امام علی (علیه السلام) و اقتصاد اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام علی (علیه السلام) و اقتصاد اسلامی - نسخه متنی

محمد دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


مناظره نسبت به دزدى بيت المال


عقيل در دوران خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام به عنوان مهمان به خانه آن حضرت وارد شد.

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام به حسن بن على عليه السلام اشاره كرد كه جامه اى به عمويت هديه كن.

امام حسن عليه السلام يك پيراهن و يك رداء از مال شخصى خود به عمو اهداء كرد.

هوا گرم بود، على عليه السلام و عقيل روى بام دارالاماره نشسته و مشغول گفتگو بودند.

موقع شام خوردن رسيد،عقيل خود را مهمان دربار خلافت مى ديد و طبعاً انتظار سفره رنگينى داشت، ولى بر خلاف انتظار وى، سفره بسيار فقيرانه اى آورده شد كه فقط نان و نمك در آن بود.

با كمال تعجّب پرسيد:

غذا هرچه هست همين است؟

على عليه السلام فرمود:

مگر اين نعمت خدا نيست؟ من كه خدا را بر اين نعمت ها بسيار شكر ميكنم و سپاس ميگويم.

عقيل گفت:

پس بايد حاجت خويش را زود بگويم و مرخّص شوم، من مقروضم و زيربار قرض مانده ام دستور فرما هرچه زودتر قرض مرا ادا كنند و هر مقدار مى خواهى به برادرت كمك بكن تا زحمت را كم كرده و به خانه خويش بازگردم.

على عليه السلام پرسيد:

چقدر مقروضى؟

عقيل گفت:

صد هزار درهم.

على عليه السلام فرمود:

چقدر زياد، متأسّفم برادر جان كه اين مقدار ندارم تا قرضهاى تو را بدهم، ولى صبر كن موقع پرداخت حقوق برسد تا از سهم شخصى خودم بر دارم و به تو بدهم كه شرط مساوات وبرادرى را به جا خواهم آورد، و اگر نبود كه عائله خودم خرج دارد، تمام سهم خودم را به تو مى دادم و چيزى براى خود نمى گذاشتم.

عقيل گفت:

آيا صبر كنم تا وقت پرداخت حقوق برسد؟ بيت المال و خزانه كشور در دست توست و به من مى گوئى صبر كن تا موقع پرداخت سهميّه ها برسد واز سهم خودم به تو بدهم!!

تو هر اندازه بخواهى مى توانى از خزانه بيت المال بردارى.

چرا مرا به رسيدن موقع پرداخت حقوق حواله مى دهى؟

مگر تمام حقوق تو از بيت المال چقدر است؟ فرضاً تمام حقوق را هم به من بدهى چه دردى از من دوا مى كند؟

على عليه السلام فرمود:

من از پيشنهاد تو تعجّب مى كنم،خزانه دولت پول دارد يا ندارد چه ربطى به من و تو دارد؟

من و تو هر كدام فردى هستيم مثل ساير افراد. درست است كه برادر منى و من بايستى تا حدود امكان از مال خودم به تو كمك و مساعدت كنم،امّا از مال خودم، نه از مال مسلمين.

و مباحثه ادامه يافت و عقيل به زبان هاى مختلف دست بردار نبود و مى گفت:

اجازه بده از بيت المال پول كافى به من بدهند تا دنبال كار خودم بروم.

در آن جائى كه نشسته بودند، مُشرف بر بازار كوفه بود، صندوق هاى تُجّار و بازارى ها از آنجا ديده مى شد، در اين بين كه عقيل اصرار و سماجت مى كرد، امام على عليه السلام به عقيل فرمود:

اگر باز هم اصرار دارى و سخن مرا نمى پذيرى، پس پيشنهادى به تو مى كنم، اگر عمل كنى مى توانى تمام دِيْنِ خويش را بپردازى و بيش از آن هم داشته باشى.

عقيل گفت: چه كار كنم؟

على عليه السلام فرمود:

در پائين ساختمان، در بازار، صندوق هائى است، وقتى بازار خلوت شد و همه رفتند از اينجا پائين برو و قفل بعضى از صندوق ها را بشكن و هرچه دِلَت مى خواهد از آن بردار.

