• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    جستجو :
1381/08/18 ÏÑíÇÝÊ ÝÇíá
سيره پيامبر اسلام (صلی الله و عليه و آله)

مردمى بودن پيامبر

«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» اللهم صل على محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللهى انطقنى بالهدى و الهمنى التقوى گاهى انسان مى‏رود روبروى آينه مى‏ايستد ببيند چه طورى است يك نگاه توى آينه مى‏كند بعد عيبهاى خودش را مى‏بيند آينه‏اى را كه مى‏كويم امسال ماه رمضان ترسيم كنيم پيغمبر و اهل بيتش است كارهاى اين عزيزان را مى‏گوييم سيده‏ى پيغمبر، يعنى اينها چه طورى زندگى مى‏كردند ما روبروى اينها مى‏ايستيم ببينيم فاصله ى ما چقدر است تا 30 تايش را جلسات قبل گفتيم 31 را مى‏خواهيم بگوييم. بسم الله الرحمن الرحيم، پيغمبر «صلى الله عليه و آله و سلم» (صلوات حضار) وقتى مى‏نشست گرد نشست قيافه‏اش هم عادى بود يك غريبه كه وارد مى‏شد مى‏گفت «ايكم رسول الله» كدامهايتان پيغمبريد اين خيلى مهم است كه مردمى بودن موضوع: سيده‏ى پيامبر اكرم و اهل بيت او، آيه‏اش «و لقد كان لكم فى رسول الله اسوة» پيغمبر اسوه‏ى شماست الگوى شماست ببنيم چه جورى بود است لباس، نشستن، خوردن، حركت همه بايد يك جورى عادى باشد اگر من نيستم معيوب ام بله گاهى بايد آدم شناخته شده باشد مثلاً بايد لباس پليس بپوشد كه بفهمد اين پليس است وقتى مى‏گويد وايسا، نگوييم بتوچه خوب پليس است بايد معلوم شودكه اين اتاق عمل جراحى اين لباس را مى‏پوشد اين خلبان است اين آخوند است معلوم بشود كه مادينمان را از اين بپرسيم اين ماشين آتش نشانى است يعنى گاهى براى شناسايى لباس لازم است قرآن هم آيه داريم نمى‏دانم چه مى‏گويند انى فرم مى‏گويند يعنى گاهى بايد لباس جورى باشد كه آدم شناخته بشود منتهى شناخته بشود نه بخاطر اينكه اين شناسايى يك شناسايى است اما طبيعى زندگى كردن يك چيز ديگرى است يعنى ممكن است يك نفر سرهنگ است، يك نفر آخوند است، يك نفر خلبان است يك نفر كارگر است هر كس لباس خودش را لباس كارش را بپوشد اما هيچ كدام بر ديگران پز، ندهند جورى حضرت مى‏نشست كه يك غريبه وارد مى‏شد مى‏گفت «ايكم رسول الله» كدامهايتان پيغمبريد؟ اين يك


حركت در مسير خوبى‏ها

مسأله‏ى ديگر لوس نباشيم بعضى آدم‏ها لوس‏اند در يك سفر دسته جمعى امروزى‏ها مى‏گويند چى يك اردو حالا، يك گروهى داشتند با پيغمبر سفر مى‏رفتند وقت غذا شد يكى گفت من مثلاً گوسفند ى ذبح مى‏كنم يكى گفت من پوست مى‏كنم يكى گفت من آشپزى مى‏كنم يكى گفت من ظرفها را مى‏شويم يكى گفت من نان تهيه مى‏كنم يكى گفت من سبزى پاك مى‏كنم پيغمبر همم فرمود سپس من هم هيزم جمع مى‏كنم گفتند آقا يا رسول الله شما حيفيد گفت حيفم چيه؟ مگه نمى‏گذاريد من آبگوشت بخورم خوب كسى كه مى‏خواهد بخورد بايد كار هم بكند اگر نكنم پس غذا هم نخورم يعنى لوس نبود. گروهى داشتند مى‏رفتند بند كفش امام صادق پاره شد فورى دويدند كفش بياورند فرمود خوب بند كفش من پاره شده شما پياده برويد هركس بند كفشش پاره شده پابرهنه‏گى‏اش هم مال خودش گفتند آقا شما اما صادق هستيد كفش مارا بگيريد، خيلى ما فاصله داريم تا اينها، منتهى ببينيم اينها چى چنينند حالا اگر هم يك وقت ديديم خلاف است اين است بد است آن خوب است آخه گاهى وقتها مى‏گوييد اگر اسلام اين است من نمى‏خواهم بله اگر اسلام من است شما اسلام را كنار بگذار اما آن است اسلام ما پيغمبر را بگوييم حالا لازم هم نيست مثل پيغمبر باشيم خود اميرالمؤمنين فرمود شما مثل ما نمى‏توانيد باشيد منتهى ضد ماهم نباشيد همين توى راه باشيد بس است والا نه زن ما مى‏تواند فاطمه الزهرا باشد نه مرد ما مى‏تواند امام باشد اين محال است منتهى حالا يك جورى باشيم كه ضد زهرا هم نباشيم در مسير باشيم يعنى علاقمند باشيم دوست داشته باشيم يعنى كمالات را دوست داشته باشيم دوست داشتن كمال هم خودش يك كارى است ببينيد قرآن مى‏گويد كه بعضى‏ها در «يحبون ان يطقهروا»، «يحبون» دوست دارند محبت دارند «ان ينظهروا» دوست دارند آدم خوبى باشند خودش باتقوا نيست امابا تقوا را دوست دارد خودش دين ندارد ولى دين را دوست دارند خودش افطارى نمى‏دهد ولى هر كس افطارى مى‏دهد مى‏گويد خدا پدرش را بيامرزد خودش افطارى نمى‏دهد ولى به آن كه افطارى مى‏دهد مى‏گويد باريكلاه خودش جبهه نمى‏رود ولى مى‏گويد درود بر شهدا، درود بر رزمندگان، اين‏ها كشور مارا حفظ كردند اجمالا دوست داشتن خوب‏ها هم يك كارى است چون آدم يك چيزى را دوست داشت يك ذره يك ذره به سمتش كشيده مى‏شود «يحبون ان ينظهروا» كسى بگويد آقاى قرائتى چى‏چى مى‏گويى تو، تو خودت مثل امام صادق هستى «بسم الله الرحمن الرحيم» نه ولى امام صادق را دوست دارم گاهى اين كارهايى هم كه آسان است انجام مى‏دهيم و شما هم توقع نداشته باشيد همه ى اينها كه گفته مى‏شود عمل بشود عرض كردم اون را خود امير المؤمنين بايد عمل كند ولى اجمالا آخه يك كسى بود يك آخوندى بود گفت آقا شما همه ى حرفهايى كه مى‏زنى عمل مى‏كنى آخوند بهش گفت شغل شما چيه گفت كفاش گفت شما همه‏ى كفشهايى كه مى‏دوزى خودت پا مى‏كنى لازم نيست همه ى كفشها مگر نانوا همه ى نانها را مى‏خورد همين كه بالاخره يك تكه‏اش را بخورد كه خودش هم عالم بى عمل نباشد همين قدمى است پس ببينيد چند مرحله است: 1- ميل به خوبى 2- در راه بودن 3- دوست داشتن 4- عمل اجمالى، اون عمل اجمالى هم كه انجام داديد انشاالله باقى اش را كمك مى‏كند لوس نباشد براى لوسى دو تا حديث خواندم، هيزم جمع كردن پيغمبر، برهنه رفتن امام صادق، برويم سراغ بعد. حضرت وقتى مى‏خوابيد مى‏گفت «اللهم باسمك الاحيى و باسمك عمود» خدايا به نام تو زنده مى‏شوم به نام تو مى‏ميرم پيداست مردن، خوابيدن هم يك نوع مردن است قرآن مى‏گويد كه: «الاينمنف انفس بعد موتها» يعنى خدا وقتى مى‏ميريد جونتان را مى‏گيرد بعد مى‏گويد «والذى