوانید نظر همه را در نظر بگیرید، چون باعث میشود فلج شوید و نتوانید حرکت کنید. طبیعی است که نظر نزدیکانتان برایتان مهم باشد و بخواهید تصمیماتتان را برایشان توضیح دهید، اما لزومی ندارد همه با شما موافق باشند. نگرانی از اینکه باید برای دیگران توضیح بدهید، شما را از خواستههای واقعیتان دور میکند. در نهایت، شما زندگی خودتان را میسازید، نه زندگی دیگران را.
عامل اصلی اضطراب است
بلاتکلیفی راهحل مناسبی برای رسیدن به نتیجه مطلوب نیست، چه بخواهید برنامهتان را طبق خواستهتان پیش ببرید، چه از پشیمانی در آینده جلوگیری کنید یا همه را راضی نگه دارید. بهترین کار این است که در لحظه، بهترین تصمیم ممکن را بگیرید و منتظر نتیجه باشید. اگر خوب پیش رفت، عالی است. اگر نه، به این معنی نیست که اشتباه کردهاید، بلکه فقط با یک چالش جدید روبهرو شدهاید و احتمالا یاد گرفتهاید که چه کاری نباید انجام دهید. هر مشکل و تصمیم را جداگانه بررسی کنید. نکته اصلی این است که اضطراب را به عنوان یک محرک بشناسید، از آن فاصله بگیرید و بدانید که مغز مضطرب شما در حال کنترل شماست. این مغز باعث میشود وسواس پیدا کنید و مثل یک بچه کوچک فکر کنید. از کاری که اضطراب به شما دیکته میکند، دست بکشید. به جای اینکه افکار شما را کنترل کنند، شما افکارتان را کنترل کنید. قاطع بودن یعنی اجازه ندهید اضطراب بر زندگیتان مسلط شود. بدانید که هیچ اشتباهی به آن شکلی که فکر میکنید وجود ندارد. روی بهترین تصمیم در لحظه تمرکز کنید. همه تصمیمات به یک اندازه مهم نیستند، و فقط میتوانید همین لحظه را کنترل کنید.



