امام علی (علیه السلام) و اقتصاد اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام علی (علیه السلام) و اقتصاد اسلامی - نسخه متنی

محمد دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


گماشتن متولّى براى مراكز اقتصادى


آنچه كه از مجموع روايات و سيره معصومين، به ويژه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم و على عليه السلام بدست مى آيد، متولّى بازار، وظايف زير را برعهده داشت:

1- جلوگيرى از احتكار

2- مراقبت و نظارت بر قيمت ها

3- مراقبت از سالم بودنِ وزن كردن و ترازوها

4- جلوگيرى از تجاوز به حريم بازار و تصرّف غير مجاز در آنها

5- تفتيش و بازرسى در مورد تقلّب و غِشّ در معاملات

6- اجازه فعّاليّت به تاجرانى كه شرايط و اوصاف لازم براى فعاليّت اقتصادى را دارند.

7- حلّ مشكلات بازار

8- راهنمايى گمشدگان

9- يارى ضعيفان و ناتوانان

10- نظارت بر ذبح حيوانات و كيفر تخلّف كنندگان

11- رسيدگى به امور تجّار و حفظ حرمت آنان

12- برقرارى امنيّت در راه هاى تجارى

13- انفاق بر كسانى كه مواد غذايى وارد مى كنند

14- جبران آن چه كه از بازرگانان، تلف مى شود.

"كه امروزه به صورت بيمه مطرح است."

15- جلوگيرى از ورود اهل ذمّه [ كُفّارى كه تابعيّت كشور اسلامى را قبول كرده و موظّف به رعايت شئونات اسلامى در مجامع عمومى هستند. ] به حرفه صرّافى

16- جلوگيرى از خريد و فروش در مكان هاى غير مجاز و جائى كه سدّ معبر مى كرد.

17- جلوگيرى از اشياء ممنوعه، مانند: فروختن شراب و مردار [ السّوق فى ظِلّ الدّولة الاسلاميّه، جعفر مرتضى عاملى، ص 52. ]

نظارت بر رفتار متولى بازار


از گزارش هاى تاريخى و نيز اخبار و روايات، اين حقيقت به دست مى آيد كه متولّى بازار فقط مسئول برقرارى امنيّت و آرامش نبوده، بلكه اموال بازرگانان و پيشه وران بازار هم تحت نظر او بوده است.

از همين رو امام على عليه السلام رفتار خودِ متولّيان بازار را هم به شدّت كنترل مى كرده است.

و اگر خطايى از آنان سر مى زد، به هيچ وجه، چشم پوشى نمى كرد،چنان كه 'على بن اصمع' را بر 'بارجاه' گماشت و چون خيانت كرد، دستش را بريد.

اين مرد، آن قدر زيست تا زمان حجّاج را درك كرد، روزى به حجّاج گفت:

خانواده ام به من بدى كرده اند.

حجّاج: چگونه؟

ابن اصمع: چون نام 'على' بر من نهاده اند!

حجّاج: چه زيبا گفتى!

آن گاه امارت محلّى را به او واگذار كرد و گفت:

اگر مطّلع شوم كه خيانتى كرده اى، آن اندازه از دستت را كه 'على' باقى گذاشته، قطع مى كنم. [ الاشتقاق، ص 272؛ وفيات الاعيان، ج 3 ص 175. ]

همچنين نحوه برخورد آن حضرت با 'ابن هرمه' حكايت از نظارت دقيق آن بزرگوار بر امر تجارت و بازار دارد، كه توضيح آن چنين است:

ابن هرمه، متولّى و مراقب بازار اهواز بود، او مرتكب خيانتى شد، هنگامى كه خبر خيانت وى به حضرت امير عليه السلام رسيد، فوراً نامه اى به اين مضمون براى 'رفاعة بن شدّاد' حاكم اهواز نوشت:

'وقتى كه نامه ام به دستت رسيد، فوراً 'ابن هرمه' را از مسئوليّت بازار، عزل كن، و به خاطر حقوق مردم، او را زندانى كن وهمه را از اين كار باخبر نما تا اگر شكايتى دارند بگويند.

اين حكم رابه همه كارمندان زير دستت، گزارش كن تا نظر مرا بدانند.

در اين كار، نسبت به 'ابن هرمه' نبايد غفلت و كوتاهى شود، والاّ نزد خدا هلاك خواهى شد ومن هم به بد ترين وجه تو را از كار بركنار مى كنم، وتو را به خدا پناه مى دهم از اين كه در اين كار، كوتاهى كنى.

اى رفاعه! روزهاى جمعه، او را از زندان خارج كن وسى و پنج تازيانه بر او بزن و او را در بازار بگردان، پس اگر كسى از او شكايتى با شاهدى آورد، او و شاهدش را قسم بده، آن وقت حقّ او را از مال 'ابن هرمه' بپرداز، سپس دست بسته و با خوارى او را به زندان برگردان و بر پايش زنجير بزن، فقط هنگام نماز زنجير را از پايش در آور و اگر براى او خوردنى و نوشيدنى ويا پوشيدنى آوردند، مانع نشو و به كسى هم اجازه نده كه بر او داخل شود و راه مخاصمه و طريق نجات را به او بياموز و اگر به تو گزارش رسيد كه كسى در زندان چيزى به او ياد داده كه مسلمانى از آن ضرر مى بيند آن شخص را مى زنى و زندانى مى كنى تا توبه كند و از عمل خود پشيمان شود.

اى رفاعه! همه زندانيان را براى تفريح به حياط زندان بياور غير از 'ابن هرمه'، مگر آن كه براى جانش بيمناك باشى كه در اين صورت، او را با زندانيان ديگر به صحن زندان مى آورى.

اگر قدرت بدنى دارد، هر ماه سى و پنج ضربه شلاّق بر بدنش بزن و قضيّه را براى من بنويس و نام جانشين او را هم گزارش كن و حقوق 'ابن هرمه' را قطع كن. [ مستدرك الوسائل، ج 3 ص 207 - و - دعائم الاسلام، ج 2 ص 532 و 533، - و - نهج السعاده، ج 5 ص 35 و 38. ]

/ 120