لم يمت» اونى هم كه نمى‏ميرد «من منابها» «مناب» يعنى خواب آنى هم كه نمى‏ميرد توى خواب جانش را مى‏گيرد پيداست ما يك بار جونمان موقع مرگ گرفته مى‏شود يك بار جونمان در خواب گرفته مى‏شود منتهى توى خواب بگذار بگذار من سه تا ماشين بكشم فرض كنيد اين سه تا ماشين است ما وقتى بيداريم هم چراغهاى ماشين روشن است هم راننده زنده است وقتى مى‏ميريد وقتى مى‏خوابيم چراغها روشن است ولى راننده رفته است بيرون، وقتى مى‏ميريم هم چراغها خاموش مى‏شود هم راننده الان كه هستيم هم روح در بدنمان است روح يعنى راننده هم روح در بدن است هم قلب كار مى‏كند كليد، جگر همه كار مى‏كند هم چراغها روشن است هم روح وقتى مى‏خوابيم قلب كار مى‏كندكليه كار مى‏كند چراغها روشن است اما راننده‏اش مى‏رود بيرون وقتى مى‏ميريم هم چراغها خاموش مى‏شود هم راننده مى‏رود قرآن مى‏فرمايد كه «الله يتوقف انفس» يعنى خداوند جان‏ها را مى‏گيرد «حسين موتها» يعنى وقت موت، وقت خداوند جان‏ها را مى‏گيرد «ولم لم تحوت» آنى كه نمى‏ميرد «خى مفاخها» «مناب» يعنى خواب آنى هم كه نمى‏ميرد در وقت خواب جانش را مى‏گيرد منتهى وقتى مى‏خواهد بيدار شود دو مرتبه برمى گيرد اين راننده برمى گردد توى ماشين مى‏نشيند يكى مى‏رود يكى مى‏آيد همينطور كه مى‏خوابيم مى‏ميريم همينطور كه بيدار مى‏شويم زنده مى‏شويم ولذا حضرت وقتى مى‏خواهد بخوابد مى‏گويد خدايا به نام توزنده مى‏شوم و به نام تو مى‏ميرم، خوب، بايد وقتى بيدار مى‏شويم بگوييم «الحمدالله الذى احيانى بعد مااماتنى» خدا را شكر كه زنده‏ام كردى بعد از آنى كه من را جانم را گرفت يعنى خدايا پس هر كسى از خواب بلند مى‏شود احساس كند امروز دو مرتبه زنده شده چه دستورهايى


رعايت بهداشت در آشاميدن

خوب حضرت كه آب مى‏خورد يك مرتبه لب را نمى‏گذاشت لب ليوان يا تند برود تا آخر آب را سه بار مى‏خورد با سه نفس آب مى‏خورد يعنى مثلاً يك استكان آب هم ميل مى‏كرد سه بار مى‏خورد و بعد هم آب را در حالتى مى‏خورد كه مثلاً دارد مى‏مكد مثل شكلات حالا اين رااز نظر دكترها، و دنياى پزشكى چون معده دريك حرارتى است در يك شرايطى است يك مرتبه مقدار زيادى آب يخ ريختن روش، آثار سويى ممكن است داشته باشد يعنى گفتند آب خيلى يخ نباشد آب سه مرتبه باشد يك ذره يك ذره بمكيد يك مقدار بوى دهنتان فضايش با فضاى معده هماهنگ بشود حمام‏هاى قديم همينطورى بود حمام‏هاى قديم از توى خيابان تا توى خزينه دوسه تا پيچ مى‏خورد اين طور نبود كه يك مرتبه در حمام را باز كنى يك دفعه برف باشد يعنى جورى بدن را عادت مى‏دادى به گرم شدن و جورى بدن را عادت مى‏دادند به اون وقتى مى‏رود تو يك جا سرحمام بود لباس را مى‏كندند بعد دوسه تا پيچ مى‏خورد تا برود توى حمام همينطور قدم به قدم آب با بدن آشنا مى‏شد مى‏خواست بيايد بيرون قدم به قدم با سرماى بيرون آشنا مى‏شد اينهايى كه يك مرتبه خيس عرق‏اند يك مرتبه آب يخ مى‏خورند سخنرانى‏ها، مداح‏ها