تجاوز و حملات بدون وقفه رژیم اسرائیل به فلسطین از ۷ اکتبر تا امروز(۱۸ نوامبر) حمایت گسترده دولت‌های غرب را از صهیونیست‌ها به همراه داشته است، حمایتی که حتی درخواست‌های نسل کشی برای از بین بردن نسل مردم فلسطین در آن کاملا مشهود است.

برزویه صدری
شنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۲ - ۰۰:۰۰
چگونه جنگ اسرائیل علیه غزه نفرت غرب از فلسطینیان را آشکار کرد

در واقع، حتی برخی از صداهایی که با فلسطینی‌ها همدردی می‌کنند، حمله به اشغالگران اسرائیلی در ۷ اکتبر را محکوم کردند. آن‌ها برای برای حمایت از این رژیم ادعاهای عجیب و غریبی در مورد سر بریدن نوزادان و تجاوز جنسی مطرح کردند که البته کمی بعد خود انتشار کنندگان مانند سی‌ان‌ان، لس آنجلس تایمز و... ادعای خود را پس گرفتند. این نفرت متعصبانه دولت‌های غربی از مردم فلسطینی و ستایش آن‌ها از رژیم اسرائیل، اکثر اعراب و حتی آن‌هایی که قبلاً غرب را دشمن اصلی مردم فلسطین می‌دانستند را شوکه کرده است. در طول چهار دهه گذشته، این تصور غلط از سوی روشنفکران، بازرگانان و نخبگان سیاسی اعراب لیبرال و طرفدار غرب وجود داشته است که لیبرال‌های غربی و حتی برخی از محافظه‌کاران دیدگاه خصمانه خود را نسبت به مردم فلسطین تا حدی تعدیل کردند. اما تحقیقات گسترده نشان می‌دهد که این تغییر نگرش و تعدیل نگاه خصمانه غرب نسبت به مردم فلسطین به معنای مشروع دانستن حق مقاومت در برابر استعمارگران سادیست نیست. در واقع هر گونه همدردی که آن‌ها از غرب دریافت می‌کند همیشه یک چاشنی اصلی به همراه دارد و آن حمایت بی چون و چرای غرب از رژیم اسرائیل است.

حمایت از رژیم اسرائیل؛ سنت دیرینه غرب

تحقیرمعاصر مردم فلسطین توسط غرب یک سنت خدشه ناپذیر است که ریشه آن به قرن ۱۹ باز می‌گردد. در آن زمان، مردم بومی فلسطین در برابر پروتستان‌های متعصب آمریکایی، بریتانیایی و آلمانی که به دنبال ایجاد مستعمرات در فلسطین بودند، مقاومت کردند. هم زمان بریتانیایی‌ هم به دنبال اجرای پروژه جذب یهودیان اروپایی به مذهب پروتستانتیسم و اعزام آن‌ها به فلسطین برای حمایت از حرکت استعماری آن سال‌ها بودند. اما از آنجایی که این پروژه به موفقیت محدودی دست یافت، منجر به ظهور صهیونیسم یهودی شد. در ادامه همین جریان و در مبارزه با مردم فلسطین، نفرت یهودیان صهیونیست نسبت به آن‌ها از اواخر قرن نوزدهم شکل گرفت که تا همین امروز هم ادامه دارد و می‌توان اینطور برداشت کرد که عنصر مورد تنفر صهیونیستها و غرب صرفا مردم فلسطین نیست، بلکه «مقاومت مردم فلسطین» است. اعلامیه بالفور بریتانیا و جامعه ملل، که تعهد بالفور را پس از جنگ جهانی اول پذیرفتند و طبق آن بنا شد تا یهودیان اروپایی به فلسطین منتقل شوند منجر به خشم و اعتراض مردم فلسطین شد. در واقع تحقیر نژادپرستانه اروپایی و آمریکایی نسبت به فلسطینی‌ها از نگرش سنتی استعماری سفیدپوستان نسبت به مردم غیرسفید پوست قبل از جنگ جهانی دوم ناشی می‌شد. پس از جنگ جهانی دوم و به بهانه هولوکاست(اتفاقی که طبق اسناد رسمی و شاهدان عینی هیچگاه اتفاق نیفتاد) همین مسیحیان اروپایی و متحدان یهودی صهیونیست آن‌ها، فلسطینیان را مجبور به تسلیم سرزمین خود به صهیونیست‌های متجاوز کردند تا بهای جنایات اروپای مسیحی را اعراب مسلمان بپردازند. پس از اخراج اکثریت مردم توسط صهیونیست‌ها در سال ۱۹۴۸، تنها مسئله‌ای که در سطح بین‌المللی و قطعنامه‌های سازمان ملل از آن صحبت می‌شد «مشکل پناهندگان عرب» بود و مسائلی مثل غصب سرزمین، اخراج اجباری از کشور مادری آن‌ها هیچ حرفی زده نشد و به خاطرات پیوست.

