در تقویم سالانه ما روزهایی وجود دارد که به نام هایی آمیخته شده اند . بسیاری از این عنوان ها را نمی دانیم یا تنها برایمان یاد آور یک واقعه تاریخی یا یک شخصیت مهم است . اما در همین روزهای واپسین سال روزی وجود دارد که معنایی عمیق تر از عنوانش به همراه می آور
یک درخت بکاریم
در تقویم سالانه ما روزهایی وجود دارد که به نام هایی آمیخته شده اند . بسیاری از این عنوان ها را نمی دانیم یا تنها برایمان یاد آور یک واقعه تاریخی یا یک شخصیت مهم است . اما در همین روزهای واپسین سال روزی وجود دارد که معنایی عمیق تر از عنوانش به همراه می آورد . روز درختکاری...
امروز بعد از زمان ناهار ، وقتی پشت میز کارم نشسته بودم و در تقویمم روزهای باقی مانده سال را نگاه می کردم متوجه 15 اسفند شدم . و یادداشت کوچک زیر صفحه را نگاه کردم . جایی که نوشته بود روز درختکاری . این روز مرا به یاد سال ها پیش انداخت . زمانی که هنوز یک دختر کوچک بودم و صبح ها به مدرسه می رفتم . آن موقع دوران ابتداییم را می گذراندم . همیشه از روز 15 اسفند مرد های روستایی نهال های کوچک درختان را به کنار خیابان می آوردند و می فروختند . روستاییان خوب می دادند که این روزها زمان بسیار مناسبی برای کاشت نهال است. خوب یادم است . هر روز صبح تا شروع سال نو این مردها کارشان همان بود . زمانی که هوا مه آلود بود و اولین تابش های آفتاب بی جان اسفند ماه خیابان را گرم می کرد . نهال های صنوبر را به خاطر دارم . محلی های شهر ما به آن می گویند تبریزی .
همیشه کنار در مدرسه مان پر بود از نهال های تبریزی آماده فروش. چقدر آن سالها دلم می خواست یکی از آن نهال های کوچک را بخرم . به خیالم دلم می خواست نجاتشان دهم و در باغچه کوچکمان بکارمشان . دلم می خواست بزرگ شدنشان را ببینم و زمانی که شاخه هایشان قوت می گیرند کنارشان باشم . دلم برای آن نهال های کوچک می سوخت . همیشه فکر می کردم که حقشان را می خورند و شاید کسی به خاطر کوچکیشان آنها را دوست نداشته باشد . همیشه این تفکر "که بالاخره آن کوچولوها چی شدند" ذهنم را آشفته می کرد . و پدرم تنها به من می خندید . هر سال پدرم در این روزها چندین نهال می خرید و جاهای مختلفی می کاشت . برای او این یک سنت همیشگی بود . او که خود عاشق طبیعت و درختان است من را هم همیشه به این کار تشویق می کرد . خیلی کوچک بودم که یادم داد چطور باید یک نهال کوچک را کاشت . چطور باید از درخت پذیرایی کرد . دانه ها را چه موقعی باید پرورش داد . و اینها همه برای من کلاس علومی بود که تکرار شد و تکرار شد .
درختان همانند ما زنده اند و نفس می کشند . رشد می کنند و بزرگ می شوند . درد را حس می کند و از موسیقی لذت می برند . همه اینها توسط دانشمندان کشف شده است . این یعنی ما در حیاط خانه یمان یا حداقل در باغچه های کوچکی که جلوی در های خانه ها تعبیه کرده اند می توانیم همسایگانی جدید داشته باشیم . همسایگانی که در مهربانی نظیر ندارند
پدر عزیزم یک قانون مهم را همواره به من یاد آوری می کرد که اگر من امروز برای فردای تو کاری انجام ندهم . تو فردا تنها بر یک زمین خالی باقی می مانی و تنها خاطره ای از طبیعت را در ذهن خواهی داشت . این در ذهن من جای خود را تثبیت کرده که طبیعت امروز اسیر دستهای ماست . نه مانند نیاکانمان که طبیعت بر آنها چیره بود . همین تسلط ما بر طبیعت باعث شده که بیش از آنچه که حقش است از او استفاده کنیم و در نهایت هیچ چیزی برایش باقی نگذاریم . دست مهربان مادر طبیعت هیچ وقت نعمت های خدا دادی را از ما محروم نکرده است . اما خوب . ما باید جایی نا مهربانی خود را نشان دهیم . بنابراین به خود می آییم و می بینیم که هر روز از حجم جنگل هایمان کاسته می شود . آب هایمان کمتر و کمتر می شود و هزار داستان غم انگیز دیگر.
اما من به این ها نمی اندیشم که بالاخره کی همه منابع طبیعی ما قرار است تمام شود و آن روز چه می شود . من تنها به همان نهال های کوچک کنار خیابان می اندیشم . همان نهال هایی که نگاهم می کنند و لبخند زنان از من می خواهند که بخرمشان و در گوشه ای با خاک مهربان آشنایشان کنم . امروز تنها کاری که باید انجام دهم آن است که یک درخت بکارم و مراقبش باشم . به او عشق بورزم تا روزی که قوت بگیرد. و سپس می توانم نظاره گر این باشم که چگونه پاسخم را خواهد داد . معامله ای که بی شک یک طرفش مهر و طرف دیگرش محبت است.
درختان همانند ما زنده اند و نفس می کشند . رشد می کنند و بزرگ می شوند . درد را حس می کند و از موسیقی لذت می برند . همه اینها توسط دانشمندان کشف شده است . این یعنی ما در حیاط خانه یمان یا حداقل در باغچه های کوچکی که جلوی در های خانه ها تعبیه کرده اند می توانیم همسایگانی جدید داشته باشیم . همسایگانی که در مهربانی نظیر ندارند. همسایگانی که می توانیم دوستشان شویم . از دیدنشان لذت ببریم و صبح به صبح سلامشان کنیم . این یک رفتار غیر طبیعی نیست . این اتفاقا طبیعی ترین بخش وجودی ماست که پاسخ مهربانی آنهایی را می دهیم که همیشه هوای ما را دارند!
مونا شکری
بخش محیط زیست تبیان
مطالب مرتبط:
فردای بدون جنگل
یک ضیافت سبز
آیا امانت دار خوبی هستیم؟