اين‏هايى كه با حنجره هايش كار دارند اين‏ها وسط گرما آب مى‏خورند صدايشان مى‏گيرد طبيعى بينى هم همين نقشها را دارد بينى ما فايده‏اش اين است كه هوا سرد را توى لوله‏ها يك خورده گرمش مى‏كند تا با گرما بسوزد هواى خشك را توى لوله‏ها يك خورده غنا كامى كند كه با رطوبت تو بخورد هواى غبار را يك خورده تصفيه مى‏كند لوله‏هاى بينى تا با فضاى ريه بخورد سردراگرم مى‏كند خشك راتر مى‏كند غبار را تصفيه مى‏كند اين ساختمان بدن اين رقمى است. (حديث داريم: حضرت وقتى آب مى‏خورد حيف حيف اين حديثها كه عمل نمى‏شود چه امرازى در آينده معلوم خواهد شد ماه رمضان ماه قرآن يك دو سه تا نكته بگويم قرآن مى‏گويد ايوب پوست بدنش مشكل داشت خدابهش گفت «اضرب يربح» پايت را بزن به زمين «هذا مغتسل بارد و شراب» «مغتسل» غسل «بارد» يعنى سرد با آب سرد خودت را بشور آب تنى با آب سرد براى پوست بدن چه كارهاى مى‏كند اين ممكن است در آينده بفهمند شايد هم كشف شده من خبر ندارم يا مثلاً حضرت يونس راوقتى بدنش زخمى بود قرآن مى‏گويد «شجرةمن يتستين» بتدى كدو حالا بترى كدو روى سوختگى چه نقشى دارد اين ممكن است در آينده كشف بشود صدها آيه توى قرآن هست و توى روايات هست نگاهى كه هر يك جمله‏اش در آينده كشف مى‏شود اصلاً دين ما دينى است كه هر چه صنعت پيش مى‏رود عجب يك خاطره گفتم بگذار تكرار كنم علماى قديم اين آيه را مى‏خواندند در حج مى‏فرمايد «كم من آية فى اسموات» «فى سموات» كه مى‏دانيد چيه؟ آيه را هم مى‏دانيد چيه آيه يعنى «كم» يعنى بسيار «كم» در عربى يعنى بسيار «كم من آية فى السماوات» چه بسيار نشانه هايى توى آسمانهاست كه «يمرون عليها» انسانها از كمالش «يمرون» يعنى مرورى كنند ولى «بها آنهاغافلون» نشانه‏هاى آسمانها كه بشر زمينى از كنارش رد مى‏شود ولى غافل است قديم كه همواپيما نبود اين آيه را نمى‏فهميدند يعنى چه مى‏گفتند آخه بشر اينجا «عيه» آنجا آخه چه جورى انسان اينجا «يمه» آنجا مى‏گفتند حالا «يمرون» مراد يعنى «ينظرون» مثل شما مى‏گوييد كتاب را مرور كردم كتاب را مرور كردم يعنى كتاب را نگاه كردم پس «يمرون» يعنى نگاه كردن هواپيما كه ساخته شد يكى از مراجع تقليد مى‏گويد سوار هواپيما كه شدم رفتم بالا بعد هواپيما رفت توى ابرها و رفت بالاى ابرها ديدم اِ «يمرون» يعنى «عيرون» منتهى بايد 1400 سال بگوييد صبر كرد يك سرى چيزها است نمى‏فهميم خوب بعد مى‏فهميم اسلام وقتى مى‏گويد شير مادر تبليغات مى‏كنند براى شير خشك بعد از ده‏ها سال دو مرتبه كنگره مى‏گيرند بهترين غذاى بچه، حالا اين ده صد سال چقدر دلارهارفت حالا مى‏گويند شير خشك براى چشم شيرخشك براى اعصاب شير خشك براى لثه شيرخشك... اصلاً به سينه چسبيدن يك آثار روحى دارد و لذا اگر مادرشيرش را بدوشد توى يك زنى شيرش را بدوشدتوى شيشه كند بدهد بچه بخورد اون بچه به آن زن محرم نمى‏شود يعنى دايه به شرطى محرم است كه اين بچه به سينه دايه چسبيده