درسوگ فاطمه"س"،همه آسمان گریست بنگربه چشم دل،که زمین وزمان گریست ای شیعه ی ملول ، بنال و بریز اشک درسالگرد فاطمه ، صاحب زمان گریست شبنم که اشک چشم گل وبرگهای اوست چشم نهان گشوده ببین،بوستان گریست در چشم های ابر ببین ، اشک حلقه زد نالید و اشک ریخته و بی امان گریست دل نیست آن دلی که نباشد،زغصه خون چشمان چشمه،پرشد از آب روان گریست دردعلی"ع" چگونه بگویم: نگفتنی است ازفرط درد و غم،به خدا استخوان گریست دلبستگان فاطمه،خون گریه می کنند چیزی مگو:مطالعه کن،داستان گریست ای کاروانیان محبت، فغان کنید ماتم کشیده ،زینب بی همزبان گریست روح القدس که رازحقیقت به سینه داشت همراه قدسیان و ملک ،درنهان گریست اندوه و حزن، راه گلو را، فشرد و گفت: کوتاه کن سخن،همه کهکشان گریست تاب و توان نمانده ، از این درد جانگداز گویم: قلم نوشت ،غزل ناتوان گریست ایام فاطمیه "فرائی" نگاه کن در ماذنه ، ز غصه و ماتم اذان گریست منبع: تبیان