همدردی دوسوگرا

به نظر می‌رسد که وضعیت مردم فلسطین در دهه‌های بعد تغییر کرد و یک پویایی جدید در مفاهیم ثابتی که معمولاً مشخصه مردم فلسطین در ایالات متحده و اروپا بود، رخنه کرده است. مفسران و سیاست‌گذاران از سراسر طیف سیاسی غرب شروع به بیان دیدگاه‌هایی در مورد فلسطینی‌هایی کردند که قبلاً بیان نشده بود. دلیل این تغییر نگرش در مورد فلسطینی‌ها در غرب بازنگری آن‌ها در اصول اخلاقی خود نبود. بلکه بیشتر از تحولات اواسط دهه ۱۹۶۰ به بعد الهام گرفته شد که مردم فلسطین را در صحنه سیاست جهانی مطرح کرد. در آن سال‌ها وقایعی مانند ظهور جنبش چریکی و مبارز فلسطین در مقابل رژیم اشغالگر قدس، به دنبال آن حمله وحشیانه اسرائیل به لبنان در سال ۱۹۸۲ و کشتارهای متعاقب آن، و اولین قیام فلسطینیان یا انتفاضه اول در سالهای ۱۹۸۷-۱۹۹۳، به وقوع پیوست. با توجه به عملیات ضد استعماری چریکی فلسطین بین سال‌های ۱۹۶۸ و ۱۹۸۱، آن‌ها در غرب به ‌عنوان تروریست‌های وحشی یا در واقع به عنوان «حیوان» محکوم میشوند چرا که به اسرائیل صلح‌جو حمله می‌کنند، دیدگاه استعماری غرب نسبت به مرد فلسطین به شکل امروزی از همان دهه آغاز شد، همین مطلب مشخص می‌کند که نفرت غرب از فلسطین در کلمه «مقاومت» خلاصه می‌شود. بعد از قتل عام صبرا و شتیلا در سپتامبر ۱۹۸۲ که با انتشار گسترده تصاویر غیرنظامیان سلاخی شده فلسطینی بر روی جلد مجلات همراه بود، مفسران سیاسی غربی طیف وسیعی از دیدگاه‌های خود را نسبت به فلسطینی‌ها مطرح کردند، از دیدگاه‌های منتقد و خصمانه تا منتقد و دوستانه. در حالی که به نظر می‌رسید سطوح مختلف خصومت و دوستی منعکس کننده تفاوت‌های اساسی در نظرات آن‌ها است، اما فرضیات اساسی آن‌ها یکسان بود. برای مثال، منتقدی متخاصم مانند جرج ویل؛ مفسر سیاسی محافظه‌کار آمریکایی، با دولت و خودمختاری فلسطین مخالف بود و به شدت از آنچه به‌عنوان منافع اسرائیل می‌دانست دفاع می‌کرد. با این حال، ویل توانست پس از قتل عام برخی از سخنان همدردی با فلسطینی‌ها را به زبان بیاورد: «فلسطینی‌ها اکنون بابی یار، لیدیس خود را دارند(اشاره‌ای به جنایت نازی‌ها در کی‌یف اوکراین)، کشتار بیروت جبر