اگر به سرشير است محرم نمى‏شود گرچه شير دايه است اما توى شيشه كنند بدهند اين معلوم مى‏شود اين چسبيدن بچه به سينه‏هاى دايه خودش يك اثرى است اسلام همان طورى كه هست بايد عمل كرد همانطورى كه هست بايد عمل كرد خوب ) اصلاح صورت، لبهاى حضرت رسول پيدا بود اين آقايونى كه موهاى روى لبشان مى‏آيد پايين لبشان پيدانيست بدانند پيغمبر اين طورى نبود پيغمبر ما موى لب را جورى مى‏زد كه تمام دوتا لب پيدا باشد حالابه مناسبت موهاى روى لب يك چيزهاى بهتان بگويم آرايشگاهى پيرايش گاهى به قول امروزى‏ها به قول امروزى‏ها سلمانى‏ها آمدند بالاخره آمدند صورت حضرت على را اصلاح كنند اين لب تكان مى‏خورد گفتند يا على اين لبت را نگهدار من اين مورا بزنم گفت آخه لبم را نگه دارم يك «سبحان الله» عقب مى‏افتم من مى‏خواهم از دقيقه‏هاى عمرم استفاده كنم حالا جوان‏هاى ما يك زنجير دست مى‏گيرد 40 سانت كنار خيابان همچين مى‏كند تمام كه شد همچين مى‏كند(خنده حضار) همينطور دقيقه‏هاى عمر را استفاده كنيم


سه مرتبه مسواك در روز

سه بار مسواك مى‏كرد حضرت يك قبل از خواب، بعد از خواب هنگام نماز شب يكى هم نماز صبح يك چيزى هم براى مسواك بگويم اگر كسى مسواك بزند در مسواك و شانه و حوله گفتند هيچ كس شريك نشود يك دوم مسواك را مى‏گويند عرضى بزنيد يعنى اين وقتى حديث داريم سوم: گويند كه كسى اگر مسواك بزند دو ركعت نمازش مى‏شود هفتاد برابر در نمازش اثر دارد


دورى از وسواس در عبادت

سوار مركب كه مى‏شد اين آيه را مى‏خواند «سبحان الذى سخرنا هذا و ماكناله مونس لا الالنا مغلنون» خدا منزه است تسخير كرد اين حيوآنهارا به ما تسخير كرد يعنى اگر واقعاً شترها وحشى بودند چى مى‏شد اين حكمت خداست كه بزرگ‏ترين حيوان را صدتايش را به طناب ببند دست يك بچه‏ى يك ساله بود. بچه يك ساله مى‏رود اونها هم مى‏روند بزرگترين حيوان رام‏ترين حيوان يك بچه گربه وحشى باشد آدم يك خانه را عذاب مى‏دهد خدارا شكر كه اين‏ها وحشى نيستند خدا را شكر كه اين امكانات در اختيار، (اگر اين فرمول آهن جورى ديگر بود فرمول دريا فرمول چوب اگر اين موادى كه ازش هواپيما كشتى ساخته مى‏شد فرمول‏ها اين خاصيت را نداشتند تنظيم اينها و تركيب اين‏ها براى بهره بردارى مشكل بود منتهى ما از بس توى نعمت هستيم نمى‏دانيم چيه شما تا حالا گفتيد الحمدالله گوشم چين و چروك است الحمدالله گوشم چين و چروك است نه اگر گوش شما مثل پيشانى صاف بود صدارا مى‏فهميديم اما نمى‏فهميم كدام طرف است تا مى‏گفتند آقاى قرائتى بايد به شش طرف نگاه كنم امااين چين و چروك‏ها با امواج جورى تنظيم شده است كه جهت صدارا تشخيص مى‏دهيم شما تا حالا گفتى الحمدالله دستم از اين طرف خم مى‏شود احدى نيست كه دستش از اين طرف خم بشود چون از اين طرف هيچ مارى روى كره‏ى زمين پيدا نشده كه نياز داشته باشيم انگشتها از آنور خم بشود در كل دنيا هيچ نيازى نداريم كه زانويمان از اينور خم بشود تا