عقيل پرسيد:

آنچه در صندوقهاست مالِ كيست؟

على عليه السلام فرمود:

مالِ مردم شهر است.

عقيل گفت:

عجب!! به من پيشنهاد مى كنى صندوقهاى مردم را بشكنم و مال مردم بيچاره اى كه به هزار زحمت بدست آورده و در اين صندوق ها ريخته اند و به خدا توكّل كرده و رفته اند را بردارم؟

على عليه السلام فرمود:

پس چطور به من پيشنهاد مى كنى كه صندوق بيت المال مسلمين را براى تو باز كنم؟ مگر اين مال متعلّق به كيست؟ اين اموال مال همه مؤمنين است كه راحت و بى خيال در خانه هاى خويش خفته اند.

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام براى اينكه عقيل را بيشتر آگاه كند فرمود:

پيشنهاد ديگرى مى كنم اگر ميل دارى اين پيشنهاد را بپذير.

عقيل گفت:

ديگر چه پيشنهادى؟

على عليه السلام فرمود:

اگر حاضرى شمشير خويش را بردار و من هم شمشير خود را برمى دارم، در اين نزديكى انبار قديمى 'حيره' است و در آنجا بازرگانان عمده و ثروتمندان بزرگى هستند، شبانه مى رويم و بر يكى از آنها شبيخون مى زنيم و ثروت كلانى بلند كرده و مى آوريم.

عقيل گفت:

برادر جان من براى دزدى نيامده ام كه تو اين حرفها را مى زنى، من مى گويم از بيت المال و خزانه كشور كه در اختيار توست اجازه بدهيد پولى از آن به من بدهند تا من ديون خود را از آن بپردازم.

على عليه السلام فرمود:

اتّفاقاً اگر مال يك نفر را بدزدى بهتر است از اينكه مال صدها هزار نفر مسلمان يعنى مال همه مسلمين را بدزدى.

ربودن مال چند نفر با شمشير، دزدى است ولى ربودن مال عموم مردم دزدى نيست؟

تو خيال كرده اى كه دزدى فقط منحصر به اين است كه كسى حمله كند و با زور مال او را از چنگالش بيرون بياورد.

بدترين اقسام دزدى همين است كه الان به من پيشنهاد مى كنى؟ [ بحارالانوار ج 41 ص 113 - و - اسدُالغابة ج 3 ص 433 - و - احقاق الحقّ ج 8 ص 542. ]

نهى از اسراف در آب آشاميدنى


حسن بصرى يكى از منافقان بود و گاهى تظاهر به دوستى هم مى كرد،روزى همراه امام على عليه السلام در كنار شطّ فرات قدم مى زد، تشنه شد، و ظرفى پر از آب كرد و مقدارى از آن را خورد و بقيّه را روى زمين ريخت.

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام به او فرمود:

اسراف كردى، آب را روى آب يا در پاى درختى يا گُلى مى ريختى.

حسن بصرى، از تذكّر بسيار جالب امام على عليه السلام متأسّفانه ناراحت شد و گفت:

تو كه اين همه خون مسلمانان را مى ريزى اسراف نمى كنى؟ و به من مى گوئى در آب اسراف نكنم؟

"اين گفت و شنود پس از جنگ صفين بود."

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود:

اگر در ريختن خون مسلمانان اسراف مى كنم چرا مانع نشدى و به آنها كمك نكردى؟

حسن بصرى گفت:

من آماده شدم، لباس رزم پوشيدم، خواستم با شاميان همراه شوم كه شنيدم، ندائى از غيب مى گويد:

القاتِلُ وَ الْمَقْتُول كِلاهُما فِى النّار

"كشنده و كشته شده هردو در آتش جهنم مى روند"

خود را كنار كشيدم، پس جنگ صفين يك اشتباه بود.

امام على عليه السلام فرمود:

آن برادرت شيطان بود، و درست هم گفت، زيرا تو مى خواستى در لشگر شام بروى و چون شاميان در برابر حق و امام حقّ شورش كرده بودند، اگر كشته مى شدند يا مى كشتند، در هر دو حال اهل جهنّم بودند. [ انوار نعمانيّه ص 226. ]

/ 120