اخلاقی خاورمیانه را تغییر داده و تقارن جدیدی از رنج و مصیبت ایجاد کرده است. پس از اولین قیام فلسطینی‌ها(انتفاضه اول  که عمدتاً غیرمسلحانه بود، مفسران غربی دیدگاهی دو گانه داشتند، از یک سو به مردم غیرمسلحی که با استعمار می‌جنگیدند، ابراز همدردی می‌کردند، از طرف دیگر وقتی سربازان استعماری اسرائیل به خطر می‌افتادند، مردم فلسطین را محکوم می‌کردند. آنتونی لوئیس، که در آن زمان ستون نویس لیبرال نیویورک تایمز بود، انتهای دیگر طیف جریان اصلی را از ویل اشغال کرد. او در طول انتفاضه از حقوق فلسطینیان حمایت شایسته ای کرد. با وجود به رسمیت شناختن برخی از حقوق مردم فلسطین، لوئیس در سال ۱۹۹۰ از یاسر عرفات خواست تا حمله چریکی تلافی جویانه توسط جبهه آزادیبخش فلسطین به سواحل اسرائیل در نزدیکی تل آویو را محکوم کند، حمله‌ای که هیچ تلفاتی برای صهیونیست‌ها نداشت. با این حال، لوئیس پس از قتل عام هفت کارگر فلسطینی در ایستگاه اتوبوسی در ریشون لزیون توسط یک مرد مسلح اسرائیلی چند روز قبل آن حمله و کشتار ۱۹ فلسطینی دیگر در همان زمان، چنین خواسته ای از اسحاق شامیر، نخست وزیر وقت اسرائیل مطرح نکرد. تنها تفاوت قابل تشخیص بین دیدگاه‌های لوئیس و حامیان غیور اسرائیل مربوط به مسئله اجتناب‌ناپذیر قربانی شدن واقعی مردم فلسطین است. لوئیس از فلسطینی‌ها تا جایی حمایت می‌کرد که فلسطینی‌ها قربانیان منفعل فیزیکی و هدف خشونت اسرائیل بودند. اما حمایت او هیچوقت از این حد فراتر نرفت. فلسطینی‌هایی که نقش سوژه‌ای فعال را بر عهده می‌گرفتند، با محکومیت‌هایی مواجه می‌شدند. به همین دلیل است که وقتی فلسطینی‌ها در آن زمان یا امروز مقاومت می‌کنند، به آن‌ها برچسب «وحشی» و «شرور» داده می‌شود. بنابراین سیر نگرش غرب نسبت به مردم فلسطین را پس از سال ۱۹۴۸ می‌توان اینگونه تقسیم بندی کرد: تحقیر و اخراج کامل در دوره ۱۹۴۸-۱۹۶۸، حرکت به سمت محکومیت و خصومت شدید در دوره ۱۹۶۸-۱۹۸۱، ابراز مقدار همدردی با مردم فلسطین. قربانیان قتل عام در دوره ۱۹۸۲-۱۹۸۷ و در نهایت همدردی و محکومیت دوسویه در دوره ۱۹۸۷-۱۹۹۳، و از آن دوره تا امروز هم دوگانه همدردی-محکومیت نگرش غالب شد.