حالا گفتى الحمدالله چانه‏ام مى‏جنبد اگر چانه نمى‏جنبيد در وقت غذا كله مى‏جنبيد چى مى‏شد اذيت مى‏شديم (خنده حضار) تا حالا گفتى الحمدالله دندانهايمان از هم تفكيك است اگر همه‏ى دندآنهامثلاً يك قطعه استخوان دراز يكى اش خراب مى‏شد كل دندآنهارا بايد مى‏كشيدى يك دندان مى‏كشى چى مى‏شود تا همه دندآنهارا خواسته باشى بكشى اميرالمؤمنين دندانش درد گرفت خدا را شكر يكذره استخوانم درد گرفت حالا اگر همه استخوآنهاى بدنم درد مى‏گرفت چى مى‏شد اين زلزله‏اى كه قرآن مى‏گويد «ان الزلة ساعة سوشيئاً عظيم» يك گوشه زمين زلزله مى‏شود اين همه اوقات تلخى مى‏شود قرآن مى‏گويد «اذا زلزلة الارض ذالزالها»نمى‏گويد «بعد الارض» «ذالزالت الارض»، نمى‏گويد «زلزالا»، «زلزالة» اون زلزله‏اى كه مخصوص خودش است كل كره زمين مو زلزله مى‏شود آن هم زلزله مخصوص و لذا قرآن مى‏گويد «ان الزلة ساعة شيئاً عظيم» آنوقت خدايى كه به زلزله قيامت مى‏گويد عظيم به خلق پيغمبر هم مى‏گويد عظيم «انك لعلى خلق عظيم» اين پيداست خلق پيغمبر هموزن زلزله قيامت است چى خلق پيغمبر چه خلقى است) خوب در خانه حضرت يك پرده‏اى داشت نقش داشت فرمود اين پرده را بردار حواسم پرت مى‏شود من را ياد دنيا مى‏اندازد ما گاهى وقتها توى كل عمرمان كه حواسمان پرت است يك غازى مى‏خوانيم يك ده دقيقه 5 دقيقه هم آنقدر به محراب و به سجاده و اين سجاده‏ها را گل وبلبل مى‏سازيم كه حتى براى يك لحظه حواسمان جمع، يعنى آنجايى هم كه پرت نيست خودمان مصنوعى پرت مى‏كنيم ساده بايد باشيم هم روبه قبله بايد ساده باشد هم سجاده بايد ساده باشد پيغمبر با 10 سير آب وضو مى‏گرفت و با سه كيلو آب غسل مى‏كرد «صاع» مد يعنى تقريباً ده سير كه وضو مى‏گرفت «صاع» يعنى تقريباً سه كيلو كدام زن و مرد را شما سراغ داريد البته ولى‏اش مى‏شود باده سير مى‏شود وضو گرفت اما با سه كيلو آب كى است كه با سه كيلو آب غسل كند سه كيلو آب يعنى يك آفتابه كى پا يك آفتابه، همه مان آب زيادى مى‏ريزيم آنوقت اين مسأله وسواس متأسفانه كم هم نيست بلاى عمومى است در فقه چند تا اصل است اين اصل‏ها يعنى وسواسى نباش اصالة طهارة يعنى هر چى هست پاك است انشاالله پاك است يقين كه ندارى نجس است پاك است پيغمبر وقتى مى‏گويد پاك شد من چرا بگويم پاك نشد مى‏گويد من در مقابل پيغمبر بايد بايستم وسواسى گاهى كه به افرادى مى‏گفتند فلانى همچين كرده است فلانى همچين كرده روى منبر خرابش نمى‏كرد مى‏گفت چرا بعضى‏ها همچنين‏اند مثلاً سه نفر بودند يك نفر گفت من ديگر با خانمم زندگى نمى‏كنم يكى گفت من ديگر غذاى من روزه مى‏گيرم يكى گفت مثلاً فرض كنيد كه من هر شب تا صبح عبادت مى‏كنم اصلاً اين حرفها چيه يك مقدار عبادت بكن برو بخواب چرا هر روز روزه مى‏گيريد فوقش ماهى سه روز روزه مى‏گيرد همه چيز بخور غير ماه رمضان چرا پهلوى خانم نمى‏روى بعد فهميد بعضى‏ها دارند بيخودى مقدس بازى مى‏كنند افت بالاى منبر فرمود «مابال اقوام ينعلون» «ما بال اقوام» چرا يك گروهى اين طورى شدند به اين گفت بيا تو همچين كردى تو همچين كردى يعنى كسى را استيزا نمى‏كرد مثلاً مى‏گفت چرا بعضى‏ها اين طورند (آخه خيلى مهم است توى مملكت ما گاهى وقت‏ها توى تلويزيون مى‏خوانيم كه آقاى فلانى چنين كرده بعد هم ثابت نمى‏شود فقط آبروى طرف مى‏رود حتى) توى جمهورى اسلامى چقدر آدم داريم كه عزيزند عادل‏اند، عالم‏اند، محترم‏اند، حالا چه كت شلوارى چه آخوند و همين طور با موج اينها را از گردانه از علمشان استفاده مى‏شود نه از تخصص و مديريت شان هيچ جرمى هم برايشان ثابت نمى‏شود بله اگر يكى جرمش ثابت شد خوب هر كس خربزه خورده پا لرزش هم بنشينه اما كسى كه ثابت نشده روى موج كسى را از گردانه خارج نكنيد به چه دليل خيلى چيزها شايع است فلانى از چه طريقى چى چى شده ثابت نشده خوشش مى‏آيد مى‏گويد آزاد بايد گردد بدش مى‏آيد مى‏گويد اعدام بايد گردد هيچى نبايد گردد تا ببينم چى چى بايد گردد حرفها سؤال گردد جوابها گوش گردد حتى قضاوت گردد مواظب باشيم حضرت آب دهانى را در مسجد مشاهده كرد ديد يك جاى مسجد آب دهن افتاده است سريع رفت ليف خرمايى آورد و تميز كرد مسجد بايد ذره‏اى چيزى كه دليل تنفرو اشمنداروبدى باشد كه آدم چند شش بشود در مسجد نبايد باشد


نظافت و زينت در موى سر

«يحب الدهن و يكلف الشمس» پيغمبر از موى پريشان ناراحت بود مى‏گفت آقا اگر زلف دارى قشنگ شانه كن و روغن بزن يكى از اشكالهايى كه به جوآنها مى‏گيرند مى‏گويند زلفش را روغن زده روغن زدن حديث داريم آنى كه بد است خود باختگى است ببين گاهى وقتها مى‏گوييم آقا چون اون روغن زده من هم مى‏زنم چون اروپا اين طورى است من هم اين طورى‏ام آخه مايك خورده خودباختگى است مى‏رود دكان آرايشگاهى مى‏گويد چطورى مى‏گويد اين زير چانه‏ام را آسمانى سبيل را اتريشى اينجايم را فرانسوى (خنده حضار) اين آدمى كه اينقدر خودش راپست احساس مى‏كند كه فكر مى‏كند ضعيف است و زلف و ريشش هم دراختيار خودش نباشد اين خودباختگى‏اش بد است والا شما برو روبروى آينه هر جورى خوشت مى‏آيد همانجورى درست كن به شرطى كه خودت انتخاب كنى گير ما اين است كه مدهايمان دراختيار خودمان نيست همينطور مى‏گوييم اون اين كار را كرد پس ما هم بكنيم و گرنه اگر منطق داشته باشيم اگر ثابت كردى كروات خاقيش چيه من دو تايش را روى هم مى‏گذارم با امامه چون لباس يا بايد گرم كند يا بايد سرد كند يا بايد زينت باشد يا بايد علامت شغل باشد يا بايد علامت سن باشد يا بايد علامت تخصص و روز باشد بى خاصيت‏ترين لباسها كه هيچ عالمتى درش نيست چون پير مى‏زند هم بچه هم باسواد مى‏زند هم بى سواد هم قنى هم غير قنى هم متخصص هم غير متخصص يعنى علامتى توى اين نيست بله بگو اين لباس علامت خلبان است اين علامت پزشكى است اين علامت اين علامت. يعنى بايد يا اين لباس معرف علم باشد يا معرف فن و حرفه باشد يا زيبايى باشد يا گرم كند يا