• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    جستجو :
جلد پنجم - صفحه 90 -  سلطنت ، نه حكومت ! !
صفحه : 90
در هر صورت اين توبه ها يكي از تشبثاتشان است و اين هم پذيرفته نيست ؛ ملت ديگر اين حرفها را نمي پذيرد. آنكه جوانش ، آن پيرزني كه جوانش از دستش رفته ،پيرزنهايي هستند كه چهارتا بچه شان ، يعني يك پدر بوده ، يك مادر بوده ، چهارتا جوان ،امشب اينها سر سفره نشسته بودند پنج نفري ، شش نفري ، فردا شب سر سفره نشستند دونفري ، چهارتا جوانش از بين رفته ، حالا از شما مي پذيرد اينكه عذر بخواهي ؟! فقط به عذرخواهي ! آن هم بايستيد و عذر بخواهيد؛ آن وقت ما هم بياييم ، آخوند هم بيايد ياغير آخوند - و مثلا روشنفكر يا تاريك فكر هم بيايد - و بگويد كه خوب ايشان سلطنت بكنند، حكومت نكنند! سلطنت ! درست شد همين ؟! همين تمام شد؟! جواب اين پيرزن چي ؟ جواب اين پدري كه ديروز چند روز پيش از اين اينجا بود، پدري كه چندتاجوانش كشته شده بود، ما جواب اينها را چي بدهيم ؟ بگويند شماها ساختيد با يك آدمي كه جوانهاي ما را كشت ، از بين برد؟ حالا سلطنت بكنند، حالا بالا بنشينند و در ايام عيد
نمي كني ؟ يا حرف است ، صحبت است ؟ آلان و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين ! تو ازمفسدين هستي ، تو آدم مفسدي هستي ، تو فاسدي ، تو مفسدي ؛ يك مملكت را به هم زدي ، يك ملت را از بين بردي . مگر شوخي است اينطور جنايات . تو همه قواي اين مملكت ، اين جوانهاي ما كه يكي از ذخاير اين مملكت هست ، اينها را به هدر دادي همه را، حالا آمده مي گويد كه من "اشتباه " كردم ! بله حالا ديگر ما به منطق بعضي از اشخاص - اينكه عجيب است اين حرفها، عجيب آدم به نظرش مي آيد - يك مردي كه من نمي دانم كيست روي كاغذ هفت ، هشت ، ده ورقي نوشته است ، اول خودش را معرفي كرده است كه من كي بودم و پسر كي بودم و كي ، آخرش هم نوشته خوب ما شاه از اين بهتر از كجا پيدا كنيم ؟! [خنده حضار] انسان يك همچو حرفي مي نويسد؟ شما بياييد رهاكنيد و بياييد شما هم با فلان آقا هم صدا بشويد و اين را حفظش كنيد و ما بهتر از اين ازكجا پيدا كنيم ؟! چقدر انسان بايد نفهم باشد!
سلطنت ، نه حكومت ! !