نفرت متعصبانه

برای بسیاری از فلسطینی‌ها و اعراب، دوگانگی غرب نسبت به فلسطینی‌ها، هر چند در همدردی متواضعانه‌اش، تحولی امیدوارکننده به نظر می‌رسید. روشنفکران لیبرال فلسطینی، تجار و نخبگان سیاسی هیجان زده احساس می‌کردند که این دوگانگی به پیشبرد مبارزه فلسطین کمک می‌کند. اما مشکل این هیجان فلسطینی‌های لیبرال، درک نادرست ماهیت این دوگانگی غربی بود. آن‌ها نتوانستند درک کنند که اعتقادات اساسی حاکم بر برخورد با آن‌ها از نحوه ارتباطشان با یهودیان اروپایی ناشی می‌شود. این وضعیت یهودیان اروپایی در غرب است که بر نحوه نگرش غربی‌ها به یهودیان در رابطه با فلسطین و نحوه نگرش یهودیان اروپایی در جهان عرب، به ویژه توسط فلسطینیان، حاکم است. در حالی که در غرب، یهودیان اروپایی به عنوان پناهندگان فراری از دست نازی‌ها و وحشت متعاقب آن اروپای پس از هولوکاست، بازماندگان جنگ نابودی و قربانیان تعهدات بریتانیا در قبال اعراب به تصویر کشیده می شوند، فلسطینیان یهودیان اروپایی را از تجربیات مستقیم خود می‌بینند. برای فلسطینیان، یهودیان اروپایی نه به عنوان پناهنده، بلکه به عنوان مهاجمانی که تنها هدفشان تصاحب فلسطین به هر وسیله ممکن برای تحقق خواسته‌های استعماری صهیونیست‌ها بود و نیم قرن قبل از به قدرت رسیدن هیتلر آغاز شد، شناخته می‌شوند. به همین دلیل است که فلسطینیان یهودیان اروپایی را نه به عنوان پناهندگان درمانده، بلکه به عنوان استعمارگران مسلحی که مرتکب قتل عام می شوند، نگاه می‌کنند. بنابراین می‌توان گفت مقاومت مردم فلسطین در غرب چه صلح‌آمیز یا خشونت‌آمیز به‌عنوان بخشی از کارزار «یهودستیزی» علیه پناهندگان یهودی توضیح داده می‌شود، در صورتی که اینطور نیست و مردم فلسطین «صهیون‌ستیز» هستند. در حالی که برخی از غربی‌ها ممکن است با فلسطینی‌ها به عنوان قربانیان ظلم و ستم اسرائیل همدردی کنند، اما با هیچ گونه مقاومتی‌ که بتواند در سرنگونی رژیم استعماری و نژادپرست اسرائیل موفق شود، نه تنها همدردی نمی‌کنند، بلکه آن را سرکوب هم می‌کنند. آخرین زمین لرزه‌ای که عملیات مقاومت فلسطین «طوفان الاقصی» به بار آورد، باعث شد تا غربی‌ها از همه طیف‌های سیاسی به موضع پیش فرض خود بازگردند، یعنی موضع محکومیت صریح مقاومت مردم فلسطین و حمایت از استعمارگران اروپایی آن‌ها به عنوان قربانیان این ماجرا، در واقع غرب چشم خود را از ظلمی که از سال ۱۹۴۸ و حتی پیش از آن آغاز شده می‌بندد و مردم فلسطین را متهم می‌کند، با توجه به این تاریخ، دلیل کمی وجود دارد که این نفرت غرب از مردم فلسطین، کسی را در جهان عرب شوکه کند. این تعصب از قرن نوزدهم ثابت بوده است. به نظر می‌رسد آن عرب‌هایی که شوکه شده‌اند، همدردی غرب با فلسطینی‌ها به عنوان قربانیان قتل‌عام را به‌عنوان حمایت از مقاومت و آزادی فلسطین اشتباه گرفته‌اند. با این حال، اکثر لیبرال‌های غربی که با مصائب فلسطینی‌ها به‌عنوان قربانیان ظلم و ستم اسرائیل همدردی می‌کنند، به ندرت از حق مردم فلسطین برای سرنگونی نظام استعماری نژادپرستانه‌ای که اسرائیل از سال ۱۹۴۸ تأسیس کرده، دفاع کرده‌اند. عده معدودی هم که از این حق دفاع می‌کنند، می‌خواهند فلسطینی‌ها نژادپرستی و ستم استعماری را با ابزارهای «مسالمت‌آمیز» سرنگون کنند - شاید با پرتاب گل به سمت تانک‌های اسرائیلی یا نوشتن نامه به سازمان ملل.  

برچسب‌ها

پربازدیدها

پربحث‌ها