سرد كند يك خاصيتى داشته باشد اين كه مى‏گوييم بى خاصيترين مقاله‏اى است در اتريش پخش شده است من اتريش بودم يك مقاله آوردند گفتند يكى از، هيچ لباسى بى‏خاصيت‏تر از كروات نيست اين حرف من نيست خيلى هم جالب بوديك چيزهايى كه ما مى‏بينيم مى‏گوييم كه فكر مى‏كنيد حرف ما است بله شما برو روبروى آينه هر جورى قشنگى بگو آقا من اين رقمى خوشم مى‏آيد خوب «بسم الله» كسى نگفته موى سر دوسانت باشد يا سه سانت منتهى به شرطى كه خودت، خودت باشى اگر خودت يك انسانى هستى كه خودت تصميم گرفتى ارزش است و مادر اسلام مى‏گويند مرجع تقليد هم خودت بايد انتخاب كنى اگر نمى‏توانى باز يك نفركه خودت مى‏پسندى يعنى خبرگانى كه خودت بهش راى دادى پيش نماز را آقا من اين آقارا دوستش ندارم هيچ مانعى ندارد برو يك مسجدى كه آقايش را دوست دارى من پولهايم را به اين نمى‏دهم مانعى ندارد برو به كسى بده كه دوستش دارى به هر حال خودت بايد انتخاب كنى «يحب الدهن و تلبرف اشمس» از روغن خوشش مى‏آمد و از ژوليدگى مو متنفر بود وقت تمام شد خيلى حرفهايم ماند (خوب تمام شد كه تمام شد توى ماشين مى‏رفتم به بغل دستى‏ام غيض كردم كه آخر چرا همچين شد نبايد همچين بشود هى حرص مى‏خوردم كه چرا همچين شد يك اتوبوس گازش داد از بغل ماشين ما رفت جلو ديديم پشت اتوبوس نوشته است شد شد، نشد نشد (خنده حضار) يك مرتبه گفتم خوب اين مى‏خواهد بگويد يعنى غيض نكن يك خورده آرام باش شد شد نشد نشد شما كوتاهى نكن منتهى همه مقدرات هم دست شمانيست يك رفت ممكن است همه كارها را بكنى بعد خراب بشود مى‏گفت تصميم گرفتم يك خواب راحت بكنم بچه‏ها را بيرون كردم نوه‏ها را بيرون كردم نمى‏دانم دو شاخ تلفن را كشيدم تلويزيون را خاموش كردم برق‏ها را خاموش كردم پشه بند بستم كه پشه نيايد خوب كه برنامه ريزى كردم دوتا گربه را سر ديوار آمد روى پشه بند دوتا به هم پريدند كه نيم متر پريدم بالا (خنده حضار) و اون شبى كه مى‏خواستم خواب راحت بكنم يك متر پريدم بالا (خنده حضار) اين ديگر خيلى دست ما نيست بسيار خوب اگر برادرها و خواهرها ماه رمضان امسال باهم باشيم يك خورده ببينيم پيغمبر چه طورى بوده لباسش، خوراكش، جنگش، صلحش، بچه دارى‏اش با مردم با دوست با بازارى‏ها اصلاً يك خورده باسيره پيغمبر و اميرالؤمنين يكى يك تا آخر ماه رمضان اين سيده را امسال گوش بدهيم و انشاالله اگر هم توفيق باشد بعد به صورت يك كتاب در بيايد حالا فعلاً بگوييم و اينها را كه مى‏گويم حرفهايى است كه هم از شيعه نقل مى‏كنم هم از سنى قبلاً مطالعه كرديم بعد تكميل كرديم اين ايام هم كه مى‏خواهيم بگوييم تمام كتابهاى شيعه و سنى را از طريق كامپيوتر استفاده مى‏كنيم كه يك چيزى باشدكه شيعه و سنى سرش اختلاف نداشته باشد از قطعيات و مسلمات باشد اميدوارم هر روز اين 25 دقيقه را با ما باشيد. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته اللهم صل على محمد و آل محمد و عجل فرجهم